درباره متون تاریخی دوره قاجار حرف و سخن بسیار است و اگر بخواهیم متون تاریخی آن عصر - از جمله ناسخ التواریخ و روضه الصفا - را بصورت تطبیقی مورد کند و کاو قرار بدهیم از تناقض ها و یاوه هایی که بنام تاریخ نوشته اند دچار حیرت میشویم
پس بی سبب نیست که مجد الاسلام کرمانی در باب تاریخ نویسی آقای میرزا تقی خان لسان الملک سپهر نویسنده کتاب ناسخ التواریخ چنین شعری سروده است :
از آنکه خواست تاریخی نویسد
لسان الملک از آن دادش لقب شاه
که تا خود ریده خود را بلیسد
متاسفانه در زمانه ما هم از این لسان الملک ها کم نداشته ایم و دیده ایم چریک های سابق و مجیز گویان امروز برای لقمه نانی و تکه استخوانی به وارونه نگاری تاریخی دست زده وبه بهانه «آسیب شناسی یک شکست » از یک نیکمرد وطنخواه یگانه یک خیانتکار وابسته به بیگانه ترسیم کرده اند
البته تاریخ نویسان توده ای نو مسلمان هم کم نداریم که نشسته اند مهملاتی بنام تاریخ می نویسند و تف به صورت همه نیکمردان سر زمین مان می اندازند تا لابد از آن تکه استخوان نصیبی برند اما قضاوت تاریخ هیچ اما و اگری ندارد و هم سیمای نیکان و هم اهل تباهی را آنگونه که بوده اند به تصویر خواهد کشید