دنبال کننده ها

۱۸ دی ۱۳۸۹


بعد از 65 سال هنوز هم در بر همان پاشنه میچرخد - نگاهی به حاجی آقا اثر صادق هدایت


در كتاب حاجي‌آقا نوشته صادق هدايت (1945)، حاجي به كوچك‌ترين فرزندش درباره نحوه كسب موفقيت در ايران نصيحت مي‌كند: توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي !!! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري! سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت را بگير! از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛ چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!… نان را به نرخ روز بايد خورد! سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!…. كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني! اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!

۱۵ دی ۱۳۸۹


صفحه اصلی | سیاسی | زنده باد این، مرده باد آن

زنده باد این، مرده باد آن



توسط
زنده باد این، مرده باد آن

از : گویا نیوز

my gooya

------------

...در ایران رسم شده است هرگاه بخواهند کسی را مغلوب و از میدان بیرون کنند نسبت او را به " بابیه " میدهند . مثلا امروز وقتی که مجلس قوتی داشته باشد ؛ اگر کسی بخواهد حرفی بزند که مخالف میل طرف باشد فورا میگویند بابی ها دشمن مجلس میباشند و نمی خواهند در ایران مجلس باشد.و اگر یک وقتی خدای ناکرده سلطان و یا علما با مجلس بد شوند و آثار مغلوبیت در مجلس فراهم باشد ؛ آنوقت میگویند این مجلس را بابی ها بر پا کرده اند ! چنانچه در امر مدارس و مکاتب دیدیم . در اول تاسیس مدارس میگفتند این مدارس را بابی ها تاسیس و تشکیل میدهند . بعد از آنکه جناب حجت الاسلام آقای آقا میرزا سید محمد طباطبایی مدرسه اسلام را تاسیس نمود و عمومیت پیدا کرد ؛ هر کس از مدرسه بد میگفت او را بابی میدانستند . این است حال ما اهالی ایران که به اینطور مدعی را از میدان بیرون میکنیم ...

نقل از : تاریخ بیداری ایرانیان -ناظم الاسلام کرمانی- نوشته شده در زمان انقلاب مشروطیت .

--------------------------------------------------------------------
*ما ملت شگفت انگیزی هستیم . ملت زنده باد و مرده بادیم . ملتی هستیم که بیش از صد سال است که " این مباد ؛ آن باد " میگوییم . و تا امروز نه تنها به جایی نرسیده ایم ؛ بلکه روز به روز فلکزده تر و بیچاره تر و فرومایه تر و ظلم پذیرتر شده ایم .

این آقایانی که امروز پای علم و بیرق آقای ولی فقیه سینه میزنند و از هیچ جنایت و خباثت و رذالت و نا مردمی فرو گزار نمی کنند از کره مریخ که نیامده اند ؟ همین حرام لقمه هایی که طناب دار را بر گردن فرزندان مان می اندازند و بعد هم با خاطری آسوده چلوکباب سلطانی شان را با میل و اشتها میخورند و بخاطر کم و زیاد بودن سماق اش برای همدیگر شاخ و شانه میکشند ؛ مگر از فلسطین و سوریه و لبنان و ساحل عاج آمده اند ؟ اینها پسر عمو ها و پسر خاله ها و پسر دایی های من و شما هستند که در همسایگی ما ؛ همراه و همپای ما ؛ قد کشیده اند . با ما به مدرسه و دانشگاه آمده اند . و همراه ما " این مباد ؛ آن باد " گفته اند و حالا برای سفره ای رنگین تر و آپارتمانی در سلطنت آباد ؛ طناب دار را بر گردن برادران و خواهران خود می اندازند و دشنه اسلام را بی هیچ تردیدی در قلب عزیزان مان فرو میکنند .

