مسافرنامه «۴»
سه شنبه یازدهم آگست 2020
میخواستیم بزرگراه شماره پنج را بگیریم و یکراست بسوی پورتلند برانیم اما من که فرزند آب و دریا و جنگل و مرغزار و سبزی و سبزینه ام و با موج و دریا و ساحل و آفتاب الفتی دیرینه دارم دل به دریا زدم و از بزرگراه شماره 199 دوباره به بزرگراه شماره101 برگشتم تا از کرانه اقیانوس برانم و هر جا که آب است و آبادانی است اطراقی و تاملی و درنگی داشته باشم
بخشی از بزرگراه 199که دو بزرگراه شماره پنج و 101 را بهم وصل میکند بی هیچ تردیدی یکی از زیبا ترین جاده های عالم است. با جنگلی چنان سبز و با درختانی چنان در هم پیچیده و سر فراز که گمان میکنی هرگز پای آدمیزادی به درون این دنیای راز آمیز نرسیده است
دوباره به بزرگراه شماره 101 میرسیم . و دوباره اقیانوس و موج و آب و بیکرانگی دریا .و من با خود زمزمه میکنم :
اقیانوس است این
ژرفا و بی کرانگی
پرواز و گردابه و خیزاب
کوه است این
شکوه پا در جایی
فراز و فرود و گردنکشی
و من اما, انسانم
سرگردان عرصات دوزخ
و شرمسار هر لغزش ناگزیر تن ... 
در یک شهرک ساحلی توقفی میکنیم و ناهاری می خوریم . نامش Gold Beach. غنوده بر ساحل اقیانوس . و رستوران در دو قدمی آب . و غذای دریایی اش گران . اما نه چندان خوب. و سالن ها خالی . بدون مشتری
راندیم تا به فلورانس رسیدیم . فلورانسی که بگمانم شباهتکی به فلورانس ایتالیا دارد.
شهرکی است زیبا.در دهانه رودی بنام Siuslaw River . در ۱۲۸ مایلی پورتلند . اینسو و آنسویش آب . و خانه ها و هتل ها بر کرانه رود . با جمعیتی کمی بیش از نه هزار نفر .
هتل مان بر فراز تپه ای است . زیر پای مان خلیج. آرام و لاجوردین و خموش .نه موجی و نه های و هوی بادی . همه چیز در آرامش مطلق. از آنگونه آرامشی که می توانم ساعتی پای پنجره بنشینم . به اقیانوس خیره شوم . غزلی از حافظ و شعری از خیام بخوانم و با ناصر خسرو به دیدار بقال خرزویل بروم
میخواهم بروم بیرون قدمی بزنم . نگاهی به شهر بیندازم . سرد است، ۵۷ درجه فارنهایت.
به اتاقم بر میگردم . گشت و گذار را به فردا موکول میکنم . فردایی که هم گرم تر است و هم می توان پوششی مناسب همراه داشت.
باید به دیدن غارهایی برویم که محل استراحت شیرهای دریایی است
اگر مجالی بود می توانیم به دیدار چراغ دریایی هم برویم و از آن بالا مهاجرت پرندگان و نهنگ های دریایی را نظاره کنیم
تادیداری دیگر.
روزگار خوش.