دنبال کننده ها

۲۳ آبان ۱۳۹۶

آی عشق ... آی عشق

سیزده چهارده سالم بود . عاشق شده بودم . عاشق زهره شده بودم .
 زهره را در راه مدرسه میدیدم ،  هر روز . هر صبح و عصر . روز بروز عاشق تر و شیداتر میشدم .
اولین شعر تمامی عمرم را برای زهره سرودم . شعری به زبان گیلکی . شعری زلال همچون زلالی روزهای کودکی . شعر این است :
می دیل دریای عشق و آرزویه
ا دریای درون صد های و هویه
شب و روز و غروب و وقت و بیوقت
می چوم هر جا تره در جستجویه
ترجمه فارسی اش تقریبا چنین است :
دلم دریای عشق و آرزو بود
به دریا موج بود و های و هو بود
شب و روز و غروب و وقت و بیوقت
دو چشمانم ترا در جستجو بود
 اینکه پس از پنجاه و پنج سال هنوز این شعر در ذهن و ضمیر و جان و جهانم باقی مانده است لابد یکی از معجزات همان عشق است
این شعر اولین و اخرین شعری بود که سرودم و از آن پس دیگر هرگز هوس شاعری نکردم . و چه خوب !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر