دنبال کننده ها

۲۵ آذر ۱۳۹۵

مدینه فاضله و مدینه جاهله
ابونصر فارابی فیلسوف نامدار ایرانی ؛ جامعه را " مدینه " نام میگذارد و آنرا بر دو نوع تقسیم میکند .
1- مدینه فاضله
2- مدینه نازله یا مدینه جاهله
 بنظر فارابی مدینه فاضله جامعه ای است که در آن دادگستری و سعادت واقعی حکمفرماست . مدینه فاضله همانند پیکر سالم انسانی است و رهبر آن باید دارای جسم و جانی نیرومند ؛هوش ؛ زیرکی و قدرت بیان باشد
او میباید  دانش دوست ؛کم شهوت ؛عاری از هوس ؛ بزرگ منش ؛ بی اعتنا به امور دنیایی ؛ دوستدار عدالت ؛ گریزان از بیداد گری؛ نرم خوی ؛ شجاع ؛ و مدافع حق باشد .
اما مدینه نازله ( یا مدینه جاهله )را  فارابی به چند نوع تقسیم کرده است .
1- مدینه بداله ( که در چنین جامعه ای هدف اصلی بدست آوردن ثروت است )
2-مدینه تغلب یا مدینه جلادین ( که در آن هدف اصلی زور گویی و ستمگری است )
3- مدینه سیاره ( که هدف آن لذت جویی است )
4-مدینه جماعیه ( که در آن هرج و مرج حکمفرماست )
5-مدینه ضاره ( که در آن گمراهی وعوامفریبی و دروغ حکم میراند )
6- مدینه ضروری (که هدف آن است که حد اقل نیاز های زندگی برای همگان تامین شود )
7- مدینه نذالت ( که هدف اصلی گرد آوری زر و سیم و مال و منال است )
88- مدینه کرامت (که هدف آن کسب برتری و شهرت پرستی است )
اکنون پرسش این است که : با این توصیفاتی که ابونصر فارابی از جامعه بدست میدهد ؛ جامعه بر ساخته حکومت نکبتی اسلامی را در کدامین مدینه قرار میدهید ؟

۲۳ آذر ۱۳۹۵

حلب . شهری که دیگر نیست

حَلب نام بزرگ‌ترین شهر[۱] و پایتخت تجاری[۲] سوریه است.[۳] شهر حَلَب در استان حلب در شمال کشور سوریه واقع شده است. این شهر یکی از کهن‌ترین شهرهای منطقه خاورمیانه است و در روزگاران قدیم نام آن خلپه بوده و یونانیان قدیم آن را با نام برویا[۴] می‌شناختند. شهر حلب در نقطه سوق‌الجیشی و مهم بازرگانی در نیمه‌راه دریای مدیترانه و رود فرات قرار دارد.
شهر حلب از نیمه سال ۲۰۱۲ میلادی، به جبهه اصلی جنگ داخلی سوریه تبدیل شده است و اکنون به مناطقی تحت کنترل نیروهای دولتی و شورشیان تقسیم شده است.[۳]

تاریخچه[ویرایش]

اقوام و پیروان مذاهب گوناگون طی هزاره‌های گذشته در حلب ساکن شده و در کنار یکدیگر می‌زیسته‌اند. حلب یکی از گذرگاه‌های مهم بین شرق و غرب بوده است.[۵]
نشانه‌هایی از معماری دوران هیتی، رومی، بیزانسی و ایوبی را می‌شود در حلب مشاهده کرد. خیابان‌هایی با تاریخچه‌های دوران رومی و یونانی، بقایایی از بنای کلیساهای سده ششم میلادی، دیوارها و دروازه‌هایی از قرون وسطی، مساجدی مربوط به دوره ایوبیان و مملوکان و نیز مساجد و کاخ‌هایی از دوران حکومت عثمانی و معماری عربی از حلب شهری چند فرهنگی ساخته‌اند.[۶]
در دسامبر ۱۹۴۷ میلادی و پس از صدور قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مجموعه حملاتی یهودستیزانه علیه جمعیت یهودی شهر رخ داد که به شورش‌های ضدیهودی حلب معروف گشت. این حملات باعث مهاجرت بیش از نیمی از جمعیت یهودیان حلب شد.[۷]

جغرافیا[ویرایش]

حلب در ۳۵۵ کیلومتری شمال دمشق، پایتخت سوریه، قرار دارد و پایتخت تجاری و فرهنگی این کشور به شمار می‌رود. این شهر چندین‌هزار ساله به خاطر موقعیت استراتژیک بین دریا و رود فرات، از مهم‌ترین شهرهای جهان باستان محسوب می‌شده‌است.

جمعیت[ویرایش]

حلب پُرجمعیت‌ترین شهر سوریه است. در سال ۲۰۱۲ میلادی، جمعیت شهر حلب و حومه آن در حدود ۲٫۹ میلیون نفر برآورد شده است.[۸] نزدیک به ۲۵۰٬۰۰۰ نفر از جمعیت شهر را کردها تشکیل می‌دهند.[۹]


۲۱ آذر ۱۳۹۵

بوقلمون صفت ها

از: نسیم شمال 
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت
ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت
ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم
لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم
سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
یک روز به میخانه و یک روز به مسجد
هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد
با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
اسباب ترقی همه گردید مهیا
پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روان کشتی علم از تک دریا
ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
یا رب ز چه گردید چنین حال مسلمان
بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان!
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن
ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
مردم همه گویا شده مال و خموشیم
چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم
باطن همه چون موش به ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان
داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان
نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم