دنبال کننده ها

۴ مهر ۱۳۹۶

قد و بالای تو رعنا رو بنازم ....

پاریس بودم . شش هفت سال پیش بود .رفیقم پرسید : چه غذایی دوست داری ؟
گفتم : هر چه باشد . باقلا قاتوق با مرغانه . ترش تره . زیتون پرورده . ماهی دودی . اشپل ! . از قدیم ندیم ها هم گفته اند مایه عیش آدمی شکم است !از همه اینها گذشته ،
نان خود با تره و دوغ زنی
به که از خوان شه آروغ زنی
پرسید : غذای یونانی دوست داری ؟
گفتم : ببین بابا جان ! غیر از قورمه سبزی و فسنجان و قیمه پلو،  هر غذای دیگری را دوست دارم . یونانی و عربی و ترکی و چینی و بنگالی هم ندارد .نیم نانی میخورم تا نیم جانی در تن است :
نقد امروز را مده از دست
دی گذشت و امید فردا نیست
گفت : خب ! پس پاشو برویم کارتیه لاتن . آنجا یک رستوران یونانی است . هم غذای خوبی دارد هم موسیقی زنده .
پاشنه گیوه مان را ور کشیدیم و پا شدیم رفتیم آنجا . شب یکشنبه ای بود . دو ساعت تمام در محله کارتیه لاتن دور خودمان چرخیدیم و بالا پایین رفتیم نتوانستیم چهار وجب جا پیدا کنیم ماشین مان را بگذاریم آنجا .
گفتیم : عجب مملکتی است آقا ! اینجا چرا کوچه نسیه خور ها ندارد ؟  چرا سوق القنادیل ندارد ؟ آخرش کفری شدیم و ماشین مان را گوشه ای رها کردیم و رفتیم رستوران . گفتیم : گور پدر جریمه و پاسبان و دادگاه و آزان ! جان مان به لب مان رسید آقا جان !
شه اگر باده کشان را همه بر دار کند
گذر عارف و عامی همه بر دار افتد .
همینکه پای مان را گذاشتیم توی رستوران یک دختر خانم خوشگلی با لباس چین و واچین هزار رنگ ، یک کاسه چینی سفید بسیار بزرگ را پرت کرد زیر پای مان هزار تکه اش کرد . ما نگاه کردیم دیدیم پیش از ما دهها ظرف چینی را شکسته و خرد و خاکشیر کرده و کف رستوران پخش و پلا کرده اند .  معلوم مان شد که اینهم یکی از سنت های شان است که زیر پای هر تازه واردی ظرفی را بشکنند و بخندند و شادی کنند .
رفتیم نشستیم پشت میزی و جای تان خالی شروع کردیم به خوردن و نوشیدن .غذاهایش خوشمزه بود . خیلی هم خوشمزه بود .
وقتیکه ارکستر شروع به نواختن کرد دیدیم دارد آهنگ های ویگن را یکی پس از دیگری می نوازد .  طوری بود که ما هم همراه ارکستر شروع کردیم به خواندن : قد و بالای تو رعنا رو بنازم ....
به رفیقم گفتم یعنی اینها فهمیده اند ما ایرانی هستیم بخاطر ماست که چنین آهنگ هایی را می نوازند ؟
رفیقم گفت : کجای کاری شما آقا جان ؟ هر آنچه شما در زمان آن خدابیامرز بعنوان آهنگ های پاپ و جاز شنیده اید همه شان دستبرد های هنرمندانه از آهنگهای ترکی و یونانی است ! آره کاکو > قد و بالای تو رعنا رو بنازم ....

۳ مهر ۱۳۹۶

رفیق .....

ما یک رفیق یالغوزی داریم که به همه سوراخ سنبه های دنیا سرک میکشد . دیگر جایی روی کره زمین نمانده است که نرفته باشد . یک روز آفریقاست ، هفته بعدش استرالیاست . فردایش سر و کله اش در زاپن پیدا میشود و پس فردایش می بینی دارد در کرانه های غربی رود اردن با یک خاخام ارتدوکس قدم میزند . هزار تارفیق دارد .هزار تا که چه عرض کنم ؟ ده هزار تا رفیق دارد . عالم و آدم را می شناسد ، خانه اش اینجا در سانفرانسیسکو مقر شاعران و فیلسوفان و فیلمسازان و نویسندگان جهان است . هر گوشه جهان که برود احتیاجی نیست برود هتل و مهمانخانه و مسافرخانه . همه جای دنیا سرای اوست . بهمین خاطر است ما اسمش را گذاشته ایم آقای ناصر خسرو .
چند سال پیش ما داشتیم میرفتیم بارسلونا .  تا فهمید ما راهی اسپانیا هستیم شماره تلفنی بما داد و گفت : این رفیق ماست . وکیل است . اگر در بارسلونا کاری داشتی بهش زنگ بزن و بگو رفیق من هستی .
ما رفتیم بارسلونا . بچه ها هم از ایران آمده بودند . دیدیم هتلی که گرفته ایم باب طبع ما نیست . پول سه روزش را هم پیشاپیش داده بودیم . زنگ زدیم به همین رفیق آقا مورتوز . سلام علیکی کردیم و گفتیم ما رفیق آقا مورتوز هستیم . میخواستیم خواهش کنیم اگر میتوانید هتل بهتری برای مان پیدا کنید .
آقا ! نیم ساعت نکشید . دیدیم یک آقایی با یک مرسدس بنز آخرین مدل آمد سراغ ما . خودش را معرفی کرد و آبجویی با ما نوشید و وقتی فهمید ما زبان اسپانیولی بلدیم شدیم پسر خاله ! یکی دو تا تلفن کرد و ما را سوار ماشینش کرد و برد یکی از بهترین هتل های بارسلونا . آنجا یک سوییت بسیار زیبایی را برای مان گرفت به نصف قیمت هتل قبلی . ما یک هفته ای در بارسلونا ماندیم و با یک عالمه خاطره شیرین بر گشتیم ینگه دنیا
خلاصه اینکه این آقا مورتوز ما اگرچه فرزند آذربایجان است اما بگمان ما یک رگ و ریشه شیرازی دارد و ممکن است با حضرت سعدی علیه الرحمه قوم و خویش سببی یا نسبی باشد، آخر این جناب سعدی هم در گشت و گذارهایش هر جا که پا میگذاشت مهمان بازرگانی و خانی و رییس قبیله ای بود و اگر چه گهگاه به کار گل وا میداشتندش اما درست مثل آقا مورتوز ما ده هزار تا رفیق داشت و هر جا که میرفت خاک پایش را توتیای چشم میکردند .
حالا ببینید خود حضرت سعدی چه سخن حکیمانه ای در باب رفیق و رفاقت دارد :
هر دم که در حضور عزیزی بر آوری
دریاب ، کز حیات جهان حاصل آن دم است
گر خون تازه میرود از زخم اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهم است ....