دنبال کننده ها

۲۳ اسفند ۱۴۰۲

مردان خدا

ماه رمضان بود. یکی از این مسلمان های پاکستانی با یک من ریش و‌پشم آمده بود کنار فروشگاهم زیر سایه درخت انجیر سجاده اش را پهن کرده بود نماز بخواند
بچه هایی که در فروشگاهم کار میکردند تعجب کرده بودند که مگر کنار خیابان جای نماز خواندن است ؟چرا نمی رود کلیسا نماز بخواند ؟ مگر اینها کلیسا و عبادتگاه ندارند ؟
گفتم : چرا بابا جان ! توی همین امریکا هر سوراخ سنبه ای را که نگاه میکنی پر از مسجد است . مسجد عرب ها . مسجد پاکستانی ها . مسجد هندی ها . مسجد یمنی ها . مسجد سودانی ها . مسجد رسول الله. مسجد سید الشهدا. مسجد زین العابدین بیمار . مسجد امام جعفر کذاب …
توی همین قال و مقال بودیم که یارو آمد طرف ما .در را باز کرد و با لهجه غلیظ عربی گفت: السلام علیکم برادر !
گفتم : ببین آقا جان ! ما با هیچکس برادر نیستیم . از دست شما برادر ها خان و مان و دار و ندار مان را گذاشته و جان مان را برداشته در رفته ایم . بنا براین روی برادری ما حساب نکن ! خب حالا بگو ببینم چه فرمایشی داری ؟
گفت : میخواهم بپرسم این فروشگاه متعلق بشماست ؟ آیا شما مالکش هستید ؟
گفتم : چطور مگر ؟ میخواهید ملک مان را بخرید ؟
گفت : اگر مالکش هستید اجازه میدهید در ملک شما نماز بخوانم ؟
گفتم : ای آقا ! تا جان در بدن داری نماز بخوان. این که دیگر پرسیدن ندارد . حالا به خدا نزدیک هستی سفارش ما را هم بکن ، اما یک چیزی بشما بگویم که فردا نروی پیش آقای باریتعالی چغلی ما را بکنی ها ! ، من یهودی هستم ها !
یارو تا گفتم یهودی هستم عقب عقب رفت سجاده و بساط مارگیری اش را برداشت زد به چاک
یک بار هم یکی از این مسلمان های پاکستانی با ریش و‌پشم و عبا و ردا و قبا و‌نعلین آمد فروشگاهم . در را باز کرد وگفت: السلام علیکم برادر! دستش را دراز کرد با من دست بدهد
در جوابش گفتم : من یهودی هستم ها!
فورا دستش را پس کشید و‌بسرعت از فروشگاهم بیرون رفت
بگمانم اگر می توانست هفت تیر میکشید یک گلوله توی مغزم خالی میکرد تا به الله نزدیک تر بشود .
والله از این مردان خدا ! هر کاری بر میآید
May be a doodle
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Siavash Roshandel and 72 others

