دنبال کننده ها

۱۷ آبان ۱۴۰۳

دست غیب

این روزها همه ما نگران هستیم .نگران هستیم که نمیدانیم بر سر میهن ما و مردمان میهن ما چه خواهد آمد ؟
دغدغه های همراه با اضطراب نمیگذارد بخواب رویم ؛ نمیگذارد یک زندگی نرمال بسامان داشته باشیم .
همه از همدیگر می پرسیم چه خواهد شد ؟ آیا با انتخاب آقای ترامپ و رویارویی مستقیم ایران و اسراییل ، میهن ما قدم دیگری بسوی تباهی مطلق بر میدارد ؟
آیا این سقف سنگین هزاران ساله بالای سر ما دوباره شکافی بر خواهد داشت و همچون چهل ‌وپنج سال پیش ، ما را در سیاهچاله نکبتی عمیق تر ‌و ترسناک تر فرو خواهد برد ؟
آیا ما همچون قوم بنی اسراییل -که به تأویل سفر خروج تورات ازخدا به گوساله روی آورده بود - دوباره شمشیر بر ران خود نهاده ، دوست و‌دشمن و ‌خویش و‌همسایه را خواهیم کشت؟
ما که از طلا گوساله ای ساخته و آنرا پرستیده بودیم آیا بار دیگر شمشیر در تاریکی بر جان مان فرود خواهد آمد ؟
اینها دغدغه های انسان آگاه و‌متعهد امروزی است . اینها همچنین دغدغه های ملتی است که سرزمین خود را بر لبه پرتگاه تباهی می بیند و به هر ریسمانی چنگ می اندازد و چشم براه مسیحایی است که از آنسوی دریاها و اقیانوس ها بیاید و بقول حافظ دست به کاری زند که غصه سر آید ؛ یا به سخن دیگر «دستی از غیب برون آید و کاری بکند ». ‌‌
و بسیاری متوهمانه می پندارند این دست غیب دست آقای ترامپ خواهد بود .
نخست این را صادقانه ‌و بی پروا بگویم که ما متاسفانه ملت متوهمی هستیم و همین توهم‌در طول تاریخ بارها و بارها ما را به منجلاب نکبت و‌تباهی انداخته است .
ملتی هستیم که همواره بین عقلانیت و احساسات ، بر بال احساسات نشسته و شتابان بسوی تباهی و نکبت پیش رانده ایم .
همین توهم بود که چهل و‌پنج سال پیش ما را واداشت که در پی قرون و اعصار ، از گوساله ای که در گور هزار ساله خود آرمیده بود امامی بسازیم و نه تنها مملکت خود ، بلکه بخش عظیمی از سراسر گیتی را در آتش این توهمات مالیخولیایی خود بسوزانیم .
و امروز نیز متاسفانه همچنان در چنبر این اوهام گرفتاریم و سخن مولانا نمی شنویم که فرمود :
بر زمین‌دیگران خانه مکن
کار خود کن ، کار بیگانه مکن
یا اینکه :
تو‌درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهان های فراخ ؟
May be a doodle
See insights and ads
All reactions:
Farrokh RiazSadri, Miche Rezai and 6 others

پیامد های ریاست جمهوری ترامپ
در کفتگو‌با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
گپ خودمونی با ستار دلدار