ما ملتی هستیم که با وزش هر بادی کمر خم میکنیم ؛ و هر روز به رنگی در میآییم و زانو بر زمین میزنیم تا هر نابکاری بر گرده ما سوار شود و خون ما و فرزندان ما را شادمانه بنوشد . تاریخ خونبار ما از این حکایت ها بسیار دارد .

ما همان ملتی هستیم که بابک خرم دین را دست بسته تحویل خلیفه عباسی دادیم تا دست و پایش را ببرد و جنازه اش را بر دار کشد .ما همان ملتی هستیم که همواره نور اندیشان خود را کشته ایم و آنگاه بر جنازه آنان گریسته ایم .ما از همان قوم و قبیله ای هستیم که صبح مصدقی بوده ایم و فریاد میزده ایم : یا مرگ یا مصدق اما هنوز آفتاب غروب نکرده بود که نعره میزدیم : زنده باد شاه ! مرگ بر مصدق !ما همان ملتی هستیم که هزار هزار و میلیون میلیون ؛ در چهارم آبان و 28 مرداد و ششم بهمن و سوم اسفند ؛ به خیابان ها میریختیم و پیکره شاهنشاه آریامهرمان را گلباران میکردیم .و ما همان ملتی هستیم که پس از مرگ غریبانه همان شاه - در سرزمینی دور و مهجور - چراغهای اتومبیل مان را روشن کردیم و به خیابان ها آمدیم و بوق زدیم و نعره بر آوردیم و رقصیدیم و خندیدیم و شادی ها کردیم . تاریخ میهن ما از این حکایت ها بسیار دارد .

وقتیکه قرار داد 1919 توسط وثوق الدوله به امضا رسید و ایران رسما به تحت الحمایگی بریتانیای کبیر در آمد ؛ در آذربایجان و جنوب و شمال ایران جنبش هایی در مخالفت با این قرارداد شرم آور شکل گرفت یکی از این جنبش ها در تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی بود که مثل همه جنبش های آزادیخواهانه میهن مان بسرعت سرکوب شد . احمد کسروی در این باره می نویسد : ...پس از وثوق الدوله ؛ مشیر الدوله " سر وزیر " گردید . خیابانی به او خوش گمان بود و از او جز نیکی در باره خود امید نمیداشت .خیابانی این میخواست که آذربایجان در دست او باشد که جدا سرانه فرمان راند و سپس که نیرومند گردید بسر تهران رفته آنجا را هم " اصلاح " کند .ولی چون نمی توانست آن را به زبان آورد به تهران میگفت باید " آزادی ستان " را به رسمیت بشناسید .دولت آگهی میداد که برای آذربایجان والی فرستاده خواهد شد . خیابانی پاسخ میداد : به والی نیازی نیست . شما پول برای ما بفرستید . سر انجام چنین نهاده شد که مخبر السلطنه را بنام والی گری به آذربایجان فرستند ..خیابانی به این نیز خرسندی نمیداد . این بود که به پیشواز و پذیرایی نپرداخت ...در 28 ذیحجه ؛ مخبر السلطنه به قزاقخانه رفت . روز بعد دسته های قزاق از قزاقخانه در آمده رو به شهر آوردند . پیروان خیابانی اندک ایستادگی نشان دادند و به اندک جنگی بر خاستند ...خیابانی شب را بخانه خود رفته بی باک و آسوده خوابیده بود ...بامدادان هنگامی بر خاست که قزاقان به شهر در آمده بودند و چون بیم گرفتاری میرفت به خانه یکی از همسایگان رفته در آنجا نهان گردید . قزاقان به نهانگاه او پی برده ؛ چند تن به سرش رفته و او را با چند تیر کشته ؛ جنازه اش را بروی نردبانی انداخته بیرون آوردند ...