۲۲ اسفند ۱۴۰۲

ماه رمضان و باقی قضایا

اینجا در امریکا بسیاری از بقالی ها و پمپ بنزین ها و عرق فروشی ها صاحبان شان یا عرب اند یا هندی اند یا پاکستانی اند یا ایرانی. اغلب شان هم مسلمان هستند .
البته ایرانی ها چندان به مسلمان بودن خودشان بهایی نمیدهند اما عرب ها و پاکستانی ها نه تنها به مسلمان بودن خودشان خیلی افتخار میکنند بلکه سعی میکنند آدم‌های بی دین و ایمانی مثل ما را هم مسلمان بکنند .
دوستی میگفت : یکی دو سال پیش ماه رمضان گذارم افتاد به یکی از همین بقالی ها .
رفتم توی مغازه که صاحبش یک پاکستانی مسلمان است. توی اینجور مغازه ها معمولا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد میفروشند .از آدامس و شکلات و ماست بگیر تا شراب و‌آبجو‌و‌مجلات سکسی و بلیط بخت آزمایی و انواع و اقسام کاندوم و ابزار آلات الواتی …
رفتم توی مغازه . صاحب اصلی اش نبود . شاگردش بود که او هم پاکستانی است .
نگاهی بما انداخت و با انگلیسی دست و پا شکسته ای پرسید :
Where are you from
گفتم : ایران
گفت : آر یو مسلم ؟
گفتم : یس !
گفت : الحمدالله ، الحمدالله!
بعدش پرسید : شما روزه هستی ؟
گفتم : نه !
گفت : مسلمان هستی ولی روزه نیستی ؟
گفتم : چون قصد اقامت نکرده ام
گفت: یعنی مسافر هستید ؟
گفتم : نه ! مسافر دنیا هستم .قصد اقامت در دنیا را هم ندارم . بنا بر این روزه بر من واجب نیست.
بقال پاکستانی نفهمید دارم سر بسرش میگذارم .
با کمی عصبانیت گفت : کامان ! کامان ! نماز که میخوانی؟
گفتم : نه !
گفت : شما مسلمان هستی آنوقت نماز نمی خوانی ؟
گفتم : بله ! مسلمان هستم اما در امریکا نمی توانم نماز بخوانم چون زمین های امریکا‌ غصبی هستند و آنها را به زور از سرخپوست ها گرفته اند . آنها چون راضی نیستند بنا بر این‌نمی شود روی زمین غصبی نماز خواند
بقال پاکستانی در حالیکه عصبانی بود خنده اش هم گرفته بود .
من گفتم : اگر به کانادا یا مکزیک هم بروم نمی توانم نماز بخوانم چون شما میدانید زمین کروی است و اگر رو‌به مکه نماز بخوانم نمازم مستقیم به فضا می‌رود و به دست خدا نمی رسد .
بقال پاکستانی گفت : Yau are just crazy
من از او‌پرسیدم : شما مسلمان هستی؟
با قاطعیت گفت : یس ! آی ام مسلم !
الحمدالله الحمدالله !
گفتم : پس چرا الکل و مجله سکسی و بلیط بخت آزمایی می فروشی ؟ مگر فروش اینها در اسلام حرام نیست ؟
گفت : بعله ! اما ما به مسلمان ها نمی فروشیم !
در همین موقع یک مشتری دیگر وارد مغازه شد و من رفتم از توی یخچال یک قوطی آبجو برداشتم آمدم جلوی پیشخوان و به بقال گفتم : لطفا دو تا بلیط بخت آزمایی بمن بدهید .
بعدش کردیت کارتم را در آوردم و به دست بقال پاکستانی دادم .
بقال دو تا بلیط به من داد و‌ رفت تا حساب بکند .
گفتم : مای برادر ! چرا این منکرات را به من فروختی؟مگر من بشما نگفتم مسلمان هستم ؟
بقال در جوابم گفت : شما کافر هستید !
اینکه همانجا برای تقرب به الله سرمان را گوش تا گوش نبرید جای شکرش باقی است
See insights and ads
All reactions:
Siavash Roshandel, Banoo Saberi and 62 others

۲۱ اسفند ۱۴۰۲

گفتگوی پدر و پسر

در امریکا ساعت ها را یکساعت جلو کشیده اند ،آدم های تنبل به اعتراض بر آمده اند که ؛ ای فلان فلان شده ها ! مگر همان ساعت قبلی چه اشکالی داشت که آمده اید یک ساعت از خواب مان زده اید ‌وما را مجبور کرده اید یک ساعت کمتر بخسبیم ؟
پسرمان -الوین جونی شیخانی - نوشته بود که ؛
When I was a kid I used to think daylights saving was bullshit because I lost an hour of sleep. As an adult I think it’s bullshit because it completely screws up my kid’s sleep schedule. On the Plus side, our cat doesnt start singing me the song of his people at 5am to be fed early. So lets take the small wins where we can.
بابایی که ما باشیم چنین پاسخی برایش نوشتیم :
For us who are retired . morning, evening, sunset, midnight, and daylight saving time make no difference because we go to bed at 9 PM, wake up at 10 PM, spend four hours rolling over in bed because we can't sleep, sleep again at 2 AM, wake up at 3 AM, have breakfast at 4 AM, and spend the whole day napping
برای ما که باز نشسته هستیم صبح و شب و غروب و نیمه شب و تغییر ساعت هیچ فرقی نمیکند چونکه ساعت ۹ شب می خوابیم ساعت ده شب بیدار میشویم چهار ساعت در رختخواب غلت میزنیم چون خواب مان نمی برد و دو باره ساعت دو شب میخوابیم ساعت سه صبح بیدار میشویم ساعت چهار صبح صبحانه می خوریم و سراسر روز هم چرت میزنیم
این هم عکس جوانی های الوین جونی و عکس پیری بابا جونی !
رونوشت برابر اصل !
See insights and ads
All reactions:
Siavash Roshandel, Nasser Darabi and 94 others