دنبال کننده ها

۹ آذر ۱۳۹۲

نماز جمعه ....

رفیقم توی اداره برق شیراز کار میکرد . یک وانت اداره برق زیر پایش بود و مدام با بی سیم با تکنیسین ها در تماس بود .
یک روز جمعه مرا سوار ماشینش کرد  وگفت : حسن ! برویم باغ !
رفتیم نانی و خیاری و گوجه ای و پیازی  و کالباسی خریدیم و راه افتادیم .
توی خیابان زند گوشه ای توقف کرد و کلیدی را از جیبش در آورد و رفت کنار خیابان ؛ جعبه فلزی بزرگی را که روی یک سکوی بتونی نصب شده بود باز کرد و یکی دو تا از پیچ و مهره هاش را بالا پایین کرد و بعد پرید توی ماشین و بی سیم ماشین را خاموش کرد و گفت : بریم !
رفتیم توی باغ .جای تان خالی یکی دو بطر از آن شراب های ناب خلار خوردیم و وقتی کله مان گرم شد رفیق مان در آمد که : میدانی چیکار کردم ؟
گفتم : نه ! چیکار کردی ؟
گفت : امروز نماز جمعه شیراز بر گزار نمیشود .
گفتم : جطور ؟
گفت : برق شان را قطع کرده ام !

عمامه .....

یکسالی از انقلاب گذشته بود و من در شیراز بودم .یک روز سوار تاکسی شده بودم و میرفتم تلویزیون . توی خیابان زند یک آخوند ریقوی مردنی با یک عمامه سه منی جلوی تاکسی را گرفت و گفت : فصر الدشت .
راننده زیر پایش ترمز کرد و گفت :
- فرمودین کجا ؟
- قصر الدشت .
راننده تاکسی با همان لهجه غلیظ شیرین شیرازی گفت : آی من توی اون عمامه ات ریدم !!
آخونده عمامه اش را بر داشت و گرفت جلوی راننده و گفت : کاکو ! آقای خمینی توی این عمامه بقدر کافی ریده ! حالا شمام میخواین توش برینین بفرما !
راننده ؛ در ماشین را باز کرد و گفت : نوکرتم آقا ! سوار شو ! هر جا بخوای میبرمت ! کرایه هم نده !

۷ آذر ۱۳۹۲

انسان ابله ....

آقا ! از خدا که پنهان نیست ؛ از شما چه پنهان ما این پرت و پلاهایی که اینجا می نویسیم هیچ منظوری غیر از خنداندن شما نداریم .وقتی به دور و برمان نگاه می کنیم می بینیم توی این دنیای هشلهفی که سگ صاحبش را نمی شناسد انگار غیر از جنگ و آدمکشی و مرگ و نفرت و بیگانگی و یقه درانی و نامردمی خبری نیست . ما چنین دنیایی را دوست نمیداریم و از " آدم " بودن خودمان شرمساریم . این است که سعی می کنیم دنیا را از زاویه دیگری نگاه کنیم  و اگر چه خودمان هم بقول غزالی گرفتار خشم و قهر و کینه و زیاده خواهی و " خود برتر بینی " هستیم اما میگوییم چرا نخندیم و نخندانیم ؟
آقا ! حالا که داریم با شما درد دل می کنیم این را هم بگوییم که : ما با هرچه دین و مذهب است مخالفیم . می خواهیم سر روی تن هیچ پیامبر و امامی نباشد . آب مان هم با هیچ خدا و الله و گاد و کدخدایی به یک جوی نمیرود .
گاهی اوقات که دل مان از اینهمه بلاهت و حماقت انسان بدرد می آید به خودمان میگوییم : حیف آدمیزاد نیست که این چهار روزه عمر کوتاهش را صرف اباطیلی می کند که چند هزار سال پیش از زبان شیادی یا شیادانی بیرون آمده و بشریت را به چنین طاعون و قانقاریای علاج نا پذیری مبتلا کرده است ؟
دانشمندان میگویند در کهکشان هشت میلیارد و پانصد میلیون سیاره دیگر وجود دارد که از نظر وسعت و شکل و کیفیت آب و هوایی مشابه کره زمین است ( توجه بفرمایید هشت میلیارد ) آنوقت ما شیعیان مرتضی علی خاک بر سر ؛ خیال میکنیم که حضرت باریتعالی هفت روز نشسته است و همه کائنات را خلق کرده است و اگر بخاطر نعمت  هایی که بما ارزانی داشته روزی هفده بار بنده درگاهش نشویم و خایه مبارکش را نمالیم ما را روانه دوزخ خواهد کرد و در آنجا کنده نیمسوز توی ما تحت ما فرو خواهند کرد !! آخر ابله تر از چنین  انسانهایی هم موجودی یافت می شود ؟

۵ آذر ۱۳۹۲

سگ ها ...و آدم ها !!

