دنبال کننده ها

۱۷ بهمن ۱۴۰۲

این شراب به مفت هم نمی ارزد

صادق هدایت میگفت :
- بعد از اینکه ما ریش و سبیل در آوردیم و به اصطلاح برای خودمان آدمی شدیم ؛ کم کم شروع کردیم به اینکه دمی به خمره بزنیم و چون من مشروب های خوب را خیلی دوست میداشتم همیشه مقداری مشروب اصیل توی کمدم پیدا میشد .
پدرم موضوع را فهمیده بود . تا می دید که ما شراب خوبی گیر آورده ایم وگذاشته ایم که سر فرصت یک لیوان بخوریم می آمد شراب را می برد یا بطری را نصفه میکرد و روی کاغذ می نوشت : " پسر ؛ شراب ات را خوردم . شراب خوبی نبود . آنطور که میگفتی دو تومان گران خریده ای . دو قران بیشتر نمی ارزد ."
و دو قران روی کاغذ میگذاشت و میرفت و ما در حسرت شراب می سوختیم .
مدت ها این کار ادامه داشت تا اینکه یک روز خبر شدم برای پدر یک بطر کنیاک هنسی Hennessy اعلاء اورده اند .
همینکه غافل شد رفتم سر کمدش ؛ بطری را بر داشتم و جایش کاغذی گذاشتم و نوشتم :
" پدر ؛ کنیاک ات را خوردم ؛بسیار مزخرف بود ؛ حیف پول که آدم پای این کنیاک بدهد . چون واقعا به هیچ نمی ارزید پولی برایت نگذاشتم "
نقل از کتاب : هفتاد سخن - استادزنده یاد پرویز ناتل خانلری
May be an image of 1 person and text that says 'jadayebavar r'
See insights and ads
All reactions:
Miche Rezai, Nasrin Zaravar and 138 others

۱۶ بهمن ۱۴۰۲

بیچاره بابا بزرگ


بیچاره بابا بزرگ
TikTok · girl.kertab

Happy Wife Happy Life


Happy Wife Happy Life
May be an image of text that says 'FOR A HAPPY LIFE GIVE THE MONEY TO YOUR WIFF'
See insights and ads
All reactions:
Naghi Pour, Farhad Pourmand and 32 others

My own mind is my own church.
All national institutions of churches, whether Jewish, Christian or other religions appear to me no other than human inventions, set up to terrify and enslave mankind, and monopolize power and profit.
May be a black-and-white image
See insights and ads
All reactions:
Miche Rezai, Mina Siegel and 27 others

واژگان نفرت انگیز ...

آقا ! اگر از ما دلخور نمیشوید و فحش مان نمیدهید ؛ دل به دریا میزنیم و میگوییم ما سالهای سال است از چند واژه بدمان میآید . بد جوری هم بدمان میآید .
یکی شان واژه  " خلق " است که از بس توسط روبهان و شغالان  دست مالی شده  ؛ آدمیزاد با شنیدن کلمه " خلق " عقش میگیرد و بیاد مسعود رجوی و کیانوری و فرخ نگهدار و مابقی سینه چاکان خلق می افتد .
آن دیگری واژه " انقلاب " است که گویی همراه خود نکبت و مرگ و آوارگی و جنگ و کشتار و ویرانی و سفاهت و بلاهت و شقاوت و آدمکشی و خمینی و خلخالی و مفاعیل خمسه و احمدی نژاد و رفسنجانی و خامنه ای و شجره خبیثه ملایان و روضه خوانها را برای آدمیان هدیه میآورد .
آن دیگری واژه  " شهید " است که با شنیدن آن تن آدمی به رعشه می افتد و سیمای کریه لاجوردی را در برابر خود می بیند و بوی گنداب اسلام ناب محمدی مشامش را میآزارد .
تازگی ها هم یک واژه جدید به جمع واژگان نفرت انگیز افزوده شده که مثل نقل و نبات از در و دیوار میبارد
این واژه که تنها برای نان قرض دادن و خر رنگ کنی از آن استفاده میشود کلمه بیچاره و بی زبان و بی پناه و بیگناه  " استاد " است که رندان  شب و روز و وقت و بیوقت آنرا بپای این و آن  میریزند و یارو را به عرش اعلا میبرند و هیچ هم حالی شان نیست که آخر ای پدر آمرزیده ! آن بنده خدایی که چهار خط شعر بند تنبانی نوشته یا دلینگ دلینگ روح خراشی  راه انداخته ؛ چه گلی بسر بشریت زده یا چه تخم دوزرده ای کرده  است که باید " استاد " خطابش کنیم ؟
خلاصه اینکه : آقا ما امروز بد جوری کفری شده ایم . ببخشایید ما را بابت بد زبانی مان . 

۱۵ بهمن ۱۴۰۲

اسراییل ....عزراییل

این رفیق مان آقای Todd یک ورزشکار تمام عیار است . در سرما و گرما یک زیر پیراهن رکابی سفید می پوشد و سینه ستبر و بازوهای ورزیده اش را به نمایش میگذارد . همینکه چهار دقیقه وقت اضافی گیر میآورد شروع میکند به کتاب خوانی . کتاب خوان قهاری است .
آقای تاد در یک عمده فروشی میوه کار میکند و موهای طلایی اش تا کمرش آویزان است . از حزب جمهوریخواه ؛ از دانولد ترامپ ؛ از کلیسای کاتولیک و از چینی ها بدش میآید . سناتور ها و بانکداران امریکایی را یک مشت دزد سر گردنه میداند و مدام فحش شان میدهد .
آقای تاد دوست دختری دارد که اگرچه در عربستان به دنیا آمده اما از اسلام و مسلمانی بیزار است . اسمش دیاناست.
امروز رفته بودم دیدنش . بمن گفت : میدانی اسراییل یعنی چه ؟
گفتم : نه !
گفت : یعنی فرشته مرگ
خندیدم و گفتم : بابا ! آن عزراییل است نه اسراییل
سری جنبانید و گفت : چه فرقی میکند ؟ اسراییل همان عزراییل است دیگر
آقای تاد دوست دارد سفری به ایران برود .یکی دو بار با من به رستوران ایرانی آمده است و غذاهای ایرانی را بسیار دوست میدارد . عاشق ته دیگ و فسنجان است .
بمن میگوید میآیی با هم برویم ایران ؟
میگویم رفیق جان . من حرفی ندارم ؛ اما ضمانت میدهی ما عمودی برویم افقی بر نگردیم ؟
توی دفتر کارش سه چهار نفر دیگر نشسته بودند ومنتظر بودند کارشان راه بیفتد . ِیک آقای چینی وارد دفترش شد و بدون توجه به اینکه سه چهار نفر دیگر پیش از او آمده و منتظرند تا کارشان راه بیفتد خودش را به میز آقای تاد رساند و خواست قیمت چند نوع میوه را بداند .
آقای تاد با خشمی آشکار نهیب زد که : بنشین تا نوبتت بشود .
آنگاه رو بمن کرد و گفت : میدانی یاجوج ماجوج یعنی چه ؟
پرسیدم : چه گفتی ؟
گفت : یا جوج ماجوج !
با صدای بلند خندیدم و گفتم : مرد حسابی !تو این واژه ها را از کجا یاد گرفتی ؟
گفت : از دوست دخترم . بعدش نگاهی به آن آقای چینی انداخت و گفت : یاجوج ماجوج اینها هستند
No photo description available.
See insights and ads
Like
Comment
Share