دنبال کننده ها

۱۶ آبان ۱۴۰۱

بوی تعفن سیاست

اینجا در امریکا فردا روز انتخابات است . باید برویم رای بدهیم .
دموکرات ها و جمهوری خواهان به جان هم افتاده اند . دروغ و یاوه و پتیاره از زمین و آسمان میبارد. سیاست پیشگان مستقیما توی چشمان میلیون ها نفر نگاه میکنند و دروغ میگویند. آنهایی هم که این دروغ ها را باور میکنند هورا میکشند. بوی تعفن سیاست و سیاست پیشگان همه جا پیچیده است . دیگر نمی توان براحتی نفس کشید . گویی این مخلوقات اهریمنی برای تباه کردن همه جلوه های نیک بشری پای بر این جهان نهاده اند .
امروز بیاد آن گفته مارک تواین افتادم. آنجا که میگوید:
" لطفا به مادرم نگویید که من به سیاست اشتغال دارم . او گمان میکند
شغل من پیانو نوازی در یک روسپی خانه است.
May be a cartoon of one or more people and people standing

پاکسازی

رفیقم جایی نوشته بود «باید چرک و تعصب و خرافات » از مغز امت اسلام زدوده بشود . در پاسخش نوشتم :
آقا! یکی برای مان تعریف کرد که دوستی داشته است از سرزمین قزاقستان یا ازبکستان یا قرقیزستان( پیری نمیگذارد یادمان بیاید از کجا بوده است)
این پیر مرد در دوران فرمانروایی آقای برژنف یا جناب خروشچف میخواسته است عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست قزاقستان یا نمیدانم ازبکستان بشود.
گفته بودند باید مانیفست حزب کمونیست را بتمامی خوانده باشی و بروی مسکو امتحان پس بدهی!
روزی را تعیین کردند که آن آقا برود مسکو امتحان بدهد.
تعریف میکرد شب تا صبح نشسته است ‌نماز خوانده است و دست دعا به درگاه حضرت باریتعالی دراز کرده است که : خدایا ! خداوندا ! فردا کمکم کن در امتحان مانیفست حزب کمونیست قبول بشوم !
نمیدانم گوسفندی هم نذر خلیفه مسلمین کرده است یا نه ؟
بنا براین زدودن چرک و تعصب و خرافات از مغز علیل امت اسلام کار حضرت فیل است کاکو !

آقا اجازه ؟

آقا اجازه میدهید با شرمندگی بپرسیم این آقای محمود دولت آبادی کجاست؟
یادمان میآید یکبار گفته بودند هم سردار سلیمانی را میخواهند هم آقای کلفت را - ببخشید آقای ظریف را-
باز یادمان میآید یک بار در دوره آن کلید دار بنفش ٫ بر نطع خون - ببخشید بر سفره افطارش- نشسته بودندو عکس یادگاری گرفته بودند .
باز یادمان میآید ایشان در همه آثارشان ما را دعوت میکردند « آتش به اختیار » بشویم و همه نمادهای شهریگری و مدنیت را بشکنیم و بسوزانیم .
یادمان میآید ما سال‌های سال همپای خان ممد و گل ممد و بیگ ممد و ستار و جهند براهوتی ومارال و زیور و بلقیس ، تفنگ برنوی مان را بر دوش گرفته در کوه و بیابان و اقالیم ربعه و دیار ربیعه با ارباب و خان و امنیه میجنگیده ایم !
حالا چطور است در این هنگامه خون و قداره ، که حتی متوطنان بلاد افرنجیه و امریکیه و اقیانوسیه و ساکنان جزایر قبرس و اسکندریه و جبال کشمیر و بدخشان و بلاد سقلیه و دشت قبچاق به پشتیبانی فرزندان سرزمین مان بر خاسته اند همان فرماندهی که تفنگ برنو دست مان داده بود و ما را به جنگ امنیه و ارباب فرستاده بود خودش در سوراخ موشی پنهان شده و معلوم نیست درجناح کدامین لشکر ایستاده است؟لشکر ظلم؟ یا لشکر جان های شیفته ؟
آخر بنده خدا ! ناله ای ! زوزه ای ! روضه ای ! روزه ای ! کلامی !چیزی بگو . ناسلامتی منتظر النوبل هستی بلا نسبت !

۱۵ آبان ۱۴۰۱

به به ! چه نمایندگانی !

در همه جای دنیا از بورکینافاسو بگیر تا کامبوج و قزاقستان و اقالیم سبعه ، مردم میروند رای می‌دهند نمایندگانی انتخاب میکنند تا از حق و حقوق آنها دفاع کند .
در نظام مقدس اسلامی مردم به کسانی رای می‌دهند که بروند مجلس برای شان تقاضای اعدام کنند !
لابد اینهم یکی از دستاوردهای آن انقلاب پر شکوه است .
پس از اینکه مردم معترض به دفتر یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی حمله کرده و برخی از آنها را نیز گوشمالی داده اند حالا ۲۲۷ نفر از نمایندگان در بیانیه‌ای، با «محارب» خواندن معترضان ، از قوه قضائیه خواستند حکم «قصاص» را در مورد آنان اجرا کند.!
یاد مهندس بازرگان بخیر که در صحن همین مجلس گفته بود :
اونی که بما نریده بود
کلاغ کون دریده بود
May be a black-and-white image

