دنبال کننده ها

۲۶ آبان ۱۴۰۳

حدا میرساند

رفته بودیم هاوایی . آنجا در کمر کش کوه ؛ در سایه سار تناور درختی ؛ مردی از بومیان ؛ آلاچیقی بر پا کرده بود میوه های محلی میفروخت . ایستادیم .
از فراز کوه ، اقیانوس چه زیبا بود .کوه و جنگل در مه بامدادی بیدار میشدند .
به مرد گفتیم : در بساط تان آبجویی پیدا میشود ؟
مرد دیگری که آنجا ایستاده بود یخدان آبی رنگی را که بر ترک موتوری بود باز کرد دو قوطی آبجوی تگری به من و رفیقم داد .
آمدیم کنار پرتگاه نشستیم و غرق و غرقه در زیبایی شگرف طبیعت ؛ آبجوی مان را نوشیدیم . چقدر می چسبید .
نیم ساعتی آنجا نشستیم . مردی که بما آبجو داده بود سوار موتورش شد و دستی برای مان تکان داد و در مه گم شد .
آمدیم پول میوه ها را بدهیم ؛ چند دلاری بیشتر نشده بود ؛ گفتم : آیا پول آبجو ها را هم حساب کرده ای ؟
گفت : کدام آبجو ؟ ما که اینجا آبجو نداریم !
گفتم : آنکه همین چند دقیقه پیش دو قوطی آبجو بما داد مگر شریک ات نبود ؟
خندید و گفت : چه شریکی آقا ؟ او هم یک مشتری مثل شما بود .
دو باره رفتیم پای پرتگاه و چشم به اقیانوس دوختیم و حافظ وار خواندیم :
به رندان می ناب و معشوق مست
خدا میرساند ز هر جا که هست .
May be an image of 2 people
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Zari Zoufonoun and 78 others

۲۵ آبان ۱۴۰۳

رفاقت حافظانه

این همشهری مان جناب حافظ شیرازی در رفیق بازی بی همتاست و آدم باید رفیق بازی را از او یاد بگیرد
حافظ در اوج بی پولی و دست تنگی و فلاکت و افلاس وقتی هوای می و مطرب میکند و میخواهد از یکی از بزرگان اهل تمیز چند دیناری برای بقول خودش « مصرف گل و نبید » طلب کند رفیقانش را از یاد نمیبرد و بفکر آنها هم هست :
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
حافظ جان ! کجایی بیایی ببینی ما در چه زمانه ای زندگی میکنیم .
زمانه ای که بقول استاد شفیعی کدکنی:
آه از این قوم ریایی که در این شهر دروغ
روزها شحنه و شب باده فروشند همه
May be an illustration of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Bahman Azadi, امیر شریف and 4 others

گلادیاتور ها

قرار است فردا جمعه در تکزاس آقای مایک تایسن ۵۹ ساله و آقای جیک پال ۲۷ ساله -دو تا گلادیاتور قرن - رو‌در روی هم قرار بگیرند همدیگر را لت ‌و پار کنند
آقای تایسن چه ببرد چه ببازد چهل میلیون دلار و آقای پال چه ببرد چه ببازد بیست میلیون دلار دستمزد میگیرند!
خدایا! خداوندا ! پروردگارا ! مگر ما چوب باقلاییم ؟ نکند ما را کنیز زاییده آنها را فاطمه سلطان ؟حمام بما رسید زنانه شد ؟ ما نه حافظ شدیم ، نه سعدی شدیم ! نه سلطان محمود شدیم ، نه فتحعلیشاه شدیم ، نه اعلیحضرت همایونی شدیم ، نه والا گهر شدیم ، نه آقا زاده شدیم ، نه مسعود بهنودشدیم ، نه شازده شدیم ، نه قهرمان ملی مثل پرویز ثابتی شدیم ، نه حاج آقا شدیم ! خب ! برای چه ما را آفریده بودی ؟ اگر ما را اینجور پیزی افندی نیافریده بودی از رونق کارخانه خلقت حضرتعالی کاسته میشد ؟ حالا نمیشد دستکم ما را گلادیاتوری مثل مایک تایسن میآفریدی ؟
⁃ خدایی به این ناخن خشکی ندیده بودیم والله !
May be an image of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Foroz Nader and 96 others

استاد میری

زمانی که چند تن از استادان سالمند دانشگاه یکی پس از دیگری در گذشتند ؛ یا بقول درویشان - خرقه تهی کردند-ابوالقاسم حالت این شعر را سرود و برای ابراهیم صهبا فرستاد :
یکی میگفت با استاد صهبا
که: استادی ، هنرمندی، مدیری
جوابش داد : خواهش دارم از تو
مرا دیگر به استادی نگیری
برای آنکه عزراییل گیرد
ز استادان ما جان با دلیری
شده این روزها بین اساتید
فراوان آفت استاد میری !
و صهبا در پاسخ ابوالقاسم حالت چنین سرود :
ز من حالت عجب تجلیل کردی
که استادی من تکمیل کردی
ولی با رندی و موقع شناسی
مرا کاندید عزراییل کردی
نه استادم ، نه میباشم هنرمند
تو بیجا ذکر این تفصیل کردی
هنوزم آب در جوی جوانی است
عبث ‌در مردنم تعجیل کردی !
ابراهیم صهبا بمناسبت روز مادر شعری گفته بود ضمن ستایش از مقام مادران ابراز تاسف کرده بود که متاسفانه از نعمت داشتن مادر محروم است
این شعر در مجله خواندنی ها چاپ شد و خسرو‌شاهانی در صفحه نمد مالی به صهبا چنین پاسخ داد :
مبر در جهان رنج بی مادری
در این غم بسی کهتر و مهترند
اگر بنگری نیک ، نصف جهان
همه مثل تو بی پدر مادرند !
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Foroz Nader and 61 others