دنبال کننده ها

۱۰ مرداد ۱۴۰۱

همایش سالگرد پیروزی انقلاب مشروطیت


سخنان گیله مرد در باره استبداد صغیر و نقش ملایان در سرکوب دستاورد های انقلاب
همایش سالگرد پیروزی مشروطیت - آقای حسن شیخانی: استبداد صغیر و نقش ملایان دربمباران مجلس شورای ملی

خشکید و کویر لوت شد دریامان

پنجاه و پنج سال پیش بود . هنوز مملکت مان مملکت امام زمانی نشده بود . رفته بودم رضاییه معلم شده بودم . معلم روستا.بگمانم میخواستم چه گوارا بشوم !
همه صدایم میکردند آقای مدیر !مدرسه مان یک ساختمان قزمیت دو کلاسه عهد عتیق بود که روزهای بارانی سقفش چکه میکرد .بخاری مان هم تپاله سوز بود . زمستان ها ، هم من و هم شاگردانم بوی تپاله میگرفتیم .
اسم ده مان « قرالر آقاتقی » بود . با خانه های گلی تو سری خورده و مسجدی که طویله را میمانست .باغات سیب و زرد آلو و انگور داشت . بهارش تماشایی بود . زمستان‌ها جاده اش بسته می‌شد و میبایست ده بیست کیلومتری توی گل و لای و برف و بوران پیاده گز کنیم تا خودمان را به جاده مهاباد - رضاییه برسانیم.
یک بار تابستان یک اتوبوس اجاره کردیم با دهاتی ها سوار شدیم رفتیم کنار دریا . رفتیم کنار دریاچه رضاییه . آنروز ها نمیدانستم ارومیه یعنی چه .دهاتی ها با خودشان نان و ماست و دوشاب و خیار آورده بودند . مانده بودم چرا اینهمه خیار با خودشان آورده اند ؟.
من اولین بار بود دریاچه را میدیدم . نمیدانستم آدم در آب فرو نمیرود . رفتیم شنا کنیم . دیدم هر کسی دوتا خیار به گردنش آویخته است !
پرسیدم : خیار برای چه؟
گفتند : اگر آب توی چشمانت برود بد جوری میسوزی . باید خیار به چشمانت بمالی .
رفتیم شنا . سه چهار ساعتی شنا کردیم . ناهار هم نان و ماست ‌و دوشاب خوردیم .یکی از بهترین روزهای زندگی مان را گذراندیم.
حالا پنجاه و پنج سال از آن روز خاطره انگیز میگذرد و من اشک به چشمانم می نشیند وقتی می بینم آن دریاچه زیبا و شکوهمند به کاروان رودها و دریاچه های مرده ای پیوسته است که در این سال‌های تلخ و شوم یکی پس از دیگری بکام مرگ رفته اند
بقول اخوان :
خشکید و کویر لوت شد دریا مان
امروز بد و از آن بتر فردا مان
زین تیره دل دیو صفت مشتی شمر
چون آخرت یزید شد دنیا مان

حکومت ننه دوغ مال

حکومت ننه دوغ مال
در سال ۱۲۵۹ خورشیدی برای نخستین بار یک هیئت ژاپنی به ایران آمد و با ناصرالدین شاه قاجار ملاقات کرد .
ژاپنی ها پس از دیدار با شاه به دیدن وزیر امور خارجه ایران - جناب میرزا سعید خان موتمن الملک انصاری - رفتند .
آقای وزیر خارجه در دیدار با این هیئت بدون اینکه بداند ژاپن کجاست و در کجای کره ارض قرار دارد خطاب به آقای یوشیدا رییس هیئت ، از مهمان نوازی امپراتور ژاپن در جریان سفر پادشاه قاجار به اروپا تشکر کرد !
یعنی جناب وزیر خارجه نمیدانست ژاپن کجاست و خیال میکرد یکی از کشورهای اروپایی است .
البته در این چهل سالی که گذشت کارگزاران حکومت قلتبانان و قوادان و غمازان و مرده شوران و شیخکان و دلقکان کاری کرده اند که وزیر خارجه ناصر الدین شاه در پیشگاه تاریخ رو سپید شده است کما اینکه آن معجزه هزاره سوم -موسوم به مموتی - گفته بود انگلستان جزیره ای است در آفریقا !
از آقای« لوکوموتیر »هم چیزی نگویم بهتر است چرا که ممکن است آنگوزمان اش از
کار بیفتد .
بقول مولانا :
این سخن پایان ندارد ای غلام
روز بی گه شد حکایت کن تمام

در نوادا


با نواجونی و آرشی جونی رفتیم نوادا
شش هفت ساعت توی دریاچه شنا کردیم - هوا گرم بود و آب دریاچه هم زلال و گرم . جای تان البته خالی.

