دنبال کننده ها

۲۳ شهریور ۱۴۰۳

ایران ، روح جهان بیروح

( با یاد قربانیان جمعه سیاه )
گفتند : هزاران نفر کشته شده اند !
گفتیم : هزاران نفر ؟ کجا ؟
گفتند : میدان ژاله
هفدهم شهریور ۱۳۵۷ بود . ایران در تب انقلابی شگفت و نا بهنگام میسوخت .
پیش از آن ، در مردادی تلخ و سیاه ، بیش از ششصد زن و مرد و کودک و پیر و جوان در سینما رکس آبادان سوخته و جزغاله شده بودند .
میگفتند و سوگند میخوردند که ساواک بدستور شاه سینما را به آتش کشیده است .
شاهی که میگفتند نوکر امریکاست ! شاهی که میگفتند سگ زنجیری امپریالیسم جهانی است !
از بند بند اندام جامعه تب زده وطن نفرت و خشم میبارید .
آقای میشل فوکو بدعوت آقای احسان نراقی به تهران آمده بود .
آقای میشل فوکو مطرح ترین فیلسوف و نظریه پرداز زمانه بود و در عرصه گیتی شهرتی و اعتباری داشت . کتاب «نظم اشیا» یش در دانشگاه‌های معتبر جهان تدریس میشد ، بسیارانی همچون من ، شیفته دیدگاه‌های بدیع او‌بودند
آمده بود تهران و بعنوان خبرنگار یک نشریه ایتالیایی در ستایش جنبش سراسری ملت ایران گزارش و تفسیر و‌تحلیل و مقاله می نوشت ، مقالاتی که بعدها « ایران ، روح جهان بیروح » نام گرفت و بچاپ رسید.
وجدان های بیدار جهان چشم به ایران دوخته بودند . ایرانی که میسوخت و فرو‌می پاشید ، ایرانی که از پوستین یک نظام کهن دوهزار و پانصد ساله بیرون می جهید . ایرانی که قرار بود دری وا شود فرشته در آید ! ایرانی که می پنداشتیم روح جهان بیروح خواهد شد .
آقای احسان نراقی همراه با سید حسین نصر و گروه دیگری از اعضای انجمن شاهنشاهی فلسفه، تبر و داس و بیلی برداشته و نهال نوپای مدنیت ایران را از ریشه در آورده و با تز « بازگشت به خویش» سعی بر آن داشتند « بازگشت به خیش» را به پیروزی برسانند . و رساندند . آنها همنشین همیشگی شهبانوی آنروز ایران بودند .
گفتند : هزاران نفر در میدان ژاله بدست ارتشیان به گلوله بسته شده اند ، باور کردیم ، همگان باور کردند . به خشم و خروش آمدیم و گریستیم . همگان به خشم و‌خروش آمدند و خونابه از چشم ها فرو‌ریخت .
دو ماهی بر نیامد که دیوار ها و ایوان ها و کاخ ها فرو ریخت. و ما و همگان از ته دل فریاد برکشیدیم : آنک خورشید تابان آزادی !
هفته ای بر نیامد آن کشوری که میخواست روح جهان بیروح باشد منجلابی شد بویناک. مردابی شد خونین .
دیوار های الله اکبر سر بر کشیدند و صفیر گلوله ها در هر سحرگاه سرد سینه ها و قلب ها دریدند و طلوع خورشید آزادی به غروبی تلخ و درد ناک انجامید
نام و نشانی از آن « هزاران کشته » جستیم و جستند و نیافتیم ‌و نیافتند ، معلوم شد که در آن جمعه سیاه ۸۷ نفر جان باخته اند .
میشل فوکو‌به ایران بازگشت ، این بار اما ایران دیگر « روح جهان بیروح » نبود ، ایران سر زمینی بود که دهان مردمانش را می بوییدند مبادا گفته باشند دوستت دارم
May be a black-and-white image of 6 people, people dancing, skateboard, crowd and street
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Karim Akhavan and 35 others

از داستان های بوینوس آیرس

آمده بود بوینوس آیرس , نمیدانم آمده بود بماند یا برود .
برادرش را کشته بودند ؛ خواهرش را کشته بودند ؛ خواهر زاده هفده ساله اش را هم دار زده بودند .
رفتیم به سر سلامتی اش ؛ من و همسرم ؛ با دسته گلی و لباس سیاه بر تن .
رفتیم به تسلای شان ؛ خانه شان آپارتمانی در محله کاباژیتو ؛ بوینوس آیرس.
هیچ کس دیگری به تسلای شان نیامده بود ؛ هیچکس را نمی شناختند .
روی دیوار خانه شان عکس بزرگی از علی بن ابیطالب با شمشیری خونچکان بر دست.
آنسو ترک قاب عکسی مزین به آیه ای از قرآن که : یا ایهالکافرون لا اعبد و ما تعبدون !
اینجا و آنجا شمعی و شمعکی روشن ؛ و طنین قرآن در فضای اتاق پیچان .
تسلیتی گفتیم و همدردی دوستانه ای کردیم و پرسیدیم : این نوار قرآن را از ایران آورده اید ؟
گفتند : نه! رفتیم از سفارت گرفتیم !
بقول بیهقی : از دست و پای بمردیم .
حیران مانده بودیم که خدایا ! ما دیگر چگونه مردمی هستیم ؟
ما چگونه مردمی هستیم که حکومت تبهکاران فرزندان مان را بی جرم و گناهی به قتلگاه میفرستد آنوقت ما میرویم از سفارت همان حکومت نوار قرآن میگیریم و سوکواری میکنیم !
شگفت انگیز مردمی هستیم ما
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
John Mahmoudi, Zari Zoufonoun and 97 others

فاجعه یازده سپتامبر


 
Shared with Public
Public
تراژدی یازده سپتامبر و واکنش ویرانگر امریکا برای مبارزه با تروریسم اسلامی
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
گپ خودمونی با ستار دلدار

۲۱ شهریور ۱۴۰۳

از نگاه دوربین

تصویری از چهل و شش سال پیش . ‌یک سال پیش از آن طاعون اسلامی و‌پیش از آنکه ابواب الجحیم بروی ملت ما گشوده شود .
به دوران دانشجویی . بسال ۱۹۷۸ میلادی
ایتالیا- میلان - برابر کلیسای دوما
( آن آقای وسطی با موهای قطرانی و سبیل سیاه جناب آقای گیله مرد امروزی است که به کبوتران دانه میدهد و امروز حتی یکدانه موی سیاه ندارد !)
می بینید روزگار چگونه از ما انتقام گرفته است ؟ آیا میشود به این سپهر گوژ پشت شوخ چشم روز کور شهر آشوب گفت رسم مروت نه این بود و آیین فتوت نه چنین ؟
بدین امید بسر شد دریغ عمر عزیز
که آنچه در دلم است از درم فراز آید
امید بسته بر آمد ولی چه فایده زانک
امید نیست که عمر گذشته باز آید
May be an image of 3 people and La Sagrada Familia
See insights and ads
All reactions:
Foroz Nader, Karim Akhavan and 75 others