دنبال کننده ها

۱۳ اسفند ۱۴۰۲

نقطه . ویرگول . و آقای کله ماهی خور

رفیقم برایم نوشته است چرا درنوشته هایم علایم فاصله گذاری از جمله نقطه و ‌‌ویرگول و علامت تعجب و استفهام را آنطور که باید و شاید مراعات نمیکنم
در پاسخش چنین نوشتم :
من اگر چه در دانشکده ادبیات درس خوانده ام ولی از دستور زبان و قواعد نوشتاری و نقطه و ویرگول هیچ نمیدانم ، هر چه هم‌میخواهم یاد بگیرم توی کله من که عمری هم کله ماهی خورده ام فرو نمیرود که نمیرود !
در دوره دبیرستان از دو‌درس بدم میآمد : عربی ‌و دستور زبان . اینکه چرا رفته ام ادبیات خوانده ام لابد مصداق بی چادری بی بی و خانه نشینی اجباری اوست
یک نکته دیگر را هم بگویم‌:
من حدود بیست سال در رادیو‌در بخش خبری کار کرده ام. دیرگاهی خبر نگار بودم و روزگاری هم سر دبیرو نویسنده برنامه های رادیویی . سالی چند در تبریز و سالی هم در شیراز . برای آنکه گویندگان بهنگام خواندن خبر دچار لغزش نشوند باید جملات را جدا جدا می نوشتم . ابدا بفکر ویرگول و‌ نقطه و علائم استفهام نبوده ام . اصلا آبم هم با نقطه و‌ ویرگول به یک جوی نمیرفته‌است . لاجرم این عادت رذیله همچنان در من باقی مانده است و در نوشتن رعایت اصول نوشتاری را نمی کنم
این را هم اضافه کنم من آدم عجیب غریبی هستم . هیچ قاعده و قانونی را بر نمی تابم . یکنوع تکروی وحشیانه در وجودم جاری است . دوست دارم از چارچوب همه بکن نکن ها بزنم بیرون ، اگر یکی بمن بگوید فلان کار را نکن حتما میکنم . اگر بگویند مواظب باش این ظرف چینی عتیقه را نشکنی حتما می شکنمش ( خدا به داد عیال برسد )
زیاد به نقطه ‌و ویرگول و نشانه های استفهام و این حرف‌ها هم‌معتقد نیستم . در نوشتن گاهی کلمات و ضمایر را می چسبانم گاهی نه ! خلاصه اینکه شلم شوربایی است کارم .
آقای من ! در دانشکده ادبیات در یک دوره چهار ساله یک کلام از شاهنامه و یک‌ کلام هم از حافظ یادمان ندادند آنوقت شما انتظار داری این گیله مرد یاغی وحشی ، گردن به فرامین‌و‌ اوامر ملوکانه ویرگول و‌ نقطه و علامت تعجب و استفهام بگذارد؟
در عین‌حال از محبت شما ممنون . این حرف هایی که زدم همه اش شوخی بود
سعی میکنم‌از این‌پس این قواعد را تا آنجا که زورم میرسد رعایت کنم . میدانم رعایت نخواهم کرد . مگر من استاد جعفر محجوب یا علامه دهخدا هستم ؟ دو کلام پرت و‌ پلا می نویسم شما را بخندانم . گاهی به ریش خودم گاهی هم به ریش بزرگان اهل تمیز . همین والسلام . کی حوصله گلاویز شدن‌با نقطه و و‌یرگول و علائم استفهام را دارد . زندگی مان یکپارچه علامت استفهام است . نقطه ‌‌و ویرگول هم ندارد .
اصلا آقا گور پدر نقطه و ‌ویرگول . یارو نوشته است پدر بزرگم ده سال پیش به رحمت خدا رفته است
اما امروز تلویزیون جمهوری اسلامی پدر بزرگم را نشان میداد که رفته بود رای داده بود ‌انگشت رنگی خودش را هم جلوی دوربین گرفته بودو توی چشم و‌چال مردم فرو‌میکرد !
وقتی چنین معجزه ای در مملکت روی میدهد کی حوصله نقطه و‌ویرگول را دارد ؟
خلاف عرض میکنم ؟
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Mina Siegel and 125 others

