آذر بمن میگفت : گیله جان تو شهروند جهان هستی!
آذر فخر را میگویم.
راست میگفت . من شهروند جهانم. در لاهیجان دنیا آمده ام ، در تبریز درس خوانده ام . در ارومیه و مراغه سربازی رفته ام ، در شیراز زن گرفته ام . در رشت و تبریز و شیراز وسمنان کار کرده ام . در سوییس عربده های انقلابی کشیده ام ، در بوئنوس آیرس دانشگاه رفته ام ، در سانفرانسیسکو بقال خرزویل شده ودر سن حوزه روزنامه منتشر کرده ام
دخترم در شیراز به دنیا آمده ، در بوئنوس آیرس به کودکستان رفته ، در سانفرانسیسکو دیپلم گرفته ، در ساکرامنتو دانشگاه رفته ، زبان فارسی رابا لهجه غلیظ شیرازی حرف میزند اما معنای خلیج و چوپان را نمیداند.
نوه هایم اما:
نوا جونی مادرش ایرانی است. پدرش امریکایی ، نامش پارسی ، اما هنوز فارسی نمیداند ، به عاشقتم میگوید عاشگتم !
پدر بزرگش لاهیجانی است . مادر بزرگش شیرازی است.پدر بزرگ پدری اش اهل یوگسلاوی است ، مادربزرگ پدری اش ایرلندی ، خودش اهل سانفرانسیسکو.
آن یکی نوه ام پدرش ایرانی است مادرش ایتالیایی.
ما چقدر به فرش های ایرانی شبیه هستیم : هزار رنگ و هزار تار و پود.
ما نماد کاملی از سازمان ملل متحد هستیم ، ترکیبی از هر قوم و قبیله ای.
آذر جان حق داشت بمن میگفت شهر وند جهان .
من شهروند جهانم .
اما ایران تنها کشوری است که حق ورود به آن را ندارم .