دنبال کننده ها

۱۲ آذر ۱۴۰۳

با مولانا

بامداد پاییزی با مولانا
------
درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم هر آنچ می‌جوید
See insights and ads
All reactions:
Farrokh RiazSadri, Nasser Darabi and 47 others

۱۰ آذر ۱۴۰۳

کاشفان فروتن شوکران

آمده ام اینجا . شهرکی بنام Coloma.
آمده ام قدمی بزنم و هوایی تازه کنم .
آسمان آبی است ، خورشید میتابد و نسیم خنکی نرمک نرمک زلفانم را می آشوبد .
اینجا و آنجا مردمانی نشسته اند . زن و مرد و پیر و جوان .
می خورند و می نوشند و گهگاه صدای قهقه خنده شان به آسمان می رود
رودخانه ای که تابستان ها همچون باریکه آبی است و در آن شنا میکنیم اکنون می جوشد و می خروشد . کس را زهره آن نیست تن به این امواج خروشان بسپارد .
اینجا . در همین شهرک غنوده در بستر رود ، صد و‌ هفتاد سال پیش هزاران تن از جویندگان طلا از اینسو و آنسوی جهان - از هاوایی و مکزیک و شیلی و چین و پرو و اروپا - آمده اند و در جستجوی خوشبختی چادری و خیمه ای و کلبه ای و خانه ای بر افراشته و با هزاران امید و آرزو کوهها و تپه ها را شکافته اند تا به آن کیمیای افسونگر - طلا - دست بیابند .
نمیدانم چند تن شان به آرزوی خود رسیده اند. نمیدانم چند هزار نفر با آرزوهای بر باد رفته در خاک غنوده اند.
هر چه هست امروز در این شهرک غنوده در بستر رودخانه ، هیچ نشان و نشانه ای از آن طلا جویان نیست مگر عکس هایی بر دیوار موزه ای.
در سایه سار درختی می نشینم و با خویشتن خویش خلوت میکنم و شعر حافظ را رمزمه میکنم :
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که ملک سلیمان رود به باد
از سلیمان و عصای موریانه خورده اش چیزکی به یادم میآید اما اینجا در این شهرک زیبا و سبز نه از سلیمان خبری است نه از هیچ عصای موریانه خورده ای .
آدمیان میآیند و میروند تا امروزی یا فردایی به ابدیت بپیوندند .
از خود می پرسم ابدیت کجاست ؟ کدام نا کجا آبادی است ؟
بیادم میآید که ابدیت را اینگونه تعریف کرده اند :
« اگر پرنده ای در هر یک میلیون سال سنگریزه ای را از قطب شمال به قطب جنوب ببرد تا از آن کوهی بسازد ، این ابدیت است .»
بقول شاملو : قطره قطرانی در نا متناهی ظلمات !
اکنون اینجا ، در سایه سار درختی نشسته ام و دفتر زندگانی طلاجویان را ورق میزنم .
بیش از صدو‌هفتاد سال از آن عطش طلا نمیگذرد .
بیش از صدو هفتاد سال از آن تب هولناکی که هزاران نفر را مبتلا کرده بود نگذشته است .
اکنون از آن تب طلا آسیابی آبی بر جای مانده است که غبار گذر زمان بر آن نشسته است . دیگر از آن تب همگانی نشانه ای نیست مگر عکس هایی بر دیوار .
نامه کارگری از معدنچیان را می خوانم . نامه را کارگری به برادری یا خواهری یا مادری نوشته است . نامه چند غلط املایی دارد .
مردی که در تب طلا می سوخت هنوز نمی تواند واژه طلا(Gold)را به درستی بنویسد ، طلای او Goald نوشته میشود.
می نویسد : هفته گذشته بیش از صد دلار طلا یافته اند ! صد دلار ! چه ثروت بیکرانی ! آنکه با دستمزدی معادل یک سنت کوهها و سنگها را می شکافد صد دلار ثروتی افسانه ای است .
میخوانم که هزاران تن از چینیان زن و فرزند رها میکنند و به جستجوی طلا به اینجا میآیند .
می خوانم بیست درصد جستجو گران طلا چینیان بوده اند .
اینکه چه بر سر آنها آمده است باید در اوراق تاریخ جست .
اینکه خطوط راه آهن سرتاسری امریکا توسط چینیان ساخته شده است نشانه ای است از آنکه چون آرزوهای دور و درازشان به حقیقت نپیوست به بیگاری تن در داده اند ، رنج‌ها کشیده اند ، تحقیر شده اند ، شلاق خورده اند ، گهگاه آونگ دار شده اند ، رخصت زیستن را دست بسته دهان بسته گذشته اند ، خانه ‌و کاشانه شان بارها به آتش کشیده شده است ، حق دریافت گرین کارت نداشته اند ، حق همصحبتی با یانکی ها را نداشته اند ، حتی حق نداشته اند موهای بلند داشته باشند .
آه که چه آرزوها بر خاک شده است.
مرد پیری از روبرو میآید، دستی برایم تکان میدهد میگوید : گود مورنینگ!
نگاهی به ساعتم‌می اندازم می بینم دوساعت از نیمروز گذشته است
میخندم و میگویم : گود آفتر نون !
می پرسد : مگر چه ساعتی است ؟
میگویم : دو و سیزده دقیقه عصر
می پرسد : چه سالی است؟
میگویم : دو هزار و بیست وچهار
میخندد ‌ومیگوید : خیال میکردم سال ۱۸۸۵ هستیم !
شهر در سایه سار تپه ای سر سبز و رودخانه ای خروشان خوابیده است. بی هیچ هیاهویی ، بی هیچ تب و تابی.
انگار نه انگار اینجا روزگاری دراز کعبه آمال طلاجویان بوده است .
کعبه آمال طلا جویان اکنون به جاهای دیگری کوچیده است . به نیویورک ، لندن ، پاریس ، هنگ کنگ و شانگهای.
به هیبت و هیئت ترسناک دیگری بنام بانک !
May be art of 3 people
See insights and ads
All reactions:
Asadollah Amraee, Farrokh RiazSadri and 66 others

