دنبال کننده ها

۲۷ خرداد ۱۴۰۱

و تباهی آغاز شد

در دوران صفویه فتواها و دستورات ملایان درباری بمانند قوانین دولتی و حکومتی اجرا می‌شد که مهم ترین آنها رفتار حقارت بار و سرکوب اقلیت های دینی بود .
یکی از قدرتمند ترین ملایانی که در عهد صفویه توانسته است تئوری شرعی سرکوب اقلیت های دینی در عهد شاه عباس اول و شاه صفی را عملی کند ملا محمد تقی مجلسی پدر شیخ محمد باقر مجلسی نویسنده مهملاتی بنام بحار الانوار و حلیه المتقین است.
او رساله ای بنام « احکام اهل ذمه» نوشته و فرمان به قتل پیروان سایر ادیان از جمله زرتشتیان داده است.
او اقلیت های دینی زمانه خودش را علیرغم پرداخت جزیه به دلیل شراب خواری و خوردن گوشت خوک « اهل امان » ندانسته و آنها را خارج از اهل ذمه میدانست.
( اهل ذمه غیر مسلمانانی بوده اند که در سرزمین های اسلامی می زیسته اند .
ذمه در اصطلاح فقهی قرار دادی است که بین مسلمانان و غیر مسلمانان بسته میشود که بموجب آن پیروان ادیان مسیحیت و یهودیت و زرتشتیان جزیه پرداخت میکنند و در عوض حکومت اسلامی مکلف است از مال و جان و سایر حقوق آنان حراست کند )
در پی فتوای ملا محمد تقی مجلسی بسیاری از زرتشتیان از ترس جان شیعه شدند و بسیاری دیگر به مناطق کویری پناه برده و لاجرم خانه ها و مزارع و همه دار و ندارشان - و همچنین دختران و زنان شان - بعنوان کنیز در تملک ملایان قرار گرفتند .
او در رساله اش میگوید : غیر مسلمانان حق ندارند به صدای بلند آواز بخوانند . نباید خانه خود را بلند تر از خانه مسلمین بسازند .حق ساختن معابد و نیایشگاههای خود را ندارند . شیعیان باید برای سرکشی معابد آنان آزاد باشند . غیر مسلمانان باید درهای معابد خود را پهن و فراخ بسازند تا شیعیان بتوانند با اسب و الاغ وارد معابد شوند . آنها نباید مانند مسلمانان سخن بگویند و حق ندارند بر اسب سوار شوند . حق ندارند بهنگام حمل مردگان خود ناله و زاری کنند . روزهای بارانی نباید از خانه های خود بیرون آیند ‌ودر بازار ها راه روند تا مسلمانان نجس نشوند .در مجالس حق ندارند جلوتر از مسلمانان بنشینند و کفش های زنان آنها باید دو رنگ باشد .بر گردن مردان و زنان آنها فقط باید انگشتر آهنی یا مس بیاویزند و حق خوردن میوه های خوشمزه را ندارند !
همین ملا محمد تقی مجلسی در باره چگونگی دریافت جزیه از اقلیت های دینی احکامی صادر کرده است که به عریانی رذالت و دنائت و نابکاری دینکاران شیعه را بازتاب میدهد .
او میگوید : مستوفی که جزیه می‌گیرد باید نشسته باشد و ذمی ایستاده . دست خود را از آستین پیراهن بیرون آورده و زر را جلوی او بگذارد تا امام گوید که بس !
و مستوفی که جزیه را می‌گیرد ریش ذمی را گرفته سیلی محکمی بر گوش او میزند تا نا مسلمان بهنگام پرداخت جزیه ذلیل باشد !
بقول حافظ :
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی مانده است و رنگ نسترنی

خلق گویند مغز خر خورده است

خلق گویند مغز خر خورده است
آنکه در احمقی تمام بود ….
آقای جمهوری اسلامی تقویمی منتشر کرده است که میگوید حضرت آدم روز سوم تیر از بهشت رانده شده است!
میخواستیم جسارتا از علمای اعلام و آیات عظام - کثر الله امثالهم - بپرسیم می شود بما بفرمایند چه روزی و چه ساعتی حضرت قابیل دست به چاقو برده و سر از تن حضرت هابیل جدا کرده است ؟ ما بعنوان وارثان حضرت هابیل و اولیای دم ، میخواهیم این قابیل پدر سوخته را به نظمیه و عدلیه بکشانیم!
اگر عنایت بفرمایند نشانی دقیق اقامتگاه این قابیل قاتل را هم برای مان بفرستند موجب کمال امتنان خواهد بود !
امضا: یکی از نوادگان فضول حضرت آدم
May be an image of one or more people and text

