دنبال کننده ها

۲۹ آبان ۱۴۰۲

نامه غزالی به سلطان سنجر

محمد غزالی از فیلسوفان عصر سلجوقی در نامه هایی که به سلطان سنجر نوشته تصویری دلخراش از وضعیت معیشتی ایرانیان آن عصر بدست میدهد که جور و ستم غارتگرانه ترکمانان سلجوقی را بخوبی بیان میکند .
او در نامه ای به سلطان سنجر چنین نوشته است :
" ....مردان طوس پراکنده و سوخته ی ستم بسیار شده اند . امسال بی آبی غله تباه کرد .دار و درخت خشک شد . بر ایشان رحمت کن . خدای تعالی بر تو رحمت کند . گردن مسلمانان از بار محنت گرسنگی بشکست . چه باشد اگر گردن ستوران تو از طوق زر و سیم نشکند ...."
غزالی در نامه دیگری به سلطان سنجر می نویسد :
" ...روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال گرسنه و برهنه . اگر رضا دهد که از پشت ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه و با فرزندان در تنوری روند رضا ندهد که پوست شان بر کنند .اگر از ایشان چیزی خواهند همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند . این پوست باز کردن باشد ..."
گویی سرنوشت میهن ما با خون و شقاوت و نامردمی و تباهی سرشته است و انگار تا بوده چنین بوده است . پس بی جهت نیست که سعدی میگوید : بنیاد ظلم در جهان اندک بود هرکس آمد بر آن مزید کرد تا بدین غایت رسید
 Cartoon by : Tjeerd Royaards
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, Mina Siegel and 69 others

بلای ریش

آفریدگار ، حوا را از پهلوی چپ آدم بیافرید و وی را گفت : ای آدم ! زن کج است !از وی چشم راست مدار ....."
" پس حوا گستاخی کرد با آدم . الله تعالی موی محاسن آدم بیافرید تا حوا را از آن هیبتی به دل رسد ! "
( نقل از : عجایب المخلوقات- محمد بن احمد طوسی )
پس معلوم مان میشود این ریشی که بلای جان ماست به این سبب بر صورت مان میروید تا مگر دختران حضرت حوا کمی از ما بترسند !
عجبا ! حیرتا !
May be a black-and-white image
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Mina Siegel and 103 others

۲۸ آبان ۱۴۰۲

میگویم ....میگوید

۱- میگوید : در کره جنوبی یک ایستگاه رادیویی هست که فقط برای سگ ها برنامه پخش میکند
۲- میگویم : در کالیفرنیا هر آدمی یک روانشناس برای خودش دارد یکی هم برای سگش
۳- میگوید : اگر احساس بیهودگی میکنید بیاد بیاورید چهار رییس جمهور امریکا سه تریلیون دلار خرج کردند تا طالبان را بجای طالبان بنشانند
۴- میگویم در کنگره امریکا یکی از سناتور هادر جلسه رسمی مجلس کت اش را در آورده و میخواست با یکی دیگر از آن کله گنده ها دست به یقه بشود و خون و خونریزی راه بیندازد که الحمدالله به خیر گذشت
۵-میگوید: شفیعی کدکنی به برخی از این شاعران ایرانی که شعر های پسا مدرن میگویند و هیچکس از آن چیزی نمی فهمد پیشنهاد کرده است یک دفتر سپید بعنوان کتاب شعر شان منتشر کنندتا هر کس هر چه میخواهد از آن دفتر نا نوشته بخواند
۶- میگویم : هوشنگ ابتهاج پیشنهاد کرده بود یک خودکاری خودنویسی مدادی قلمدانی چیزی هم کنار آن دفتر سفید بگذارند هر که هر چه دلش خواست در آن بنویسد اسمش را بگذارد شعر
۷-میگوید : شما توده ای هستی؟
۸-میگویم : نه ! چطور مگر ؟
۹-میگوید : سبیل هات شبیه توده ای هاست !
۱۰- میگویم : خداوند ما را ببخشاید و بیامرزاد !
۱۱-میگوید : اینها مگر برادر نیستند ؟ چرا اسم فامیلی یکی شان «ممتاز »است آن یکی « مختار»؟
۱۲- میگویم : چرا از من می پرسی؟ از مامور باسواد و خوش خط اداره ثبت احوال بپرس .
عکاسباشی: نوا جونی
May be an image of tree, horizon and twilight
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, Zari Zoufonoun and 63 others

ما منقرض شدیم

دخترم برای دخترش معلم گرفته است فارسی یاد بگیرد .
می پرسم : چرا فارسی؟
میگوید : من که ایران را ندیده ام . ایران را فقط در فیلم ها و کلیپ های ویدیویی دیده ام . میخواهم روزی روزگاری با دخترم -نوا جونی - بروم ایران.میخواهم نوا جونی وقتی ایران میرود بتواند با قوم و ‌خویشهای مان فارسی صحبت کند!
میگویم : کدام قوم و خویش ها دخترجان؟ مگر قوم و خویشی هم در ایران مانده است؟از طایفه پدری همه شان یا مرده و خاکسترشده اند یا اینکه نامی هم از آنها بر جا نمانده است. تنها برادری مانده است که او هم گرفتار خویشتن خویش است . از طایفه مادری هم که نه پدر بزرگی مانده نه مادر بزرگی. خاله ها و خاله زادگان هم که به اقصای عالم کوچیده و در کوچه پسکوچه های دنیا گم شده اند ، بنا براین اگر خواستی ایران بروی کسی از فک و فامیل باقی نمانده است که به دیدن شان بروی.پدر بزرگ و‌مادر بزرگ سال هاست زیر خاک خفته اند . از خانه شان تنها ویرانه ای بر جای مانده است . آنها هم که احتمالا باقی مانده اند نه ترا می شناسند نه مرا .قوم و قبیله ما بکلی منقرض شده اند دختر جان .
احمد رضا احمدی روی قبر مادرش فقط یک کلمه نوشته بود . نوشته بود : «افسوس»
ما اگر چه در حال انقراض هستیم اما رخصت آن نیافتیم روی قبر مادر مان همان «افسوس» را بنویسیم
در سوک ات ای درخت تناور
ما را حتی امان گریه ندادند .
May be an image of 1 person and text
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Zari Zoufonoun and 206 others