ببخشید زحمت دادیم !

( نامه ممد آقا )
جناب آقای گیله مرد !
میشود از شما خواهش کنیم اگر زحمتی نیست جسارتا این پیام مان را به گوش « بعضی ها » برسانید؟
چه کنیم دست مان کوتاه است ، بالا خدا را داریم پایین شما را ، ببخشید . شرمنده
اگر زحمتی نیست لطفا به این آقای میر حسین و به آن آقای عبا شکلاتی که خر را گم کرده پی نعلش میگردند بفرمایید دوره شان تمام شده و هیچ تنابنده ای برای خشتمالی ها یشان تره هم خرد نمیکند.
اگر زحمتی نیست به ایشان بفرمایید لطفا شتری را که بالای منار برده اید پایین بیاورید مابقی پیشکش تان .
به ایشان بفرمایید وقتی شما اعلامیه و بیانیه صادر میفرمایید و به اصطلاح «تذکر »میدهید ما یاد دوران طلایی امام مرحول !و ‌خلخالی و لاجوردی ملعون و آن کشت و کشتارهای فی سبیل الله در کردستان و ترکمن صحرا و آمل و جاهای خوش آب و هوای دیگر می افتیم .
نوبت کهنه فروشان در گذشت
نو فروشانیم و این بازار ماست
شهر از عاقل تهی خواهد شدن
با چنین ساقی که او خمار ماست
اگر برای تان زحمتی نیست جسارتا به این جناب جهانبانی حضرت کشور ستانی خاقان صاحبقران سلطان السلاطین شاهنشاه جم جاه ملایک سپاه و والده مکرمه شان بفرمایید شما که معاذ الله در طلب قاذورات دنیا نیستید و الحمدالله نانپاره تقاعد دیوان محاسبات بین المللی میل میفرمایید و غم نان و معیشت متعلقات ندارید بهتر است بجای صدور اعلامیه های شداد و غلاظ و تعیین سلطان و صدر اعظم و ولایتعهد آینده ! بروید بازنشسته بشوید و این آخر عمری با نوه نتیجه های تان خوش باشید و از زندگی تان لذت ببرید که از قدیم گفته اند :
در جهان هرکس که دارد مال مفت
می تواند حرف های مفت گفت
اگر زحمتی نیست جسارتا به ایشان بفرمایید وقتی شما اعلامیه و قطعنامه و ولیعهد نامه و درد نامه و تسلی نامه صادر میفرمایید نمیدانیم چرا ما به یاد ساواک و حزب رستاخیز و کودتای بیست و هشت مرداد و احمد آباد و تپه های اوین و فلک الافلاک و ایضا محرمعلی خان و محرمعلی خان ها می افتیم !
لطفا اگر برای تان زحمتی نیست به این رییس جمهور مادام العمر لچک بسر و آن ولی فقیه سبیلو - که گویا سال هاست به غیبت صغری تشریف فرما شده اند -بفرمایید ما که از آتش تان گرم نشده ایم اما دود تان دارد خفه مان میکند .
اگر زحمتی نیست به گوش مبارک شان برسانید دوره چریک و چریک بازی سالهاست سر آمده و جوان های ما نمیخواهند با طناب پوسیده شما ته چاه بروند و ایران را سراسر کربلا کنند .
اگر زحمتی نیست به این منتظر الوزاره ها و منتظر الوکاله ها و میرزا قشم شم های کراواتی پودر ماتیکی و رهبران اپوزیسیون مافنگی پفکی بفرمایید لطفا بروید کشک تان را بسابید
ببخشید زحمت دادیم ها ! ما اول می خواستیم خودمان پیام خودمان را بدهیم اما بقول حضرت سعدی در نشیمن عزلت نشستیم و دامن صحبت فراهم چیدیم و دفتر از گفت های پریشان شستیم و ترسیدیم نکندحالا لشکر جان نثاران و غلامان خانه زاد و چماق بدستان و دوستاق بانان همایونی پیدا بشوند و بخواهند ما را فتیله پیچ کنند ؛ این بود که بشما زحمت دادیم . شرمنده !
امضا: ممد آقا - رشت
(نقل از : خبرنامه گویا )
May be an image of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Farrokh RiazSadri, Susan Azadi and 23 others