دنبال کننده ها

۱۰ آبان ۱۴۰۲

بفرمایید قربان !

زنده یاد استاد مظاهر مصفا تعریف می‌کرد:
«در دهه پنجاه ، سمیناری در دانشسرای عالی برگزار شده بود که یکی از وزیران هم در آن شرکت داشت.
من هم جزو دعوت شدگان بودم و چون خیلی ساده و برخلاف رسم معمول بی‌کت و کراوات رفته بودم افسری که دم در ایستاده بود مانعم شد و پرسید جنابعالی؟
گفتم :استاد ادبیات‌هستم و جزو مدعوین.
نگاهی به سرتاپای من انداخت و عذرخواهانه گفت :
ببخشید ! آخر به قیافه شما نمی‌آید که استاد باشید!
در همان‌ موقع وزیر از راه رسید و همگان خودشان را جمع‌وجور کردند.
سرم را بردم بیخ گوش افسر و به‌سوی وزیر اشاره کردم و گفتم :
ببخشید جناب‌ سروان ! به قیافه این گاو می‌آید که وزیر من و شما باشد؟
افسر با لحنی جدی و با صدای بلند گفت :
خیر قربان! بعد به نشانه احترام پایی برایم کوبید و قرص و محکم گفت :
بفرمایید قربان!»
زنده یاد دکتر مظاهر مصفا ادیب و شاعر معاصر همواره مخالف جریان های روز بود وبا روال رایج زندگی سر ستیز داشت.
او بخاطر رویکرد سیاسی و علاقه شور انگیزش به دکتر محمد مصدق از طرف مرحوم فروزانفر مطرود خوانده شد و ده سال از دادن درجه دکترا به او جلوگیری کردند.
قصیده« هیچ» یکی از درخشان ترین قصاید ادبیات پارسی است که در آن زندگانی مردی را روایت میکند که زادن و زندگی اش همه « هیچ » است.
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ
جان از نتاج هرگز و تن از تبار هیچ
از شهر بی کرانه «هر گز »رسیده ام
تا رخت خویش باز کنم از دیار هیچ
پس از سقوط دولت مصدق ، یک روز استاد فروزانفر در کلاس درس از مظاهر مصفا خواست شعری بخواند . او این شعر را خواند :
رفتم به دادگاه مصدق
دیدم جلال و جاه مصدق
پنهان به هاله ی غم و اندوه
دیدم جمال ماه مصدق
برق نجات مردم مشرق
می جست از نگاه مصدق
این شعر بر فروزانفر محافظه کار گران میآید و‌او‌را از کلاس بیرون میکند . پس از آن مظاهر مصفا قصیده ای در نکوهش فروزانفر میگوید و همین امر سبب میشود فروزانفر بمدت ده سال اجازه ندهد تا او از پایان نامه دکترایش دفاع کند .
دکتر مظاهر مصفا بسبب سلوک و مرام ویژه ای که داشت سه بار از دانشگاه تهران باز نشسته یا بقول خودش « باز نشانده» شد و سرانجام بسال ۱۳۹۸در گذشت .
شعار معروف« یا مرگ یا مصدق» بر گرفته از یکی از سروده های اوست که میگوید :
آزادگان به راهت از جان خود گذشتند
با خون خود نوشتند « یا مرگ یا مصدق»
May be an image of 1 person
All reactions:
Jahangir Jon Sedaghatfar, Foad Roostaee and 81 others


Happy Halloween !
No photo description available.
All reactions:
Nasrin Zaravar, Nasrollah Pourjavady and 84 others

سر بریده میخریم

مدتی بود شیعیان ایرانی در کربلا از دادن مالیات به حکومت بغداد سر پیچی می‌کردند و نام نجیب پاشا حاکم بغداد و ترکان را به اهانت یاد می‌کردند .
پاشای متعصب سنی هم بر آن شد که ایرانیان را به فرمانبرداری از دولت عثمانی وادارد .لشکر به کربلا فرستاد ، شهر را به توپ بست و فرمان قتل عام داد و خود پشت دروازه شهر به نماز خواندن مشغول شد !
برای هر سر بریده ایرانی ده شیلینگ مقرر داشته بود .
ایرانیان را یکسره از دم شمشیر گذراندند .از جمله بعضی از اعضای خاندان سلطنتی ایران را که به زیارت رفته بودند به قتل رساندند .
آنچه گزارش داده اند بیست و دو هزار نفر را سر بریدند . ممکن است این رقم غلو آمیز باشد .آنچه محقق شد نه هزار نفر را از دم تیغ گذراندند.
سپس لشکریان ترک به تاراج شهر پرداختند و چون از ایرانیان دیگر کسی را نیافتند به سر بریدن ترکان آنجا دست بردند که انعام بیشتری از جناب پاشا بگیرند
⁃ و گرفتند -
(از کتاب امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت - ص۷۴-انتشارات خوارزمی)
No photo description available.
All reactions:
Nasrin Zaravar, Zari Zoufonoun and 85 others