من به ماهیت قیام خیابانی کاری ندارم . تاریخ در این باره قضاوت خواهد کرد .اما سخن من در باره واکنش مردمی است که که ماهها همراه خیابانی " زنده باد این ... مرده باد آن " گفته بودند. مابقی داستان را از زبان کسروی در کتاب تاریخ هیجده ساله آذربایجان بشنویم . کسروی می نویسد : خیابانی را می باید کشته آن نمایش ها و آن کف زدن ها و "زنده باد" گفتن های دروغی مردم دانست .یک پستی فراموش ناشدنی که در داستان خیابانی از این دسته مردم نمایان گردید آن بود که : همانگونه که در پای گفته های خیابانی کف زده بودند ؛ در گردا گرد جنازه او نیز کف زدند و دژ رفتاری بسیار از خود نشان دادند ...
آری ؛ ما چنین مردمی هستیم.

۱۳ دی ۱۳۸۹

1۳۸۹

امام خالق «خاوران» بود
یک یادآوری به مناسبت تجلیل بی دریغ آقای کروبی از آیت اله خمینی


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۱٣ دی ۱٣٨۹ - ٣ ژانويه ۲۰۱۱


آقایان کروبی و موسوی، و خانم زهرا رهنورد زیر تیغ حکومت کودتا هستند. حکومت علیرغم آن که شب و روز تکرار می کند «جریان فتنه» شکست خورده، اما شب و روز خواب همین «جریان فتنه» را می بیند و برای شکست آن می کوشد. برخی گزارش ها حاکی است کودتاچیان عزمشان را جزم کرده اند موسوی و کروبی را دستگیر کنند.
دفاع از موسوی و کروبی در برابر حکومت کودتا دفاع از جنبش مردم است و همه ی نیروهایی که این جنبش را در یک ساله و نیمه گذشته به رسمیت شناخته اند، معترض به تمام فشارهایی هستند که علیه این دو از سوی مقامات حکومت اسلامی وارد می آید.

دفاع از موسوی و کروبی در برابر کودتاگران، موافقت با آن چه می گویند نیست. طیف گسترده ای از نیروهای اپوزیسیون با ارزیابی های غیرواقعی آقایان از جمله از نقش آیت الله خمینی و ارزیابی از دهه ی اول حکومت اسلامی مخالف هستند. حتی این پیشنهاد که فعلا این موضوعات مسکوت بماند، مورد توجه قرار نگرفته و آقایان موسوی و کروبی در هر فرصت با دفاع از آن چه آقای خمینی انجام داده است، نه تنها گفته های امروز خود را به زیر سوال برده اند، بلکه خنجری را درست در قلب هزاران هزار مبارز و آزادی خواهی که در «دهه ی طلایی» از استبداد خونین آقای خمینی زیان دیدند، فرو می کنند. سیاست فقط منطق نیست، احساس هم هست. نمی توان با احساس نسلی زخم خورده و قربانی داده بازی کرد و به خشن ترین وجهی این احساسات پاک را زیر پا گذاشت و از آن نسل انتظار داشت که در برابر این پایمال شدن احساس و بالاتر از آن حقیقت، ساکت بنشیند. ظاهرا آقای کروبی قصد ندارد، از این توهم پراکنی نسبت به آیت اله خمینی و پایمال کردن احساسات یک نسل و خاک پاشیدن بر چهره ی حقیقت دست بردارد. وی در نامه ای که اخیرا در پاسخ به تهمت های جریان کودتا نوشته به بی سابقه ترین ستایش ها از آقای خمینی دست زده است. آن چه او درباره ی آقای خمینی گفته است، تحریف واقعیات است. در سه مورد یادآوری های زیر را لازم می دانیم:

