دنبال کننده ها

۷ شهریور ۱۴۰۰

سرباز خوآن Juan Soldado

هیچکس نام خانوادگی اش را نمیداند . همه " سرباز خوآن "  می شناسندش . 
سرباز خوآن هشتاد و چند سال پیش  به جرم تجاوز و قتل یک دخترک هفت هشت ساله  تیر باران شده است .
این سرباز نوزده ساله مکزیکی ؛ بعد ها بی گناه شناخته شد . بعد ها معلوم شد که آن دخترک مکزیکی را ؛ نه سرباز خوآن ؛ بلکه فرمانده او کشته است . 
سرباز خوآن اما ؛ اینک سال هاست  به یکی از قدیسان مردم امریکای جنوبی تبدیل شده است .
در شهر  " تی وانا " - نزدیکی مرز های امریکا و مکزیک - در یک گورستان نیمه متروک و غبار آلود ؛ آرامگاه او زیارتگاه هزاران انسان است .  هزاران انسان که در آرزوی رسیدن به امریکا   ؛ از بولیوی و گواتمالا و پرو و نیکاراگوئه و ونزوئلا و کلمبیا و چین و ماچین  با قطار های لکنته و اتوبوس های گرد گرفته و لباس های خاک آلود ؛ به تی وانا میآیند تا بخت خود را نه یک بار ؛ نه دو بار ؛ بلکه دهها بار  برای گذشتن غیر قانونی از مرز های امریکا بیازمایند ؛ از کوه و کتل و رود و کویر های سوزان بگذرند  و سر انجام در مزارع امریکا  - با هراس و ترسی دائمی - لقمه نانی به کف آورند .
این جویندگان نان ؛ سرباز خوآن را پشتیبان و یاور مهاجران غیر قانونی می دانند و می شناسند .و در گورستان پرت و دور افتاده ای که اکنون خوابگاه ابدی این سرباز بی گناه  تیر باران شده است  - در یک ساختمان نیمه متروک آجری به رنگ خون ؛  شمعی و گلی و  دخیلی می آویزند و از روح این سرباز بیگناه میخواهند یاری شان دهد تا بی مخمصه و درد سر و گرفت و گیری ؛ از مرز بگذرند و به سرزمین خوشبختی و پول و کار و نان و نور گام بگذارند .
اگر سری به گورستان شماره یک تی وانا بزنید آرامگاه غبار گرفته  و غمزده سرباز خوآن را خواهید دید که در انبوهی از گل های پلاستیکی و شمع های نیمه سوخته غرق است .بر در و دیوار و سقف این آرامگاه حتی ؛هزاران نامه سپاس و هزاران کپی از گرین کارت امریکا نصب شده است .
آنها که سالها پیش ؛ به زیارت مزار سرباز خوآن آمده و برای عبور از مرز از او یاری خواسته  بودند ؛ اینک پس از گذر سال ها و دهه ها ؛ به دیدارش میآیند و شمعی و گلی میآورند و دعایی میخوانند و کپی گرین کارت شان را بر در و دیوار مزارش نصب میکنند و او را سپاس میگویند .