آرزوهای بزرگ

می پرسم : بزرگترین آرزویت چیست ؟
میگوید : یک گاو داشته باشم
می پرسم : گاو ؟ گاو برای چه؟
میگوید : برای اینکه بچه هایم را شیر بدهد تا از گرسنگی نمیرند
این را یک زن روستایی اهل نیجریه به مارتین کاپاروس میگوید
مارتین کاپاروس که سالها پیش در دفتر سازمان ملل در بوئنوس آیرس کار میکرد روزنامه نگار و نویسنده آرژانتینی است که آخرین کتابش بنام « گرسنگی بزرگترین مشکل جهان » در سراسر گیتی منتشر شده است .
او میگوید : در هر دقیقه هیجده نفر در سطح جهان از گرسنگی میمیرند که اکثر آنها کودکان خردسال و نوزادان هستند
مارتین کاپاروس میگوید : از زن نیجریه ای می پرسم :اگر فرشته ای اینجا باشد و بخواهد همه آرزوهایت را بر آورده کند چه چیزهایی از او خواهی خواست ؟
میگوید : دو گاو !
No photo description available.
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Siavash Roshandel and 90 others

بهار در زمستان

نمیدانم بهار در زمستان است یا زمستان در بهار
از یکسو درخت ها شکوفه کرده اند از سوی دیگر باد و برف و تندر و توفان تنوره میکشند .
پریروز من و همسرم رفته بودیم خرید . البته مسبوق هستید اگر سنگ از آسمان ببارد خانم ها بالاخره بهانه ای برای خرید کردن پیدا میکنند ! از جمله اینکه : حسن جان ! یخچال مان خالی شده ها ! نه گوشت داریم نه شیر نه تخم مرغ نه سبزیجات . پا شو یک توک پا برویم سوپر مارکت !
پا میشویم برویم خرید . چشمم به یخچال و فریزرتوی گاراژ می افتد که لبالب از گوشت و مرغ و‌ماهی و انواع و ‌‌اقسام سبزیجات خشک شده است .
میگویم : خانم جان ! مگر قرار است قحطی بشود ؟ اینهمه گوشت و ماهی و سبزیجاتی که توی یخچال و فریزر چپانده ای برای شش ماه مان کافی است
میگوید : شما مردها هیچ چیز از خانه داری سرتان نمی شود . اگر فردا پس فردا چهار تا مهمان سر زده بیایند خانه مان حاضری نصفه شبی توی این سوز سرما پا بشوی بروی سوپر مارکت؟
میگویم : کدام مهمان ناخوانده خانم جان ؟ اینجا مگر ایران است که قوم و خویش های دسته دیزی گاه و بیگاه در تابستان و زمستان ریسه بشوند از علی آباد سفلی سوار مینی بوس مشدی عین الله بشوند بیایند مهمانی؟ اینجا امریکاست ! اگر خود حضرتعالی بخواهی دیدن نوه هایت بروی باید صد بار زنگ بزنی وقت بگیری تا جگر گوشه هایتان دل شان بسوزد عینهو پزشکان دارالشفای مارشال برای شش ماه دیگر بشما وقت ملاقات بدهند .
باری ، میرویم خرید . البته بجای سوپر مارکت از شاپینگ سنتری سر در میآوریم که همه چیز دارد مگر گوشت و‌مرغ و‌ماهی!
غرض اینکه هوا چنان گرم بود که توی ماشین کولر روشن کردیم . بعدش هم هر چه لباس زمستانی به تن داشتیم از تن در آوردیم و گفتیم : آخی ….. راحت شدیم از این سرمای بی پیر .
از دیشب اما زمستان دو باره سر وکله اش پیدا شده و ‌توی کوچه و خیابان خرناسه میکشد .
آقا ! من از زمستان بدم میآید . ایضا از پوتین و آسید علی و ترامپ و اوس رجب اوغلی و آقای کون چون تانک .
نپرسید آقای کون چون تانک دیگر کیست !
See insights and ads
All reactions:
Banoo Saberi, Mina Siegel and 90 others