مجرم محاکمه ندارد

...يوم الله واقعی روزی ست که امير المومنين (ع) شمشير را کشيد و خوارج را از اول تا آخر درو کرد و تمام شان را کشت،
ايام الله روزهائی ست که خداوند تبارک و تعالی يک زلزله ای وارد می کند ، يک سيلی وارد می کند ، يک طوفانی وارد می کند، به اين مردم شلاق می زند که آدم بشويد. امير المومنين اگر بنا بود مسامحه کند شمشير نمی کشيد تا ۷۰۰ نفر را يک دفعه بکشد .
در حبس های ما ييشتر از اين اشخاص هستند که مفسد اند، اگر ما اين ها رانکشيم و هر يکی شان بيايند بيرون، آدم می کشند، آدم نمی شوند اين ها، شما علما چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می رويد، چرا هی آيات رحمت در قران می خوانيد، و نمی رويد آيات قتال را بخوانيد، رحمت مخالف با خداست، ما خليفه می خواهيم دست ببرد، حد بزند، رجم کند، همانطور که رسول الله دست می بريد، حد می زد، رجم می کرد، همانطور که يهود بنی قریظه را چون جماعتی ناراحت بودند قتل عام کرد، اگر رسول الله فرمان داد خانه را اتش بزنيد،فلان حانه را از بين ببريد حکم به عدل کرد، زندگی را بايد با قصاص تامين کرد زيرا حمايت توده زير اين قصاص خوابيده است، با چند سال زندان کار درست نمی شود، اين عواطف بچه گانه را کنار بگذاريد، مجرم محاکمه ندارد، و بايد او را کشت، تنها بايد هويت آن ها را ثابت کردو بعد او را کشت. اگر زير تعزير جان بدهند کسی ضامن نيست، فتوی مجتهد اعلم اين است. ( روح الله خمينی ، اذر ماه سال ۱۳۶۰)

تا دل تنهایی تان تازه شود

تا دل تنهایی تان تازه شود
Dana Winner - One Moment In Time live

مردگان را راحت بگذارید

آقای جمهوری اسلامی نه تنها از زندگان بلکه از مردگان هم می ترسد.
زندگان را تحقیر و زندانی و شکنجه و اعدام میکند و سنگ قبر شاملو و محمد علی فروغی و ایرج افشارو ابراهیم یزدی و سپانلو و مدیا کاشیگر و دیگران را می شکند .می شکند تا نام و یادی از آنها باقی نماند .
هم اکنون نیز به دستور آقای جمهوری نکبت ، سنگ قبر چهار صد تن از زنان به خاک خفته را بدلیل اینکه عکس بی حجاب بر آنها حک شده بود برداشته اند تا نکند شیعیان مرتضی علی با دیدن عکس بی حجاب زنی که سالهاست استخوان هایش هم خاک شده است حالی بحالی شوند !
یعنی ملایان و گورباوران با دیدن عکس بی حجاب زنی بر سنگ گوری دچار خودارضایی و انزال میشوند و غسل جنابت بر آنها واجب میشود ؟
براستی ما در کجای زمان ایستاده ایم

یک شب آتش در نیستانی فتاد

دیروز از آسمان دود و خاکستر می بارید و خورشید در پس پرده دود پنهان شده بود .نفس کشیدن دشوار بود . پنجره ها را بستیم و پای از خانه بیرون نگذاشتیم.
قرار بود به کمپینگ برویم . اما کجا برویم ؟ جنگل های زیبای Yosemite در گستره ای به وسعت شصت کیلومتر مربع میسوزند .
امروز اما، آسمان بالای سرمان دوباره آبی است . دیگر بوی دود نمیآید . در حیاط خانه ام نشسته ام و به آسمان آبی چشم دوخته ام و با خودم میگویم : طبیعت هم در بیرحمی و سنگدلی هیچ کم از انسان ندارد . شاید سنگدلی را ما از طبیعت آموخته ایم .
May be an image of tree and outdoors

