دنبال کننده ها

۱۳ خرداد ۱۴۰۲

دعوای گیلکان و مازندرانی ها

ما یک رفیق مازندرانی داریم که مدام در حال جنگ و دعوا و مخاصمه با ماست. ما میگوییم مازندران بخشی از گیلان و تحت فرماندهی ما اهالی محترم دیلمان است او میگوید نه خیر ! ما ببر مازندران هستیم و هیچکس را زهره آن نیست نگاه چپ به مازندران بیندازد . زمانی هم قصد لشکر کشی به دار المرز گیلان را میکند .
او از تهران لوله های شراپنل اش را بسوی ما در سانفرانسیسکو نشانه میگیرد ما هم عساکر همایونی خودمان را به خطه طبرستان میفرستیم که متجاسرین آن سامان را گوشمال دهد
در دعوای اخیر بین گیلکان و شیرازی ها رفیق مازنی ما میخواست جانب شیرازیان را بگیرد اما هیبت و هیئت همایونی ما چنان وحشتی در دلش انداخت که ترجیح داد با همه ایلدرم بیلدرم های اولیه بنشیند و صبر پیش گیرد دنباله کار خویش گیرد!
فلذا مقام همایونی ما برای اینکه این ببر مازنی پیش از این هوس یکه تازی به سرش نزند این یاد داشت را برایش فرستاده است :
عالیجناب آقای ببر مازندران
ابراهیم خان نایب اصطبل خاصه و اصلان خان و ارسلان خان قره داغی عریضه ای به خاکپای همایونی ما نوشته ضمن تقاضای مرحمت و مساعدت مالی ، از مقام منیع همایونی ما خواسته اند اجازت بفرماییم همراه با عساکر قاهره همایونی و فوج ساخلوی علی آباد سفلی به صوب طبرستان لشکر کشی نموده و متجاسرین آن نواحی را گوشمال فرمایند
فلذا بتاریخ شنبه هیجدهم ماه سیچقان ئیل ، اجلاس فوق العاده دارالشورای دولتی در بلده طیبه لاهیجان از بلاد دار السلطنه همایونی در دار المرز گیلان با حضور رییس قورخانه مبارکه، آخور سالار ، چالانچی باشی ، آغا باشی،حاجب الدوله، بیگلر بیگی، تفنگچی آقاسی و ایضا روسای حرمخانه همایونی ، قراول خانه، یساول خانه، زنبورک خانه، ایشیک خانه،و ژنرال قنسول روس و اتازونی و منچوری و دبیر مهام خارجه و آتاشه نظامی دولت قاهره بورکینافاسو تشکیل و ضمن تدارکات عسکریه لازم ، فرمان همایونی ما مورد غور و بررسی قرار گرفت و به عون الهی عساکر قاهره همایونی در اسرع وقت به صوب طبرستان و رویان و تنکابن و گرگان عزیمت خواهد نمود تا آن صفحات را از وجود متجاسران مازنی پاک نمایند . و من الله التوفیق!
May be an image of Lewisia
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Monty Fatemi and 84 others

صفحه اول

صفحه اول (Front Page)
در کتابخانه ام مجموعه ای دارم بنام صفحه اول(Front Page)
این مجموعه کلکسیونی است از صفحات اول روزنامه لس آنجلس تایمز از سال 1881 تا سال 1987 میلادی.(یکصد و شش سال )
در صفحات اول روزنامه لس آنجلس تایمز از سقوط حکومت مصدق چندان خبری نیست و تنها به اشارتی سه چهار سطری بسنده کرده اند اما ماجرای بیماری سرطان شاه ، اشغال سفارت امریکا در تهران توسط گروگان گیران اسلامی و آزادی گروگان ها پس از پیروزی رونالد ریگان به تفصیل سخن رفته است .
تماشای این مجموعه مرا به روزگاران گذشته میکشاند و جهانی را می بینم که با دنیای امروز تفاوت بسیار داشته است
All reactions:
Mojtaba Talaian, شهین اسلامی and 21 others

