دنبال کننده ها
۱۲ آبان ۱۴۰۳
نامه فتحعلیشاه به آقای عظما
جناب آقای عظما
ما فتحعلی شاه ملقب به خاقان مغفور همراه خاقان شهید آقا محمد خان وخاقان مبرور محمد شاه وخاقان شهید ثانی ناصرالدین شاه هر روز دور هم مینشینیم به مملکت داری شما میخندیم، ما که اینقدرمی خندیم خدا میداند این پهلویها که به مملکت داری ما هم میخندیدند به شما چقدرمی خندند. البته باید بفرمایم که در اینجا همه پادشاهان گذشته خوشحالند برای این که شما روی همه سلسلههای پادشاهی را سفید کردید، راستش را بخواهید ما یعنی خاقان مغفور از بقیه خیلی خوشحال تریم برای اینکه اسم ما در دویست سال گذشته در راس لیست کسانی بود که بخشی از خاک مملکت را بر باد دادند، خوشبختانه شما ما را از صدرنشینی پایین آوردید و خودتان صدرنشین شدید. ما البته جنگ کردیم و جنگ را باختیم، مثل شما قاسم سلیمانی مان را به دربار تزار روسیه و علی لاریجانی مان را به دربار خاقان چین نفرستادیم که بخشهایی از مملکت را واگذار کنیم و تازه آنها طاقچه بالا هم بگذارند. ما البته خطای خود را میپذیریم و شرمساریم ولی این جنگ را هم لباسیهای شیاد شما توی دامن ما گذاشتند، حکم جهاد دادند، گفتند ناموس زنان مومنه ما در بلاد کفر بر باد رفت و حالا، هم لباسی شیادشان در مشهد پرچم بیناموسی هوا میکند. میخواستند اگر به جنگ نرویم، چهارزن عقدی وصد زن صیغهای ما را به ما حرام کنند. قبول کنید که اگر این کار را میکردند خیلی به ما سخت میگذشت و خاطر خطیر ما مکدر میشد. ما اگر میدانستیم در این دنیا چه خبر است، عبدالواحد خاصه تراش رامی فرمودیم ریش این پدر سوختهها را از ته بتراشد و دستور میدادیم از صبح تا شب گل لگد کنند و خشت بمالند و اسفلشان را در همان دنیا سافلین میکردیم.
یکی از چیزهایی که در اینجا اسباب تفریح ماست دیدن قیافه منورالفکر هایی است که جاده صاف کن شما شدند، همه شرمسار و سر در گریبانند، همان که فضلالله نوری را شهید بردار خواند، و آن دیگری که از بام تا شام دم از شیعه علوی شیعه صفوی میزد، و آن یکی دیگر که اصرار داشت که بازگشت به خویشتن خویش کند و شما او را به زور به خویشتن خودش فرستادید والان در اینجا زور میزند که از خویشتن خویش بیرون بیاید. قیافه رفیق پنجاه ساله ساده لوحتان که شما را بر خر مراد سوار کرد و شما به او آب استخر نوشاندید هم دیدن دارد. از احوال امام تان جویا باشید، اینجا یک گوشهای نشسته و از صبح تا شب استدلال میکند که فارسی او از فارسی مرحوم رئیسی بهتر است.
( ما نمیدانیم این طنز قدیمی را از کجا کش رفته ایم ! اگر نویسنده اش پیدا شد ما حاضریم حق البوق شان را تماموکمال پرداخت کنیم . البته به ریال ایرانی ! )
See insights and ads
All reactions:
48Mina Siegel, Naghi Pour and 46 othersخیار تلخ
با همه شقاوت ها و نامردمی هایی که حکومت ملایان نسبت به مردم وطن مان اعمال میکند ، هنوز بارقه هایی از فرهنگ مدارا ، فرهنگ همبستگی ، فرهنگ عیاری، و فرهنگی که معتقد است «بنی آدم اعضای یک پیکرند » در سرزمین فقر زده و بلا زده ما همچنان میدرخشد و این امید را در دل ما زنده نگهمیدارد که این فرهنگ با همه دشواری ها و سنگلاخ هایی که با آن روبروست همه امواج بلا را از سر خواهد گذراند و بقول حافظ حق رضا ندهد « چنین عزیز نگینی بدست اهرمنی».
