دنبال کننده ها

۳ شهریور ۱۴۰۰

تنهایی

می پرسد :سیگار میکشی
میگوید : نه !
-عرق میخوری ؟
⁃ نه!
⁃ ورزش میکنی؟
⁃ روزی دو ساعت
⁃ رژیم غذایی داری؟
⁃ اوه...چه جور هم !
⁃ یعنی گوشت و اینها نمیخوری؟
⁃ ابدا ! فقط میوه و سبزی
⁃ کوه پیمایی هم میروی؟
⁃ ماهی دو سه بار
⁃ پیاده روی چی ؟
⁃ هر روز صبح ، هر روز یک ساعت
⁃ زن و بچه داری؟
⁃ نه !
⁃ قرض و قوله داری؟
⁃ نه!
⁃ روزنامه و کتاب میخوانی؟
⁃ نه! ابدا
⁃ تلویزیون نگاه میکنی؟
⁃ خیلی کم ، فقط شوهای خنده دارش را می بینم
⁃ آخ .... چه بد !
⁃ چطور؟
⁃ برای اینکه تنها میمانی ! آخر عمری خیلی تنها میمانی
⁃ تنها میمانم ؟ چرا ؟
⁃ برای اینکه همه رفیقات و دور و بری هات قبل از تو میمیرند تو تنها میمانی . تنهایی خیلی سخته ! آن هم آخر عمری

ما کجاییم ؟

جلوی بانک چهل پنجاه نفری زن و مرد و پیر و جوان ایستاده اند . میگویند و می شنوند و گهگاه صدای قهقهه مردی به آسمان میرود .
تعجب میکنم . چرا مردم اینجا ایستاده اند ؟
کامیونی از راه میرسد . روی بدنه اش نوشته است بانک غذا Food Bank. گوشه ای می ایستد . یکی دو نفری پیاده میشوند . درهای کامیون باز میشود . مملو از مواد غذایی است . از مرغ و ماهی بگیر تا نان و پنیر و کمپوت و میوه و سبزیجات . غذای مجانی پخش میکند .
من از داخل بانک به این آدمیان نگاه میکنم . نه کسی شتابی دارد و نه کسی میخواهد جای آن دیگری را بگیرد . صفی شکل می‌گیردو آرام آرام جلو میرود . مردان و زنانی - اغلب شان کارگران مکزیکی و تک و توکی هم پیرمردی و پیر زنی امریکایی - به اندازه نیاز خود مرغی و نانی و میوه ای و کمپوتی میگیرند و خندان راه شان را می کشند و میروند .
به خانه بر میگردم . در گشت و گذارم در این دنیای مجازی کلیپی را می بینم که تلویزیون آذربایجان پخش کرده است
. می بینم صدها نفر از سر و کول هم بالا میروند تا با دشنام و هیاهو از پلوی نذری سهم بیشتری بگیرند . تا نگذارند سهمی هم به آن پیر زن مفلوج و آن مادر دردمندی برسد که ماههاست خود و فرزندانش رنگ گوشت ندیده اند .
راستی ، ما در کجای زمان ایستاده ایم ؟
( ویدیو کلیپ را اینجا ببینید)

طرح از : داریوش راد پور
May be an illustration of 1 person

۳۱ مرداد ۱۴۰۰

دو تریلیون دلار

از یک آقای بینوای روس پرسیده بودند : اگر یک روز شاه بشوی چیکار میکنی؟
گفته بود صد روبل میدزدم میزنم به چاک !
آقای امریکا میگوید یک تریلیون دلار خرج کرده است تا طالبان را از افغانستان بتاراند . یک تریلیون دیگر هم سلفیده است تا طالبان را دوباره برگرداند .
مرحوم مغفور ملانصرالدین یک شاهی میگرفت سگ اخته میکرد یک قران میداد میرفت حمام !
حالا حکایت ماست .
بگمانم آقای ترامپ و آقای بایدن و شرکا حالا باید یک تریلیون دلار دیگر خرج بکنند تا بروند حمام و این نجاستی را که بر سر و روی شان نشسته است پاک کنند .
راستی، ما که بیش از صد دلار را نمیتوانیم بشماریم ، میشود لطفی در حق ما بفرمایید بما بگویید دو تریلیون دلار چند تا صفر دارد و توی چند هزار تا کامیون و تریلر و هواپیما و ترن جا می‌گیرد؟
والله من اگر جای رییس جمهور امریکا بودم از این دو تریلیون دلار دوهزار دلارش را بر میداشتم میزدم به چاک!
آبرو ریزی اش کمتر بود .
(طرح از: داریوش راد پور)
May be a drawing of 1 person