ساعت 3:24

آقا ! ما هیچ کارمان شبیه آدمیزاد نیست . حتی خواب و بیداری مان . فی المثل نمیدانیم چه حکمتی در کار است که ما هرشب سر ساعت 3:24 از خواب بیدار میشویم .
خودمان هم مانده ایم معطل که خدایا خداوندا پروردگارا ایزدا این دیگر چه بلایی است که به جان ما افتاده؟
اگر هشت شب بخوابیم سر ساعت 3:24 از خواب می پریم و دیگر خواب مان نمی برد .
اگر دوازده نیمه شب بخوابیم باز هم سر ساعت 3:24 انگار جوالدوز توی هر چه نا بدترمان فرو کرده اند از خواب بر می خیزیم .
اگر ساعت سه بامداد چشم مان را روی هم بگذاریم در حالیکه داریم هفت تا پادشاه را در خواب می بینیم سر ساعت 3:24 از خواب می پریم و تا کله سحر آنقدر باید غلت و واغلت بزنیم تا دوباره با هزار جور من بمیرم تو بمیری خواب مان ببرد .
زن مان میگوید اگر تا صد بشماری خوابت می برد . ما هم بفرموده عیال چشمان مان را می بندیم و شروع میکنیم به شمردن . یکوقت می بینیم به شماره شانزده هزار و نهصد و هفتاد و چهار رسیده ایم اما هنوز خواب مان نبرده است.
گهگاهی ابتکار تازه ای بخرج میدهیم .چشم مان را می بندیم شروع میکنیم به شمردن گوسفندهای مشدی جعفر قلی . یکوقت می بینیم گوسفند ها ی مشدی جعفر قلی که هیچ بلکه گوسفند ها و بز ها و مرغ ها و خروس ها و اردک ها و غازهای کربلایی مصطفی و حاجی نصرالله و میرزا حسینقلی و ننه عبدالله را شمرده ایم اما هنوز که هنوز است خواب به چشمان مان نیامده است که نیامده است .
دیروز رفیق مان پرسیده بود : حسن جان ! چه ساعتی خوب است زنگ بزنم ؟ میخواهم نیم ساعتی در باره موضوع مهمی باهات مشورت کنم؟
گفتیم: ساعت 3:24
پرسید :عصر؟
گفتیم : نه! نصفه شب!.
یکی رفته بود پیش حکیم که : موی ریشم درد میکند
طبیب پرسید : چه خورده ای؟
گفت : نان و یخ
طبیب گفت: برو بمیر که نه دردت به درد آدمی میماند نه خوراکت .
حالا حکایت ماست .

۶ شهریور ۱۴۰۰

شیرک چی خانه

داشتم کتاب « تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» نوشته جعفر شهری را می خواندم . به واژه ای برخوردم که تاکنون نشنیده بودم :
شیرک چی خانه
شیرک - به معنای شیر کوچک - و شیرک چی کسی بود که افراد را شیرک میکرد !
شیرک چی خانه محلی بود که در آن مردم با نوشیدن عرق و شراب سرمست - یا بقول قدیمی ها شیرک میشدند -
پیش از بوجود آمدن میکده ها و میخانه ها در خیابان‌ها و دایر شدن فروشگاههای عرق و شراب و پیاله فروشی ها، این شیرک چی خانه ها توسط ارامنه و کلیمی ها در خانه ها دایر شده بود .
شیرک چی خانه ها معمولا در محله های خلوت و ‌کوچه های پرت و دور افتاده - یا تک خانه هایی در گوشه و کنار شهر ها -ساخته شده بودند تا مزاحمتی برای همسایگان مسلمان فراهم نشود اما شیرک چی خانه های یهودیان در محله یهودیان قرار داشت .
دایر کردن شیرک چی خانه ها اگر چه ممنوع بود اما با اندک حق و حسابی که به داروغه ها و نایب ها وقزاقان و سیلاخوری ها و آژان ها داده می‌شد به کارشان ادامه میدادند .
در زمان حکومت نود و سه روزه سید ضیا طباطبایی - که به کابینه نیم بند یا کابینه سیاه معروف است - فروش مشروبات الکلی در سراسر کشور ممنوع شد و اراذل و اوباشی که لباس روحانیت به تن داشتند و « طلبه » نامیده میشدند به میکده ها و اماکن یهودیان و ارامنه حمله کردند و خم ها و قرابه ها را شکستند و خانه ها و خانمان ها بر باد دادند و غرفه هایی در بهشت برای خود تدارک دیدند .

آبجو

رفته بودم دکتر . کجایم درد میکرد ؟ همه جایم!
دکتر خیلی جوان بود . از آن امریکایی های مهربان . همینطور که معاینه ام میکرد پرسید : سیگار میکشی ؟
گفتم : ای…. تک و توکی
پرسید : مشروب چی؟ مشروب هم می خوری؟
گفتم : ای….گاهگداری … وقتی با رفیقانم هستم یک لیوان « آبجو» می نوشم .
دکتر به چشمانم خیره شد و گفت:
چی چی می نوشی؟
تازه فهمیدم «آبجو» را به فارسی گفته ام !
دولت مستعجل ۹۳ روزه سید ضیا طباطبایی- یا کابینه سیاه -
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون پارس
Sattar Deldar 08 25 2021

وزیر نفت و راه و تره باربری

وزیر راه و ترابری!
چه قیافه مامانی نورانی دوست داشتنی دارد این آقای وزیر نفت ! و راه و ترابری !!
انگار از گور هزار ساله اش بر خاسته است
این آقا قبلا چیکاره بود ؟ آفتابه دار مسجد سپهسالار ؟