چه آرزویی داری ؟

نشسته بودم خبرهای ایران را میخواندم .
دیدم کوره آدمسوزی و‌کارخانه آدمکشی آقای عظما و شرکا همچنان برقرار است و تنها در ماه اکتبر 166 نفر در میهن ما به جوخه های مرگ سپرده شده اند .
در میان اعدام شدگان یازده بلوچ، نه نفر کرد ، سیزده شهروند افغان و شش زن بینوا وجود داشتند .
رفیقم که کنارم نشسته بود وقتی پریشانحالی مرا دید از من پرسید : چه آرزویی داری؟
گفتم : آرزویم این است بخوابم ؛ بروم توی اغما ؛ شش ماه بعد بیدار بشوم ؛ تلویزیون را روشن کنم ببینم میهنم آزاد شده است .
ببینم گیسوی دخترکان سرزمینم در هوا تاب میخورد .
ببینم بغض چهل و‌پنج ساله هموطنانم به خنده و شادی بدل شده است
ببینم از آسمان سرزمینم نور و شور و شعر و شعور و شادی میبارد .
ببینم « نان به سفره جامه ای بر تن » دیگر آرزوی محالی نیست .
ببینم در کوچه پسکوچه های میهنم « آزادی» قدم میزند و طنازی میکند .
من هر وقت دلم از این زمانه سرشار از شقاوت میگیرد به حافظ و فردوسی پناه میبرم .
فردوسی روایتگر چندین دوره ناکامی های تاریخی ایرانیان است .
فردوسی گذشته ای را تصویر میکند که بقول شاهرخ مسکوب نه تنها در روح و خاطره جمعی ایرانیان ، بلکه در تن و جان خویش نیز آنرا تجربه میکرد .
فردوسی همچون ما ایرانیان امروز ، در دوره تلخ دردناکی زندگی میکرد که تاخت ‌وتاز بیگانگان به فروپاشی دولت سامانیان انجامیده و شیرازه کشور بار دیگر از هم گسسته بود ؛ یعنی همان سرنوشتی که مردم ایران با یورش تازیان و فروپاشی حکومت ساسانیان به آن دچار شده بودند ، یعنی یکبار دیگر ایران به گذرگاه نومید کننده ای در غلتیده بود که چشم اندازی جز نکبت و‌‌ پریشانی ‌وبی سرو‌سامانی نداشت.
و چنین است که درد مندانه اینچنین میسرود :
برین گونه گردد همی چرخ پیر
گهی چون کمان است و گاهی چو‌تیر
شاهنامه فردوسی تبلور ناکامی ها و‌کام های تاریخی ایرانیان است . ناکامی هایی همچون :
-هزاره ضحاک و تاخت ‌وتاز او‌بر جان ‌و مال مردمان فلات ایران .
-تاخت ‌و تاز افراسیاب تورانی.
-هجوم اسکندر مقدونی
⁃ یورش تازیان از جنوب غربی ایران و اشغال کشور توسط بیابانگردان تازی.
تصویری که فردوسی از روزگار فرمانروایی ضحاک عرضه میکند گویی تصویر روزگار دوزخی اکنونی ماست :
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او‌ سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز
بر آمد بر این روزگار دراز
نهان گشت کردار فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی ، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
این گذشته پر فراز و‌نشیب همچنان در خاطره جمعی ایرانیان زنده است و تردیدی نیست که ایران و فرهنگ دیرپای ایران ققنوس وار از خاکستر خویش سر بر خواهد کشید و بار دیگر آفتاب رهایی در پهنه سرزمین دلاویزمان خواهد درخشید .
که ایران چو‌باغی است خرم بهار
شکفته همیشه گل کامگار
نگر ! تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
کز آن پس بود غارت و‌تاختن
خروش سواران و کین آختن
شاهنامه و‌حافظ بخوانید تا از رنج روزگار بیاسایید .
May be an image of book, diary and text
See insights and ads
All reactions:
Foroz Nader, Siavash Roshandel and 38 others

۱۵ آبان ۱۴۰۳

انتخابات امریکا


دلسوزی

چندوقت پیش دخترم همراه مادرش رفته بود نیویورک.
یک روز به مادرش گفت : بیا برویم CNN میخواهم آقای اندرسن کوپر را ببینم.
راه افتادند رفتند ساختمان CNN.آنجا دنبال آقای اندرسن کوپر میگشتند که دیدند آقای اندرسن با دوچرخه آمده است سر کارش.
رفتند چند دقیقه ای با او گپ زدند و عکسی گرفتند و رفتند دنبال کارشان.
حالا با این اوضاع احوالی که پیش آمده ما دل مان نه تنها برای اندرسن کوپر بلکه برای همه کارکنان و گوینده های CNN میسوزد.
اگر خدای ناکرده زبانم لال رویم به دیوار آقای ترامپ این انتخابات را ببازد طفلکی آقای اندرسن کوپر باید بجای دوچرخه با تانک و نفر بر زرهی سرکارش بیاید !خودمان هم شاید مجبور بشویم موهای مان را رنگ بزنیم و یک فقره از این لنز های آبی توی چشم مان بگذاریم تا یانکی ها نفهمند ما خارجوی هستیم !!
ما یک رفیقی داشتیم که بد جوری از گاو می ترسید
می پرسیدیم: مرد حسابی ! برای چه از گاو می ترسی ؟
میگفت: برای اینکه هم شاخ دارد هم عقل ندارد
◦ حالا حکایت ماست
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Farrokh RiazSadri and 52 others