نوا جونی و بابا بزرگ

نوا جونی برای مدرسه اش به کمک بابا بزرگ نیاز دارد.
به همین سبب نامه ای به این شرح برای بابابزرگ نوشته است :
Grandpa,
I am helping my teacher with our SchoolStore project and would love your support.
Check out my page below to see how you can help my classroom and me.
Nava Herout's SchoolStore page.
All reactions:
Nasrin Zaravar, Hanri Nahreini and 123 others

ابواب الجحیم

این روزها توی این اوضاع شلم شوربا آدم جرات ندارد از خانه اش بیرون برود.
آنجا در آنسوی دنیا مسلمان و یهودبجان هم افتاده اند ، ما اینجا در امریکا جرات نداریم پای مان را از خانه بیرون بگذاریم.
زنم میگوید: پاشو برویم خرید.
میگویم : مگر از جانت سیر شده ای خانم جان؟مگر ندیده ای آقای فلانی زده است هیجده نفر را کشته بیست سی نفر را هم لت و ‌پار کرده است ؟ برویم بیرون که چه بشود ؟ برویم خودمان را به کشتن بدهیم ؟
میگوید : مگر میخواهیم به میدان جنگ برویم ؟
میگویم : خانم جان ! صد رحمت به میدان جنگ . توی میدان جنگ آدمی تفنگی ،مسلسلی .خمپاره ای کلاشینکوفی ، چیزی دارد از خودش دفاع کند ، اما توی خیابان از هیچکدام از اینها خبری نیست .
آقا! قبل از اینکه اوضاع جهان اینطوری هشلهف - یا بقول احد آقای خودمان سیکیم خیاری بشود - ما گاهگداری با رفیقان مان میرفتیم رستورانی، باری ، جایی می نشستیم آبجو‌میخوردیم پرت و پلا می بافتیم . یک عالمه هم میخندیدیم . هرکسی هم پول آبجوی خودش را میداد ، حالا می ترسیم دور هم جمع بشویم . می ترسیم یا ما را « جهود آدمکش» بدانند یا « مسلمان تروریست» و ما را به مسلسل ببندند .
تا بیایی بگویی آقا جان ! من نه مسلمانم نه جهود یکوقت دیدی رفته ای به ملکوت اعلی وابواب الجحیم به رویت گشوده شد .
من هر وقت به خیابانی، پارکی ، رستورانی ، جایی میروم ‌و می بینم آدمیان فارغ از جنگ جهود و مسلمان نشسته اند گل میگویند گل می شنوند وحشتم میگیرد . میخواهم بروم بگویم چرا اینجا نشسته اید ؟ مگر نمیدانید جنگ است؟ نمی ترسید یک آقای مسلمانی با یک‌کلاشینکف از راه برسد همه شما را درو کند ؟ نمی ترسید یک آقای کوکلوس کلانی بیاید شما را به رگبار ببندد ؟ چرا اینجا نشسته اید ؟ بروید یک جایی مخفی بشوید.
به دخترم گفته ام بچه ها را دیگر مدرسه نفرستد . می ترسم یک جانوری از راه برسد آنها را گلوله باران کند .
وقتی برای خریدن نان و پنیر به فروشگاه میروم هی دور و برم را می پایم نکند یک آقای ضد یهود ما را بجای موشه دایان یا نتان یابو بگیرد یکدانه گلوله توی کله مان بکارد . از این آدمیزاد ظلوم و جهول هر کاری بر میآید آقا ! .
ما یک رفیقی داریم رفته است کلی خرج و‌مخارج روی دست خودش گذاشته موهایش را رنگی کرده است. حالا شده است آقای موطلایی ! توی چشمانش هم لنز آبی گذاشته است . حالا شبیه روس هاست.
میگویم : این چه کاری بود کردی؟
میگوید : می ترسم آقا! می ترسم !
میگویم: خب ، با این دماغ درازت چه میکنی ؟
میگوید: میروم چند هزار دلاری می سلفم می تراشمش!
طرح از : داریوش راد پور
May be art
All reactions:
Nasrollah Pourjavady, Zari Zoufonoun and 79 others