۳ شهریور ۱۴۰۰

از آن طالبان به این طالبان

پس از انتشار ویدیوهایی از شکنجه و آزار زندانیان در زندان اوین سخنگوی طالبان در بیانیه ای رفتار غیر انسانی و نا هنجار حکومتگران ایران علیه زندانیان سیاسی را بشدت محکوم کرد و خواستار پاسخگویی دولت ایران در باره نقض حقوق بشر و حقوق زندانیان گردید !
ببین این طالبان ایرانی چگونه طالبانی است که طالبان افغانستان به حال ما گریه میکند .
——-////———
ملا عبدالغني برادر @Mullah_Baradar
شرایط نامناسب زندان‌ های ایران و تهدید و شکنجه زندانیان مصداق بارز رفتار غیرقانونی مقامات قضایی دولت ایران در مواجهه با زندانیان می باشد.
امارت اسلامی افغانستان ضمن محکوم کردن اقدامات ناقض حقوق بشری در زندان های ایران، خواستار پاسخگویی سریع دولت ایران در قبال این اقدامات می باشد.
May be a drawing

تنهایی

می پرسد :سیگار میکشی
میگوید : نه !
-عرق میخوری ؟
⁃ نه!
⁃ ورزش میکنی؟
⁃ روزی دو ساعت
⁃ رژیم غذایی داری؟
⁃ اوه...چه جور هم !
⁃ یعنی گوشت و اینها نمیخوری؟
⁃ ابدا ! فقط میوه و سبزی
⁃ کوه پیمایی هم میروی؟
⁃ ماهی دو سه بار
⁃ پیاده روی چی ؟
⁃ هر روز صبح ، هر روز یک ساعت
⁃ زن و بچه داری؟
⁃ نه !
⁃ قرض و قوله داری؟
⁃ نه!
⁃ روزنامه و کتاب میخوانی؟
⁃ نه! ابدا
⁃ تلویزیون نگاه میکنی؟
⁃ خیلی کم ، فقط شوهای خنده دارش را می بینم
⁃ آخ .... چه بد !
⁃ چطور؟
⁃ برای اینکه تنها میمانی ! آخر عمری خیلی تنها میمانی
⁃ تنها میمانم ؟ چرا ؟
⁃ برای اینکه همه رفیقات و دور و بری هات قبل از تو میمیرند تو تنها میمانی . تنهایی خیلی سخته ! آن هم آخر عمری

ما کجاییم ؟

جلوی بانک چهل پنجاه نفری زن و مرد و پیر و جوان ایستاده اند . میگویند و می شنوند و گهگاه صدای قهقهه مردی به آسمان میرود .
تعجب میکنم . چرا مردم اینجا ایستاده اند ؟
کامیونی از راه میرسد . روی بدنه اش نوشته است بانک غذا Food Bank. گوشه ای می ایستد . یکی دو نفری پیاده میشوند . درهای کامیون باز میشود . مملو از مواد غذایی است . از مرغ و ماهی بگیر تا نان و پنیر و کمپوت و میوه و سبزیجات . غذای مجانی پخش میکند .
من از داخل بانک به این آدمیان نگاه میکنم . نه کسی شتابی دارد و نه کسی میخواهد جای آن دیگری را بگیرد . صفی شکل می‌گیردو آرام آرام جلو میرود . مردان و زنانی - اغلب شان کارگران مکزیکی و تک و توکی هم پیرمردی و پیر زنی امریکایی - به اندازه نیاز خود مرغی و نانی و میوه ای و کمپوتی میگیرند و خندان راه شان را می کشند و میروند .
به خانه بر میگردم . در گشت و گذارم در این دنیای مجازی کلیپی را می بینم که تلویزیون آذربایجان پخش کرده است
. می بینم صدها نفر از سر و کول هم بالا میروند تا با دشنام و هیاهو از پلوی نذری سهم بیشتری بگیرند . تا نگذارند سهمی هم به آن پیر زن مفلوج و آن مادر دردمندی برسد که ماههاست خود و فرزندانش رنگ گوشت ندیده اند .
راستی ، ما در کجای زمان ایستاده ایم ؟
( ویدیو کلیپ را اینجا ببینید)

طرح از : داریوش راد پور
May be an illustration of 1 person