۱۱ خرداد ۱۴۰۲

زن بگیر ، زن نگیر

این رفیق شیرازی مان تا حالا دم به تله نداده و زن نگرفته است . همینطور یالقوز روی زمین خدا راه میرود و به ریش ما می خندد.
چندماه پیش آمده بود دیدن ما .
گفتیم : جوان ! چرا زن نمیگیری ؟تا کی میخواهی همینطور ویلان و سیلان و سرگردان شب را به روز و روز را به شب پیوند بزنی؟ یکوقت سرت را بلند میکنی می بینی ریش مبارکت به ناف ات رسیده ها ! آنوقت سکینه دایی غزی که هیچ ، فاطمه اره لکاته غلبیل بند و بی بی زبیده و بی بی سه شنبه و آبجی قدقدو هم زنت نمیشوند ها ! مگر پند شاعر را نشنیده ای که فرموده است :
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا !
مگر نمیخواهی پادشاه بشوی؟
هر که را در سر نباشد عشق یار
بهر او‌ پالان و افساری بیار
سه چهار ماهی گذشت . یک روز ما با زن مان حرف مان شده بود . اوقات مان چنان گه مرغی بود که آقای عنق منکسره باید میآمد پیش ما درس یاد میگرفت . مختصری هارت و‌پورت و الدرم بلدرم کردیم آمدیم بیرون . سگرمه های مان را آنچنان تو هم کرده بودیم که صد رحمت به سگرمه های حسن سبیل !
کم مانده بود برویم برای خودمان آژان بیاوریم . تیرمان میزدی خون مان در نمی آمد .
همین موقع رفیق شیرازی مان زنگ زد .
گفتیم : کجایی جوان ؟ حال و احوال ؟
ای ز دل ها برده صد تشویش را
نوبت تو شد بجنبان ریش را
در آمد که : دارم زن میگیرم
ما را می بینی؟ شروع کردیم موعظه کردن و خشت مالیدن که: جوان ! مگر دیوانه شده ای؟ مگر عقل ات را از کف داده ای؟ خدا از عمر ما بردارد بگذارد روی عقلت. مگر آدم عاقل زن میگیرد ؟ تو مگر شیرازی نیستی ؟ چطور تا بحال شعر همشهری ات سعدی علیه الرحمه را نخوانده ای که میفرمود :
به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو ؟
بعدش این شعر اوحدی مراغه ای را برایش خواندیم که میفرماید :
زن چو‌مار است ،زخم خود بزند
بر سرش نیک زن که بد بزند
غول خود را مدان بجز زن خود
بر منه پای او به گردن خود
زانکه چون غول در سرای شود
گردنت را دوالپای شود !
آقا ! این رفیق شیرازی مان کم مانده بود زهره ترک بشود . چند ثانیه ای حرف و کلامی از او شنیده نشد. گفتیم نکند طفلکی سکته ای مکته ای چیزی کرده است !
چند تا الو ….الو گفتیم اما خبری از رفیق مان نشد که نشد. بگمان ما پس افتاده بود .
از ترس اینکه نکند بیایند ما را به اتهام قتل عمد بگیرند به دعواخانه و محبس بکشانند گوشی را گذاشتیم و گفتیم شتر دیدی ندیدی!
حالا میخواستیم به عرض تان برسانیم اگر یکوقت با زن تان دعوای تان شده است به خلق الله مشاوره ندهید لطفا .
باعث قتل عمد میشویدها !

از شاه سلطان حسین تا آ سید علی شاه


از شاه سلطان حسین تا آسید علی شاه
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 05 31 2023

