دنبال کننده ها

۴ آبان ۱۴۰۰

ضرر هفتاد میلیون دلاری

آقای ترامپ چهار سال رییس جمهور امریکا بود . چهل هزار دروغ گفت . با روزنامه نگاران در افتاد . فحش داد . فحش شنید . به دیدار آقای کون چون تانک رفت . همه مرزهای اخلاق و دیپلماسی را در هم شکست . در نظر داشت با ملاهای ایرانی گرگم به هوا بازی کند .مهمل بافت و یاوه گویی کرد . مالیات نداد . زور گفت . از سازمان بهداشت جهانی و یونسکو بیرون آمد . دیوار کشید . کم مانده بود یک جنگ داخلی راه بیندازد . امریکا را در جهان به انزوا کشانید. خلیفه داعش را کشت. سردار بچه کش ایرانی را به عرش اعلی خدمت حضرت باریتعالی فرستاد . هرگز از مهمل بافی دست بر نداشت .میخواست دو باره با دوز و کلک رییس جمهور بشود که نشد .
حالا مجله تایم در آخرین شماره خود نوشته است در این چهار سال یکی از هتل های آقای ترامپ در واشنگتن هفتاد میلیون دلار ضرر داده است !
میخواستم بپرسم مگر یک رییس جمهور چقدر حقوق می‌گیرد که می تواند از پس یک ضرر هفتاد میلیون دلاری بر آید ؟
چطور است ما برویم رییس جمهور بشویم ؟!
May be an image of text that says 'issue 'Divorce, babe. Divorce. ADELE, explaining what inspired songs on her forthcoming album, 30, in an Oct. 9 Instagram Live that| have for more th KRISTALINA GEORGIEVA, Monetary Fund, in an position amid allegatic with efforts to improv report while working at conclusive evid VÀA $70 MILLION Amount Trump International Hotel in Washington, D.C., lost during former President Trump's presidency, per congressional documents released Oct. 8 10 TIME October 25/November 1, 2021'

رقیه

یادم نیست کجا دیدمش . تلویزیون بود یا همین جعبه بگیر و بنشان فیس بوق . هر جا که بود این بود که یک خانم مسلمان محجبه - از آنها که آفتاب مهتاب هیچ جای اسافل اعضای شان را ندیده است - آمده بود تلویزیون و در باره چگونگی تربیت کودکان اظهار لحیه میفرمود .
پرسیدند الگوی خود شما برای تربیت دخترتان چیست ؟
فرمودند : طوری تربیتش میکنم که در راه حضرت رقیه قدم بردارد !
ما مانده بودیم که خدایا این حضرت رقیه دیگر کدام شیرزن اسطوره ای اسلامی است و چه گلی به سر امت اسلام زده است که حالا در زمان و زمانه ما مادری میخواهد او را الگوی تربیت فرزند خود قرار دهد ؟ کنجکاو شدیم و رفتیم مختصری دود چراغ خوردیم و دیدیم گویا این حضرت رقیه یکی دیگر از تخم و ترکه های حسین بن علی است که بنا بنوشته حدیث سازان دروغ پردازشیعی، بعد از ماجرای کربلا به اسارت لشکر یزید در آمده و در همان سه سالگی شربت شهادت نوشیده است !
آشیخ عباس قمی - معروف به محدث قمی - که کتاب معروف مفاتیح الجنان او در حوزه های علمیه تدریس میشود اساسا وجود کودکی بنام رقیه را انکار میکند و در کتاب منتهی الامال می نویسد که من در هیچ سند معتبری راجع به حضرت رقیه چیزی ندید ه ام ....
حالا ببین ما چقدر خاک بر سر شده ایم که یک مادر ایرانی میخواهد فرزندش در راه حضرت رقیه قدم بردارد . یعنی در سن سه سالگی شربت شهادت بنوشد !
اینکه گفته اند جهالت از صد لشکر تا دندان مسلح خطرناک تر است راست گفته اند

