کتاب " سفر تاجیکستان " نوشته نسیم خاکسار را خواندم . بی هیچ حرف و سخنی تنها دو سه سطر از از یاد داشت های او را در باره فرودگاه مسکو نقل میکنم که از قدیم گفته اند : عاقل را اشارتی کافی است .
" ....کیف کشان به سمت دستشویی عمومی راه می افتم . پا به محوطه آن نگذاشته پشیمان میشوم . با دیدن مردی که با عملیات آکروباسی خودش را جایی میخ کرده که یک شاش سرپایی کند اوضاع دستم میآید .
با اینکه پوتین گردن کلفتی دارم اما نمی دانم چطور میشود از آن شط شاش جلوی دستشویی گذشت . تازه وقتی بیرون آن چنین است درون دیگر چیست ؟ جا می زنم . میگذارم تا به محیط عادت کنم . خودم را دلداری میدهم که ممکن است محل دیگری برای رفع احتیاج مسافران نازک نارنجی تعبیه کرده اند ....
" ....کیف کشان به سمت دستشویی عمومی راه می افتم . پا به محوطه آن نگذاشته پشیمان میشوم . با دیدن مردی که با عملیات آکروباسی خودش را جایی میخ کرده که یک شاش سرپایی کند اوضاع دستم میآید .
با اینکه پوتین گردن کلفتی دارم اما نمی دانم چطور میشود از آن شط شاش جلوی دستشویی گذشت . تازه وقتی بیرون آن چنین است درون دیگر چیست ؟ جا می زنم . میگذارم تا به محیط عادت کنم . خودم را دلداری میدهم که ممکن است محل دیگری برای رفع احتیاج مسافران نازک نارنجی تعبیه کرده اند ....