شاعری که نارنجک میکاشت

آقا ! میگویند یکی نان نداشت بخورد پیاز میخرید انبار میکرد ، میخورد اشتهایش باز بشود . حالا حکایت ماست .
ما در جوانی‌هایمان عقل به کله مان نبود . بجای اینکه مثل بچه آدم بنشینیم شعر سعدی و رودکی و حافظ و فردوسی بخوانیم میرفتیم شعرهای انقلابی می خواندیم:
«بر سینه ات نشست
زخم عمیق کاری دشمن
اما ای سرو ایستاده نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری»
خودمان اگرچه حتی جرات نداشتیم به پاسبان سر گذرمان از گل نازک تر بگوییم و همینکه چشم مان به ژاندارم و آژان و «پنهان پژوهان »می افتاد رعشه مرگ می گرفتیم اما با خواندن چنین شعرهایی خیال میکردیم حالا یکپا میرزا کوچک خان جنگلی شده ایم و می توانیم تفنگ حسن موسای ساچمه ای بابا بزرگ خدا بیامرزمان را برداریم بزنیم به کوه و جنگل ، بزنیم دخل هر چه ژاندارم و ارباب و پاسبان ونمیدانم عمله ظلم را در بیاوریم
همان زمان ها یک آقای شاعری بود که حالا اسم شان یادمان نیست
از آن شاعر ها بود که میگفت میخواهد برود توی باغ شان درختان سیب و انار و انگور و انجیر و آلبالو را از ریشه در بیاورد بجایش نارنج بکارد !
می گفتیم : نارنج برای چه ؟
میگفت: هفته دیگر برای تان« یک سبد نارنجک خواهم آورد » !
آقا ! اگر بدانید با خواندن اینجور شعر ها چه کیفی میکردیم ؟ میگفتیم یک مرده به نام به که صد زنده به ننگ !
اصلا آقا دل مان میخواست در آن «سوق القنادیل » همان ژاندارم ها و پاسبان ها و آژان ها بیایند ما را دستگیر کنند به دادگاه نظامی ببرند ، آنجا ما را به اعدام محکوم کنند و ما در میدان چیتگر بهنگام شلیک گلوله ها پیش از آنکه ایستاده بمیریم سر بر سر سودا بدهیم و فریاد بر آوریم : مرگ بر ملا نصر الدین!
حالا که آرد مان را بیخته و الک مان را آویخته ایم میدانید چه دل مان می خواهد ؟ میخواهیم بدانیم چه بر سر همان شاعر نارنجک کار آمده است ؟
آیا در خاوران زیر خروار ها خاک خوابیده یا اینکه در ساحل یکی از همان کشورهای امپریالیستی نشسته است و قصه وامق و عذرا می خواند ؟
می توان پوشید چشم از هر چه میآید به چشم
آنچه نتوان چشم از آن پوشید بیداری بود

آبجوی حلال

میخواهد از انگلستان پا بشود بیاید امریکا دیدن ما .
میگوییم : بفرمایید ! کرم نما و فرود آ که خانه خانه تست.
از زنم می پرسد : شما گوشت حلال میخورید دیگر ؟!
زنم میگوید : حلال و حرامش را نمیدانم . ما با گوشت خوک یک باربیکیوی فرد اعلایی درست میکنیم که آدم دلش میخواهد پنجه های خودش را هم بخورد. اینکه حلال است یا حرام است اطلاعی ندارم!
من که دارم به گفتگوی تلفنی شان گوش میدهم میگویم : بهش بگو ما اینجا فقط آبجوی حلال و ودکای حلال داریم! گاهگداری هم ویسکی اسکاتلندی می نوشیم که آن را هم خداوند تبارک و تعالی حلال کرده است .
May be an image of beer
All reactions:

بیایید به شهر ما

اینجا در شهر ما -Placerville- روز دهم ماه ژوئن فستیوال بزرگی بنام (El Dorado Golden History Day)برگزار میشود .
زنان و‌مردان همچون مردان و زنان دویست سال پیش لباس می پوشند . کارناوالی از ارابه ها و دلیجان ها و درشکه ها ی قدیمی براه می افتد ، دختران و پسران با لباس های رنگین سوار بر اسب های یال افشان در خیابان رژه میروند . بساط آبجو خوری در وسط خیابان بر پاست. زنان و مردان می رقصند و می رقصانند . گروه‌های موسیقی محلی از صبح تا شب می نوازند. انواع و اقسام غذاهای امریکایی عرضه میشود . و شور و شادی از آسمان میبارد.
بیایید به شهر ما . روزی خاطره انگیز را با هم بگذرانیم وبنوشیم و بخندیم و فریاد بر آوریم که :
Life goes on
———————
Come to our city. Be our guest. Let's spend a memorable day together, drinking, laughing, and shouting:
Life goes on.
Celebrate El Dorado County's history at Golden History Days on June 10, from 9 am - 4 pm on Placerville's Historic Main Street.
Historic Main Street is closed to traffic for a day of free activities and events that are fun for all
All reactions