این رفیق مان آقای " تاد  " هیچوقت سردش نمیشود  ! تابستان و زمستان یک زیر پیراهن رکابی سفید می پوشد و مو های طلایی بلندش را روی شانه های پت و پهنش  رها میکند و از صبح تا شام سرگرم سگدویی است . 
آقای  " تاد  " اگر چه در یک سوپر مارکت درندشت کار میکند اما همینکه فرصتی گیرش میآید سرش را میکند توی کتاب و کتاب می خواند .چه کتاب هایی هم ؟! کتاب هایی که صد سال پیش چاپ شده اند و هر کدام شان سیصد چهار صد دلار قیمت دارند . 
آقای  " تاد  " کتابخوان که نه ؛ کتابخوار است ! هر چه پول در میآورد میدهد کتاب میخرد . گهگاه کتاب هایش را بمن هم قرض میدهد تا بخوانم . 
آقای  " تاد  " به سناتور ها و سیاستمداران امریکایی بچشم دزدان سر گردنه نگاه میکند  و گهگاه که آمپرش بالا میرود و جوش میآورد  از نثار فحش های خوار و مادر به حضرات هم خود داری نمیکند . تا مرا می بیند تازه ترین کتابی را که خریده است نشانم میدهد و بعدش نیم ساعتی به اسراییل و عربستان و امریکا ناسزا میگوید . 
آقای " تاد  " یک امریکایی اهل کتاب است و کله مبارکش چنان بوی قورمه سبزی میدهد که گاه مغزم سوت میکشد .!
امروز رفته بودم دیدنش . معمولا تا مرا می بیند گل از گلش می شکوفد و مرا میکشاند توی دفتر کارش وتازه ترین کتابش را نشانم میدهد و بعدش می نشینیم و با هم گپ میزنیم . 
امروز آمپرش خیلی بالا بود .در واقع جوش آورده بود . همه اش از این اوضاع هشلهف دنیا می نالید و میگفت : میدانی رفیق ؟ میگویند سگ ها بهترین دوستان انسان هستند اما اگر سگ ها بدانند که ما آدمها بهترین دوستان آنها هستیم یک سیلی جانانه به صورت مان خواهند  نواخت !
بیچاره " تاد " حق دارد . آخر این هم شد دنیا که ما آدمها برای خودمان درست کرده ایم ؟!

۳ آذر ۱۳۹۲



ماانقلاب کردیم یا انقلاب ما را !!؟؟

آقا ! خدا بسر شاهد است ما از سیاست و سیاست بازی چیزی نمیدانیم . فقط همین را میدانیم که سیاست قلمروی آدمهای بخو بریده زبان باز چاخان حقه باز بی چشم روی دروغگو است . حالا چار تا نویسنده و شاعر هم از روی ناچاری یا از روی سادگی و بلاهت وارد این عرصه شده اند بحث جداگانه ای است . خلاصه اینکه سیاست یعنی پدر سوختگی . باور نمیفرمایید ؟ به همین دور و بر خودتان نگاهی بیندازید . یکنفر آدمی که سرش به تنش بیارزد در این قلمروی پهناور سیاست پیدا میکنید ؟ همه شان یک مشت حقه باز چاخان بی اخلاق دروغگو هستند .
حالا چرا ما سر صبحی انگار که از دنده چپ پاشده باشیم یقه سیاست پیشگان را گرفته ایم ؟ راستش خودمان هم نمیدانیم . از همان دیشب که خبر توافق باصطلاح هسته ای را شنیده ایم مدام این شعر مرحوم اخوان ثالث توی ذهن مان تکرار میشود و هی قلقلک مان میدهد . گفتیم شما را هم در این صبح یکشنبه کمی قلقلک تان بدهیم :

ياد، آن زمان كه چندي از شور انقلابي
هرگز نبود يكدم در ديده خواب ما را !

تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد
گفتيم و از مسلسل آمد جواب ما را !

برديم ماديان ر ا از بهر فحل دادن
برعكس آرزوها ؛شد مستجاب ما را !

كوني و كله‌قندي داديم و بازگشتيم
ديگر نماند وامي از هيچ باب ما را

گر انقلاب اين است باري به ما بگوييد
ما انقلاب كرديم يا انقلاب ما را ؟!