سیلی به گوش استاندار

یکی از مرحوم محمد علی جمالزاده پرسیده بود شما صدر الدین الهی را می شناسید؟
گفته بود : چطور نمی شناسم ؟ خوب هم می شناسم . بعدش یک ساعت در باره آل و تبار و آبا و اجداد «الهی قمشه ای » سخن گفته بود .
حالا حکایت این آقای صدر القاتلین رییس جمهور نکبت ماست .
جناب آقای آیت الله دکتر رییسی موسوم به آقای لوکوموتیر! در یک سخنرانی عالمانه در اردبیل نشان می‌دهد که نه تنها یک عالم ربانی بلکه یک فقیه جامع الشرایط هم هستند چرا که هنوز نمیدانند « محقق اردبیلی» همان « مقدس اردبیلی» است
از سوی دیگر در مراسم معارفه استاندار جدید آذربایجان شرقی یک آقای محترمی پامیشود می‌رود پای میکروفن یک فقره سیلی ناب اسلامی می خواباند بیخ گوش جناب آقای استاندار . به همین جهت هموطنان آذربایجانی ما امروز را به نام روز « شاپالاخ» نامگذاری کرده اند .
باز خدا را صد هزار مرتبه شکر کار به قمه کشی و چاقوکشی کشیده نشد و گرنه باید خر میآوردند و باقلا بار می‌کردند .
به این میگویند مملکت حسینقلیخانی
May be a cartoon

نه او ماند نه تو

در هرات ؛ آرامگاه فخر رازی دانشمند بزرگ جهان اسلام یک لوحه سنگی دارد که رویش شعری با این مضمون نوشته شده بود :
اگر دشمن نسازد با تو ای دوست
تو میباید که با دشمن بسازی
و گر نه یک دو روزی صبر میکن
نه او ماند نه تو نه فخر رازی
و جالب است بدانید که در جنگ های بی پایان افغانستان یک گلوله توپ به این سنگ مزار خورده و سه مصرع اول را با خود برده و فقط مصراع آخر مانده که :
نه او ماند ؛ نه تو ؛ نه فخر رازی !

با سعدی

سعدی میفرماید :
دعای بد نکنم بر بدان که مسکینان
به دست خوی بد خویشتن گرفتارند
به جان زنده‌دلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازارند!
و جناب مولانا میفرماید :
نی به هند است ایمن و نی در یمن
آنکه خصم اوست سایه ی خویشتن

۲۸ مهر ۱۴۰۰

العوام کالانعام

پس از جنگ صفّین مردی از کوفیان شتر نر خودش را که عربها بدان «جَمَل» می گویند سوار شد و به دمشق رفت٬ یکی از دمشقیان که شتر ماده اش را گم کرده بود٬ در او آویخت که این «ناقه» از آن من است. مرافعه نزد معاویه بردند و کار به شهادت کشید. مرد دمشقی پنجاه نفر٬ شاهد البته عادل به محضر معاویه آورد و همه یک زبان شهادت دادند که این «ناقه» - یعنی شعر ماده - متعلّق به مرد دمشقی است. معاویه شتر کوفی را گرفت و به دمشقی داد و روانه اش کرد. کوفی حیرت زده نالید که: حضرت خلیفه! شتر من جمَل بود نه ناقه. معاویه خندید و چیزکی به مرد داد و دهانش را بست و به او گفت: وقتی به کوفه رسیدی از قول من به علی بگو: «ای پسر ابی طالب! من با صد هزار نفر مردمی که شتر نر را از ماده تمیز نمی دهند به جنگ تو می آیم.»
نقل از کتاب «ای کوته آستینان»٬ علی اکبر سعیدی سیرجانی
- یاد فرمان جهاد آقای عظما افتادم.
آقای عظما هم با صد هزار « عوام کالانعام» به جنگ ما آمده است.

۲۶ مهر ۱۴۰۰

از پشت پنجره خانه ام

امروز صبح چشم که باز کردم چشم اندازم این درختان زیبای رنگین بودند . پادشاه فصل ها سلانه سلانه از راه رسیده است و بقول اخوان :
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در باغ

یاد بگیر آقای اپوزیسیون!!
میگفت: « امروز مادرم توی حیاط آش می پخت برای نذری . برای نذری بیست و هشتم ماه صفر.
پدرم هم رفته بود پشت بام و داشت انگورهایش را از صافی رد می‌کرد تا شراب بسازد!
من مانده ام حیران که چطور دو تا آدم می توانند با اینهمه اختلاف عقیده سال های سال کنار هم زندگی کنند و اینقدر هم همدیگر را دوست داشته باشند؟»
⁃ یاد بگیر آقای اپوزیسیون!

