دنبال کننده ها

۲۵ دی ۱۴۰۳

دلتنگی ها

چقدر دلم برای این باغات چای تنگ شده است. همه یاد ها و یادبودهای کودکی و نوجوانی ام در چنین فضایی شکل گرفته اند
غروب ها وقتی از کنار کارخانه چای سازی آقای پیله ور میگذشتیم عطر چای مست مان میکرد
نمیدانم اکنون آیا چیزی از آن کوهپایه های سر سبز و آن باغات چای باقی مانده است یا اینکه بولدوزرها در آنجا نعره میکشند و درختان تناور لیلکی جای شان را به بناهای بی قواره داده اند
May be an image of grass
All reactions:
Mostafa Azizi, Jalal Kiabi and 94 others

خداوند عظیم الشهرستان

یارو نماینده مجلس بود. یادم نیست نماینده کدام شهری بود .
یک‌روز آمد سخنرانی بکند
رو کرد به نمایندگان و گفت :
«پیامبر عظیم الشهرستان اسلام فرمود :
زی گهواره تا گور دانوش طلب بکنید »
منظورش این بود که : پیغمبر عظیم‌الشان اسلام فرموده است :
ز گهواره تا گور دانش بجوی !
بله قربان ! ما چنین نمایندگان دانشمندی در مجلس ملایان داریم
یک نماینده مجلسی هم‌داشتیم که میخواست فرا رسیدن سال هزار و چهارصد شمسی را به امت اسلام تبریک بگوید .
آمد پای میکروفن و گفت : سال هزارو ‌‌سیصد و چهارصد را به امت همیشه در صحنه تبریک‌و‌تهنیت عرض مینمایم
این آقا نماینده مردم رشت در مجلس ملایان بود
بی جهت نیست اسم مجلس شورای اسلامی را گذاشته اند طویله !
All reactions:
53
12 comments
2 shares
Like
Comment
Share

اجل مهلتش نداد

نامش مهرداد بود . سن و سال چندانی نداشت. سال ها با سرطان جنگیده بود . داروهایش آنچنان گران بود که همه کتاب هایش را فروخته بود تا پول داروهایش را فراهم کند
نام اصلی‌اش مهرداد صفایی بود . طنز می نوشت ، رمان مینوشت . نقاشی میکرد ، ترجمه هم می‌کرد و آموزشگاه تدریس هنر داشت.
در صفحات فیس بوک با نام « واندر مهرداد » مینوشت تا از داغ ‌و درفش روضه خوانهای قاتل در امان بماند
میخواستم دویست سیصد دلاری برایش بفرستم ، قبول نمیکرد
گفتم : دویست دلار کتاب به من بفروش
یک مجموعه هشت جلدی از یادداشت های قاسم غنی را بمن فروخت .
کتاب ها را توسط یکی از دوستانش به کانادا فرستاد تا از آنجا به امریکا فرستاده بشود
میدانستم در چنبر ناداری گرفتار است . میدانستم پول دارو‌درمانش را ندارد . میدانستم بسبب همین ناداری سر انجام دارد تسلیم هیولای سرطان میشود .
و دیروز خبر مرگش را شنیدم
خبر مرگ مهرداد .
واندر مهرداد
همان مهرداد که همه تان میشناسیدش و طنزهای شیرین اش را خوانده اید . در سن ۴۵ سالگی این جهان را وانهاد .
———
این یاد داشت را چهار پنج سال پیش در بحبوحه بیماری مهرداد نوشته بودم و خیال میکردم از آن بیماری هولناک بسلامت خواهد جست
یادداشت من ‌و پاسخ مهرداد را بخوانید :
(این رفیق نازنین مان - آقا مهرداد- از آن رفیق های ناب یگانه ای است که به زندگی ما نور و جلا و شادی و مهربانی می بخشد و با مهربانی های بی پایانش مدام ما را شرمنده میفرماید . این آقا مهرداد در ایران است و خوشبختانه از چنبر یک بیماری خطرناک بسلامت جسته و حالا تر دماغ و سرحال سرگرم هنرنمایی است ؛ هم نقاش است ، هم طنز پرداز است و هم یک انسان سراسر مهربانی و عاطفه و شور .
اگر اینجا در امریکا بود میبردمش لاس و گاس تا همه پول هایش را ببازد ؛ بعد میبردمش نیویورک تا برود همه موزه ها وگالری ها و کانون های هنری را ببیند و برای مجسمه آزادی هم دستی تکان بدهد .
دست آخر در همین سانفرانسیسکو میبردمش به بالا بلند ترین هتل این شهر و در تراس هتل که به ابرها پهلو میزند می نشستیم آبجو میخوردیم به ریش دنیا می خندیدیم .
و اما پاسخ مهرداد :
سپاسگزارم گیله مرد جان شما سراسر مهرید، راستش این لیستی که نوشتید!هر کسی را وسوسه می کند رنج راه از ایران تا نیویورک را به جان بخرد و هروله کنان تا بلاد اتازونی طی طریق کند!به هر حال مهر شما در دل و جان ما جای دارد چه اینجا باشیم و چه آنجا!!...
یاد داشت گیله مرد :
آقا! دنیا را چه دیدی؟ یکوقت دیدی آمدی ینگه دنیا با هم رفتیم لاس و گاس، پول هایت را باختی! من هم به کسی قرض نمیدهم! چه قرض الحسنه باشد چه قرض الپس نده!
و‌آخرین پاسخ مهرداد :
ما فقط از نوع دوم می گیریم
اگر نباشد لاس وگاس که هیچ!... مونت کارلو هم نمی آییم و در همین خراب شده می مانیم!!...
اجل فرصت نداد به امریکا بیاید ببرمش لاس و گاس پول هایش را ببازد من هم قرضش ندهم
این تصاویر را از من و نوه هایم کشیده بود . و من نه هرگز نام واقعی اش را میدانستم و نه تصویر واقعی او‌را دیده بودم .
All reactions:
Mostafa Azizi and 190 others