آقای کروبی گفته است: «اگر ایشان زنده بودند در مقابل برخوردهای ناصواب دانشگاهیان و حکم های ناعادلانه زندان و محرومیت و تعلیق از تحصیل برای دانشجویان و اساتید و در یک کلام زیر گیوتین گذاشتن نهاد علم و دانش چه می کرد؟»
ما شهادت می دهیم: آقای خمینی وقتی زنده بود، «انقلاب فرهنگی» را به راه انداخت. دانشگاه را تعطیل کرد. چندین دانشجو را که به دفاع از استقلال و آزادی ساحت دانشگاه برآمده بودند، کشت. هزاران دانشجو را از دانشگاه اخراج کرد، به زندان افکند و مجبور به تبعید ساخت، صدها استاد کارآزموده را از حضور در دانشگاه ممنوع و محروم ساخت و سیاه ترین دوران حیات دانشگاه را در تاریخ کشور ما بر آن تحمیل کرد و علم و دانش را «زیر گیوتین» گذاشت.

آقای کروبی گفته است: «از یاد نبرده ایم بعد از اشغال سفارت آمریکا، اولین اقدام امام دستور آزادی زنان حاضر در سفارت اشغال شده آمریکا بود. اگر امام زنده بود آیا در مقابل حرمت شکنی زنان در جامعه اسلامی و زندانی کردن مادران و کتک زدن وحشیانه زنان و دختران در خیابان و بریدن احکام سنگین برای آنها سکوت می کرد؟»
ما شهادت می دهیم، زمانی که آقای خمینی زنده بود، هر روز دهه ی سیاه شصت و دوران طلایی آقایان، با سلب آزادی و شکنجه و اعدام زنان ایرانی همراه بود. در دوران آقای خمینی و به دستور او به زور حجاب بر سر زنان کردند، آن ها را از مشاغل اجتماعی به کنج خانه ها راندند، به امید و آرزوی آنان خیانت کردند. هر کس را مقاومت کرد به زندان انداختند. در زندان ها دسته دسته به زنان و دختران جوان تجاوز کردند، آن ها را اعدام کردند و روز بعد با یک شاخه نبات به درب خانه هایشان رفتند...
بسیاری از زندانیان سیاسی زن در دهه ی شصت در این مورد شهادت داده اند.

آقای کروبی گفته است: «در تصورم نمی گنجد اوج خشونتی که بتواند در نظام اسلامی در عرض چند روز حداقل ۴ جوان را زیر شکنجه به مرگ بکشاند؛ اگر امام زنده بود آیا لکه ننگی به نام کهریزک بر پیشانی نظام می نشست؟»
ما شهادت می دهیم که امام خالق «خاوران» و ده ها گورستان بی نام و نشان در شهرستان ها بود. در دوران او، در عرض چند روز، نه چهار جوان که صدها زندانی سیاسی اسیر و بی گناه را به جوخه های اعدام سپردند، آن ها را دست بسته از زندان ها به بالای چوبه های دار فرستادند و در گورهای جمعی دفن کردند و گورهایشان را از خانواده ها و مردم پنهان کردند و هنوز هم که هنوز هست، فرزندان و شاگردان امام حاضر نیستند مهر سکوت دربرابر این جنایت از لب بردارند و توضیح دهند بزرگترین کشتار جمعی زندانیان سیاسی در ایران چرا و به چه دلیل و چگونه در زمان آقای خمینی اتفاق افتاد؟

آن چه امروز آقای خامنه ای و پیروانش و جریان کودتایی از کشت و کشتار و سرکوب مردم و نقض حقوق اساسی آن ها می کنند، همه در دوران امام خمینی پایه گذاری شد. تا این حقیقت پذیرفته نشود، تا مردم هنوز با خیال «جمهوری اسلامی با قرائت رحمانی» فریب داده شوند، هیچ گشایشی در افق جنبش آزادی خواهانه در ایران پدید نمی آید.
نمی توان با سجده ی یک دیکتاتور، به مبارزه با دیکتاتور دیگری برخواست.

۱۲ دی ۱۳۸۹

ناکسان کفش مرا دزدیدند ......بعد از این گیوه به پا خواهم کرد





کچلا جمع بشین تا برویم پیش خدا یا به ما زلف بده یا بزنه گردن ما !!