در زابل ، در یک روستا ، معلمی مسابقه ای بین دانش آموزان بر گزار میکند و از دانش آموزان میخواهد هر کدام در رابطه با وضعیت زندگانی خود انشایی بنویسند و قول میدهد به بهترین انشا یک کفش ورزشی جایزه میدهد .
بچه ها انشای شان را می نویسند . معلم انشا ها را میخواند ؛ می بیند هر کدام از این نوشته ها بقدری صمیمانه و زیباست که نمیتواند تصمیم بگیرد به کدام شان جایزه بدهد .
بالاخره تصمیم میگیرد به قید قرعه یک انشا را انتخاب کند و به آن جایزه بدهد .
همه دانش آموزان نام خود را بر تکه کاغذی مینویسند و داخل کیسه ای می اندازند و معلم یک نام را از داخل کیسه بیرون میکشد و با صدای بلند میخواند :
دوشنبه حاجبی
بچه ها هورا میکشند و دست میزنند و آقای دوشنبه حاجبی با شادی وصف ناپذیری کفش ورزشی را میگیرد .
معلم میگوید : پس از دادن جایزه بطور نا خود آگاه دست در کیسه کردم وبا تعجب دیدم همه دانش آموزان نام دوشنبه حاجبی را بجای نام خود نوشته اند! چرا؟
چون دوشنبه حاجبی فقیر ترین دانش آموز کلاس بود و با پای برهنه به مدرسه میآمد .
این فضائل اخلاقی انسانمدارانه در تمامی تار و پود فرهنگ ما موج میزند و یکی از عناصر بقای سرزمینی بنام ایران و مردمانی بنام ایرانی است .
در مصیبت نامه عطار داستانی آمده است بدین مضمون :
باغبانی سه خیار آورد خرد
تحفه را پیش نظام الملک برد
یک مرد روستایی ، سه خیار کوچک به تحفه برای خواجه نظام الملک طوسی وزیر قدرتمند سلجوقی میآورد .
خواجه انعامی به او میدهد و هر سه خیار را میخورد و دهقان از محضر خواجه بیرون میرود
نزدیکان ومشاوران خواجه به سخن در میآیند که : ای خواجه ! شما هر سه خیار را خوردید بما تعارف نکردید ؛ معمولا این رسم شما نیست .
خواجه در پاسخ گفت :
پس ندادم هیچکس را از کبار
زانکه هر سه تلخ افتاد آن خیار
به این سبب به هیچکس از آن خیار ها ندادم چون ترسم آن بود مبادا یکی از شما آن خیار را بخورد و تلخی خیار را گوشزد کند و مرد دهقان از آن رنجیده خاطر شود .
من بترسیدم که گر گوید کسی
آن جگر خسته برنجد زان بسی
خواجه نظامالملک طوسی وزیر مقتدر دوتن از شاهان امپراتوری سلجوقی- الپ ارسلان وملکشاه- بود و از سوی بسیاری از مورخان مهمترین دولتمرد تاریخ اسلام شناخته میشود و سیاست های او تا قرن بیستم پایه اساسی ساختارهای دولتی در جهان اسلام بود
مهمترین میراث ارجمند خواجه نظام الملک بنیانگذاری مدارس نظامیه در بسیاری از شهرهای قلمروی اسلام بود که بسیاری از سیاستمردان و دولتمردان اسلامی - از جمله سعدی شیرازی - در آن درس خوانده اند . مدارس نظامیه نخستین سیستم آموزشی دولتی بود که بعدها الهام بخش سیستمدانشگاهی اروپا شد
او همچنین کتاب سیاست نامه را نوشت که در واقع یک دانشنامه سیاسی است که الگوی تفکر ماکیاولیسم در اروپا شد .
در اواخر عهد ملکشاه سلجوقی بود که اسماعیلیان در بخش هایی از قلمروی امپراتوری سلجوقی ظهور کردند و با تصرف دژهای صعب العبور کوهستانی باعث درگیری های طولانی با حکومت سلجوقیان شدند
در سال ۴۸۵ هجری قمری با توصیه خواجه نظام الملک ملکشاه سلجوقی لشکریانی برای نبرد با اسماعیلیان راهی رودبار و قهستان کرد اما شکست خورد و پیش از آنکه حمله دیگری را تدارک ببینند همملکشاه و هم خواجه نظامالملک ترور شدند
See insights and ads
All reactions:
37Nasser Darabi, Hanri Nahreini and 35 others-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...