۲۴ مهر ۱۴۰۰

آقای دوختور

یکی از یکی پرسید : اسمت چیست؟
گفت : هیبت الله !
گفت : راستی راستی اسمت هیبت الله است یا میخواهی ما را بترسانی؟
حالا حکایت ماست.
ما یک رفیقی داشتیم گوشت نمی خورد . شیر و ماست نمی خورد . تخم مرغ هم نمی خورد . سبزی خوار بود . خام خوار بود . توفصل زمستان کله سحر پا می‌شد میرفت تو دریا شنا میکرد( آنقدر گوشت و مرغ نخورد تا اینکه قلبش از کار افتاد و به رحمت خدا رفت .انا لله و انا الیه الراجعون!)
یکوقت پا شد رفت هند . دو سه هفته ای آنجا بود . وقتی برگشت دیدیم همه صدایش میکنند آقای دکتر فلانی!
گفتیم : شوخی میفرمایید ؟این طفلکی که گوز را با ضاد می نویسد .
گفتند : نه آقا ! مگر ما با شما شوخی داریم ؟ ایشان آقای دکتر هستند .
گفتیم : دکتر ؟ مگر میشود با یک سفر دو سه هفته ای به هند دکتر شد ؟حالا ایشان در چه رشته ای دکترا گرفته اند ؟ در رشته دوچرخه سواری یا پنجه بوکس؟
گفتند : نه آقا ! ایشان دکترای تغذیه گرفته اند.
فردایش ما چمدان مان را بستیم راه افتادیم . زن مان پرسید : کجا؟
گفتیم : میرویم هند
پرسیدند : هند ؟ آنجا مگر مرده شورشان مرده است که شما شال و کلاه کرده اید میخواهید بروید هند ؟
گفتیم : میخواهیم برویم دکتر بشویم!
چمدان مان را از دست مان گرفتند و گفتند : لازم نیست شما دکترا بگیرید. همین حالا هم بدون دکترا ابوعلی سینا را به شاگردی تان قبول ندارید . بروید همان کشک تان را بسابید !
یک رفیق دیگری داشتیم که در پاریس زندگی میکرد ، یک روز مرا برداشت رفتیم پشت دیوارهای دانشگاه سوربن قدم زدیم و بالا و پایین رفتیم . وقتی برگشتیم امریکا دیدیم ایشان هم دکتر شده اند .
گفتیم : عجب ! ما نمیدانستیم اگر آدم سه چهار بار دور و بر دانشگاه سوربن بالا پایین برود دکتر میشود، آنهم چه دکتری ! دکتر آسیب شناس!
یادش به خیر ، در ایام ماضی یک شب همراه استادم دکتر محمد جعفر محجوب خانه جهانگیر خان شاعر مهمان بودیم . دو سه لیوان از آن شراب های ناب پیل افکن نوشیده بودیم داشتیم به فرمایشات شیرین استادمان گوش میدادیم و می خندیدیم . خانمی آمد نزدیک ما و از استاد پرسید : ببخشید استاد ! شما در چه رشته ای دکتر هستید؟ ( طفلکی لابد خیال میکرد استاد محجوب دکتر گوش و حلق و بینی و سلاطون و قولنج و زخم اثنی عشر و این حرفهاست و دست به نقد می تواند نسخه ای برایش بنویسد)
استاد محجوب خنده ای کرد و گفت : دکترای خوش سخنی!
یک آقایی هم در لس آنجلس بود و اعلام کرده بود رییس دانشگاه گلوبال است . صد دلار میگرفت یک دکترای افتخاری بشما میداد. کم مانده بود به شعبان بی مخ هم یک فقره دکترای افتخاری بدهد . بعد ها معلوم شد دانشگاه ایشان آشپزخانه شان است با یک دستگاه ماشین چاپ !
به این رفیق پاریس نشین مان هم یکی از آن دکتراهای افتخاری داده بود و پس از مدتی نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که با کلی جار و جنجال و فضاحت و آبرو ریزی دکترایش را پس گرفته بود ، اما هنوز که هنوز است آن رفیق مان از رو نمیرود و هر جا که می‌رود پای اسمش امضا میگذارد دکتر فلانی!
حالا هم اگر یک توک پا به این کلاب هاوس تشریف ببرید خواهید دید که صدها نفر با عناوین دکتر فلانی و دکتر بهمانی چنان گرد و خاکی راه انداخته وچنان فرمایشات محیر العقولی میفرمایند که مرحومان مغفوران افلاطون و ارسطو و ذیمقراتیس و نیچه و دکارت و مرحوم مارکس و انیشتین باید بیایند خدمت شان شاگردی یا بقول از ما بهتران تلمذ بفرمایند .حتی آقای شرم آور هم «دوختور شرم آور » شده اند !
غرض اینکه ما یک سئوالی از شما داشتیم . چطور است که ما چهلصد سال است اینجا پرت و پلا می نویسیم و شما را می خندانیم آنوقت شما حاضر نیستید ما را دکتر گیله مرد خطاب کنید ؟ مگر ما چه چیزمان از آن آقای دوختور شرم آور و آن دوختور آسیب شناس کمتر است؟ نکند آنها را خانم زاییده ما را فاطمه سلطان؟
انصاف هم خوب چیزی است والله!