چه آرزویی داری ؟

می پرسد : چه آرزویی داری؟
میگویم : بخوابم . بروم توی اغما. دوماه بعد بیدار بشوم . تلویزیون را روشن کنم .
ببینم میهنم آزاد شده.
ببینم گیسوی دختران سر زمینم در هوا تاب می خورد
ببینم بغض چهل ساله هموطنانم به خنده و شادی بدل شده است
ببینم از آسمان سرزمینم نور و مهر و شعر و شعور میبارد
ببینم « نان به سفره جامه ای بر تن » دیگر آرزوی کسی نباشد
ببینم در خیابان ها و کوچه پسکوچه های سرزمینم « آزادی» قدم میزند و طنازی میکند
آیا این آرزوی محالی است ؟

ناکامی های تاریخی ایرانیان

شاهنامه فردوسی بازتاب‌دهنده چندین دوره ناکامی تاریخی ایرانیان است : هزاره ضحاک و تاخت‌وتاز او بر جان‌ومال مردم، هزاره تاخت‌وتاز افراسیاب تورانی. و بعد از اسکندر، در دوران تاریخی، باز هجوم دایمی تورانیان، سپس از اواسط ساسانیان، هجوم و حمله تازیان و طوایف عرب از جنوب غرب تا تصرف کشور در دوره یزدگرد. خاطره این گذشته بزرگ پرفرازونشیب در دوره فردوسی کاملاً زنده بود.
از سوی دیگر، خود فردوسی نیز در دوره غم‌انگیز و تراژیکی می‌زیست. او هم در گذرگاه نومید کننده‌ای از تاریخ ایران به‌سر می‌برد. در دوره او تاخت‌وتاز بیگانگان از شمال‌شرق (ترک‌ها ) دوباره از سر گرفت و منجر به فروریختن دولت سامانی شد. یعنی سرنوشت یزدگرد نصیب حال سامانیان گشت.
این جهان فردوسی است. گذشته‌ای را که او می‌سرود نه تنها در روح و خاطره جمعی بلکه در تن و جان خود نیز تجربه می‌کرد.
برین گونه گردد همی چرخ پیر
گهی چون کمان است و گاهی چو تیر
"شاهرخ مسکوب "

۱۳ آبان ۱۴۰۱

آسید علی شاه

ماه محرم و صفر از مشهد پا می‌شد میآمد تهران روضه بخواند .سال‌های سال دو ماه تمام در خانه حاجی محمد شانه چی میماند . غذا و سیورساتش همیشه آماده بود .حاج محمد شانه چی در بازار تهران به معتمد التجار معروف بود . سفته های دستفروشانی همچون لاجوردی و رجایی را امضا میکرد .
به حاجی شانه چی گفته بود : حاج آقا! دعا کن امسال روضه خوانی ام بگیرد پولی گیرم بیاید یک فولکس واگن بخرم!
اتفاقا آن سال روضه خوانی اش گرفت و صاحب یک فولکس واگن شد.
سالی چندگذشت . انقلاب شد . آن روضه خوان بر تخت شاهی نشست. شاه شد . امام شد . آقای عظما شد . رهبر مسلمانان جهان شد .
آن روضه خوان دو فرزند حاج محمد شانه چی را به جوخه اعدام سپرد
آن روضه خوان - یا بقول چهار مقاله عروضی آن مذکر - حکم اعدام حاج محمد شانه چی را نیز صادر کرد .
حاج محمد شانه چی گریخت . به فرانسه رفت. بیست سالی در غربت زیست .لباس زیر زنانه فروخت . به یاری پناه جویان بر آمد . و مرد.
آن روضه خوان نامش آسید علی آقا بود
May be an illustration

عکس آغا

سوار ماشینش شد برود کرج . پاسدارها جلوی ماشینش را گرفتند وگفتند : صندوق عقب را باز کن !
صندوق عقب ماشینش را بازکرد . صدها عکس و پوستر خامنه ای آنجا بود.
دستگیرش کردند . کتکش زدند . شیشه های ماشینش را شکستند . بردندش زندان.
پرسید : برادران ! برای چه دستگیرم کرده اید ؟ چیکار کرده ام ؟
گفتند : قیافه ات نشان میدهد اغتشاشگر هستی ، این عکس ها را میبری بدهی دست اغتشاشگران تا بسوزانند .
طفلکی حالا در زندان است .شاید به اتهام تبلیغ علیه نظام مقدس به یکی دو سال زندان محکوم شود

شاه جدید

شاه جدید
آقا ! اگر فردا پس فردا به کوری چشم ملایان این انقلاب پیروز شد با این آقای شرم آور چه کنیم ؟
ایشان که کمتر از شاه رضایت نمیدهند ! یعنی توی یک مملکت دو تا شاه داشته باشیم؟تازه ما خودمان هم میخواهیم برویم حسن شاه کبیر بشویم !
پس تکلیف آقای سعدی چه میشود که میفرمود: ده درویش در گلیمی بخسبند و دو سلطان در اقلیمی نگنجند ؟
عجب گیری افتادیم ها !
May be an image of 2 people and text

پزیدن

یک روز ما سر به هوایی کردیم « اناث » را « اناس» نوشتیم
رفیق مان یقه مان را گرفت که : آقا ! شما دیگر چرا ؟ شما که لولهنگ تان خیلی آب بر میدارد !نکند منظورتان « آناناس» است ؟
گفتیم : ببین رفیق جان ! پسرمان یک روز بما گفته بود : بابا جان ، شما خجالت نمی خوری پزیدن بلد نیستی؟
ما ابوی محترم چنان پسری هستیم !