حسن جون تویی ؟

هی نگاهش میکنم . هی با خودم کلنجار میروم . یعنی این آقای ذوزنقه خودمان است؟ چرا طفلکی اینطوری درب و داغان شده ؟ اینکه به ماه میگفت تو در نیا من در آمدم! اینکه ورزشکار بود . اینکه وزنه بردار بود . لولهنگش هم که خیلی آب میگرفت .حالا نه به بالا چش و ابرو نه به پایین چیزی ؟!
ده دوازده سالی بود آقای ذوزنقه را ندیده بودم . حالا اینجا در این رستوران چهار تا میز آنطرفتر نشسته است و مرا نشناخته است.
میخواهم بروم سراغش و بسیاق سالهایی که با هم توی یک جوال میرفتیم بگویم : ای ذوزنقه تخم جن! کجا بوده ای کره خر ؟چرا اینطوری شده ای ؟
کمی تردید میکنم . به خودم میگویم یعنی هر که ریش داشت بابای حضرتعالی است ؟ نکند یک بنده خدای دیگری را جای آقای ذوزنقه گرفته باشی ؟ یکوقت نکند گز نکرده پاره کنی؟
دل به دریا میزنم و به خودم میگویم : آقا جان ! یا مرغ باش بپر ، یا شتر باش ببر !
از پشت میزم پا میشوم میروم سراغ آقای ذوزنقه . تا چشمش بمن می افتد اول با تردید چند لحظه ای نگاهم میکند و بعد با هیجان داد میزند : ای …..ای….حسن جان تویی ؟ نشناختمت تخم جن !چرا اینقدر پیر شده ای کره خر ؟
میخندم ودر آغوشش میکشم و میگویم :
به دور لاله و گل خواستم قدح نوشم
ز شیشه تا به قدح ریختم بهار گذشت
یاد داستانی افتادم که جایی خوانده ام . میگویند : یک بنده خدایی را برده بودند بهشت . اولین کاری که کرد این بود که روی دیوار بهشت چنین نوشت: بر پدر مادر کسی لعنت که اینجا سیب بخورد !
بگمانم حالا ما هم باید مجبور بشویم یک تابلویی به گردن مان آویزان کنیم بگوییم : سبیلش را دود میدهیم هر کس بما بگوید پیر !
ما هر چند گندم خورده و از بهشت بیرون مان کرده اند اما :
گرچه پیرم و میلرزم
به صد جوون می ارزم .

۱ مرداد ۱۴۰۱

عریضه

این شعر یکی از زیباترین سروده های محمد علی افراشته است که اشک به چشم آدمی می نشاند
در این شعر داستان زن فقیری را میخوانیم که به یکی از میرزا بنویس های جلوی پستخانه مراجعه میکند و از اومیخواهد نامه ای یا شکایت نامه ای به حاکمی یا صاحب قدرتی برای او بنویسد
بنویس که بیمار شده مرد کمینه
افتاده مریضخانه، گرفته سل سینه
توضیح کنارش بده، ماه نهمینه
بنویس مریضخانه چی گفته است، آمیرزا
کارش دگر از کار گذشته است، آمیرزا
این عکس همان است و دو سال است گرفته است
این سینه و این بازو و این پنجه و این دست
این چند نفر بچه که در دور و برش هست
هستند همین برهنه و عور، آمیرزا
بنویس چه می بینی همان جور، آمیرزا
بیچاره جوان شوهر من بود چه شوهر
می گفت که بایست مهندس شود اکبر
می گفت که بایست شود قابله اختر
رفته خانه شاگردی همان اکبر، آمیرزا
قبل از پدرش مرده همان اختر، آمیرزا
بدبخت سلی شد فقط از زحمت بسیار
از گرد و غباری که در آن محوطه ی کار
می ریخت توی سینه اش آخر شده بیمار
بوده است قوی پنجه و چالاک، آمیرزا
نه دود و نه سیگار و نه تریاک، آمیرزا
آن صاحب کارخانه ی نخریسی و نختاب
رفتم خبرش کردم و گفتم حاجی ارباب!
دور سر اطفال تو، ما گرسنه دریاب!
آن مفتخور بی هنر و دزد، آمیرزا
گفتا که ندارد طلب او مزد، آمیرزا
اینجا زنیکه، شرکت اسهامی رسمی است
پول هست ولی یک پاپاسی مال خودم نیست
بایست که هر خرج رود در سند و لیست
این بود جوابی که به من داد، آمیرزا
آن جانی آدمکش آزاد،آمیرزا
رفته است فروش آنچه که باید بفروشم
دیگ و نمد و زیلو و گوشواره ی گوشم
بار غم این دربدران مانده به دوشم
من خرج کش عائله هم هستم، آمیرزا
بنویس که من حامله هم هستم، آمیرزا
بنویس به شاه، یا به وزیر، یا جای دیگر
بنویس به عدلیه و نظمیه، به محضر
بنویس به یک آدم بارحم و کلانتر
بایست عریضه به کجا داد، آمیرزا
بایست که از ما بکند یاد، آمیرزا ؟
"محمدعلی افراشته "