۳۰ مرداد ۱۴۰۰

کلنگ اسلامی

عبید زاکانی میگفت : قوادی بهتر از قاضیگری است
اما اکنون قوادان بر مسند قضاوت نشسته و قاضی القضات می‌شوند
عبید مینویسد : از قلمدان قاضی قلمی بر زمین افتاد
شخصی که آنجا حاضر بود به قاضی گفت : کلنگ ات را بردار
قاضی به خشم در آمد که : مردک ! فرق قلم و کلنگ نمیدانی؟
مرد گفت : هر چه هست باشد ، تو خانه من با آن خراب کرده ای

روزگار باژگونه

سعدی میگوید:
آسمان را بر زمین نثار است و زمین را بر آسمان غبار .
اینک اما، گویی روزگار باژگونه ای است.
از آسمان بجای نثار غبار میبارد !
صبح رفتم حیاط خانه ام . همه جا سپید پوش است . انگار برف آمده است . برف ؟ آنهم وسط تابستان؟ تابستانی چنین سوزان؟
از آسمان خاکستر می بارد . و اینجا بیخ گوش مان آتش تنوره میکشد و میسوزاند و می تازد و ‌‌پیش می‌رود .
چه می توان کرد ؟طبیعت گاهی از انسان ظالم تر و بی پروا تر است .
و اما روزگار ما :
تیغ بر فرقم نهاد و گفت چونی؟ گفتمش
بر سر اولاد آدم هر چه آید بگذرد ……….
دلم برای آهوان و بلدرچین ها و بوقلمون ها و مارها و مورها و غزالانی که در این آتش بیداد جزغاله می‌شوند می سوزد .

۲۹ مرداد ۱۴۰۰

در کشاکش دو بلا

عجب تابستان گندی است . یکسو آتش سوزی . سوی دیگر کرونا
حالم خوب نیست . سراسر تابستان در دلواپسی گذشت . و همچنان میگذرد .
اینجا ، جنگل ها و خانه ها میسوزند . آتش تنوره کشان پیش میآید . آسمان سربی است . دود می خوریم . دود می آشامیم . ترس و اضطراب در وجود مان رخنه کرده است .
یعنی دوباره باید پاسپورتی و مسواکی و حوله ای و خمیر دندانی برداشته و بگریزیم ؟.
خورشید رنگ خون گرفته است . آتش سوزی با خانه ام چهار مایل فاصله دارد .
طبیعت دارد از آدمیان انتقام می‌گیرد . چه انتقامی هم
تاکنون بیست و سه هزار نفر خانه و زندگی خود را رها کرده و گریخته اند . با سگ ها و گربه ها و اسب های شان .و آلبوم های شان. دو شهر زیبای کوهستانی از صفحه روزگار محو شده اند .
دخترم تلفن میکند و میگوید: بابا ! آلبوم عکس ها را بردارید و فرار کنید! عکس های دوران کودکی ام آنجاست ها ! .
میخواستیم به مسافرت برویم. می خواستیم به تماشای جهان برویم . اما نمیدانیم بر سر خانه مان چه خواهد آمد . آتش با خانه ما چهار مایل فاصله دارد .
چه تابستان گندی است . چه تابستان تلخی است.
در کشاکش دو بلا گیر افتاده ایم .
بررسی ساختار عشیره ای جامعه افغانستان
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون پارس
Sattar Deldar 08 18 2021

وای حسین کشته شد

رفیقم زنگ میزند و میگوید :
خبر داری؟
می پرسم: چه خبری؟
میگوید : وای حسین کشته شد!
و گوشی را میگذارد
می بینید چه رفیقانی ما داریم ؟ همه اش خبرهای بد به آدم می‌دهند لاکردارها

۲۷ مرداد ۱۴۰۰

پیر مرد بو گندو

یک آقای هنر پیشه انگلیسی بالا بلندی بودبنام جرج ساندرز.
این آقای ساندرز که هم هنرپیشه و هم موسیقیدان وهم خواننده وهم ترانه سرا بود ؛ وقتی به سن ۶۵ سالگی رسید یک مقداری دارو تهیه کردو رفت در یک مهمانخانه دور افتاده ساحلی حوالی بارسلونا دارو ها را خورد و خود را کشت. در یاد داشتی که کنار تختش پیداکردندنوشته بود:
دلم نمیخواست بمن بگویند پیرمرد بوگندو !
این آقای ساندرزبرنده جایزه اسکار سال ۱۹۵۰ بخاطر بازی در فیلم All about Eve هم بوداما چون نمیخواست در روزگار پیری و از کار افتادگی سربار این و آن بشود خودش را کشت و خلاص.
چه آقای جنتلمنی!
در وصیت نامه اش هم چنین نوشت :
Dear World
I am leaving because l am bored.
I feel I have lived enough.
I am leaving you with your worries in this sweet cesspool.
Good Luck
George Sanders
این آقای ساندرز در پیرانه سری جهان را چیزی جز Cesspool نمیدانست . یعنی فاضلاب
----------------------------------------------------------------------------------------
Cesspool
an underground container for the temporary storage of liquid waste and sewage.
May be a black-and-white image of 1 person