۲۶ خرداد ۱۴۰۱

وقتی سرداران اسلام برای دست بوسی سفیر روس به صف می ایستند
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 06 15 2022

ای گل فروش گل چه فروشی برای سیم ؟

گل های حیاط خانه مان - حاصل دسترنج همسر جان-
گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت
مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
ای گل فروش! گل چه فروشی برای سیم؟
از گل عزیز تر چه ستانی بجای گل؟
«حکیم کسایی مروزی»

۲۴ خرداد ۱۴۰۱

یک جنگجو که نجنگید

آقا ! ما مدتها این فکر بسرمان افتاده بود که اگر فردا پس فردا جناب آقای ملک الموت سراغ مان آمد و مجبورمان کرد کپه مرگ مان را بگذاریم کجا باید خاک مان کنند .
یادمان میآید چند وقت پیش به همسر جان مان گفتیم : ببین همسر جان ! اگر ما ریق رحمت را سر کشیدیم ؛ مبادا بگذاری ما را توی قبر بگذارند ها ! ما از قبر و فشار قبر و مار و مور هایی که سراغ آدم میآیند بد جوری می ترسیم .
اصلا آقا ! با این بار گناهانی که بر دوش ماست همان شب اول قبر ؛ آقایان نکیر و منکر با آن کلاه های منگوله دارشان چنان دماری از روزگارمان در خواهند آورد که اب و ابن مان را یاد کنیم . بنابر این حضرتعالی قبول زحمت بفرمایید و امر بفرمایید ما را بسوزانند و خاکستر مان را توی سوراخ سنبه ای ؛ رودخانه ای ؛ مستراحی ؛ اقیانوسی ؛ جایی بریزند تا این آقایان نکیر و منکر دست شان بما نرسد .
همسر جان مان نگاه دلسوزانه ای بما انداختند و فرمودند : آخی ! دلت میآید ؟ بگذار جایی چالت کنیم تا هر وقت یادت افتادیم بیاییم سر مزارت کمی گریه بکنیم و باهات درد دل بکنیم و سبک بشویم !
گفتیم : خانم جان ! عزت عالی مستدام . ما وقتی زنده بودیم به درد دل های جنابعالی گوش نمیدادیم ؛ حالا خیال میکنی بعد از مرگ مان میآییم به سوز و بریز های حضرت علیه عالیه گوش میدهیم ؟
باری ؛ توی همین قال و مقال ها بودیم که دیدیم الحمدالله حالا در همین ینگه دنیا میشود سنگ قبری سفارش داد که روی آن با خط نستعلیق ؛ نیریزی ؛ کوفی ؛ ثلث ؛ معلی ؛ یا خودکاری ؛ به فارسی یا انگریزی بنویسند که این آقای فلان بن فلان که اینجا زیر خاک خوابیده است یکی از آن نادره نوابغی بوده است که اگر این کره خاکی را به نور قدوم مبارک خود مزین نفرموده بود ؛ دنیا یک چیزی کم داشت و تمامی کهکشانها و سیارات از حرکت باز می ایستادند .
این است که ما تصمیم گرفته ایم پس از اینکه قبض و برات آخرین مان را پرداخت کردیم ؛ ما را جایی چال کنند تا طفلکی ها اهل و عیال مان بتوانند گهگاه بیایند یک دل سیری روی قبرمان گریه کنند ؛ منتهای مراتب میخواهیم با نصرت خان رحمانی همصدا بشویم و بگوییم :
بر سنگ گور من بنویسید :
یک جنگجو که نجنگید
اما ...شکست خورد .

۲۱ خرداد ۱۴۰۱

وقتی اعلیحضرت به حمام میروند

سفرنامه مظفر الدین شاه به فرنگ را می خوانم . در این سفرنامه یک کلمه حرف حساب که بدرد تاریخ بخورد و روشنگر مناسبات آنروزگار باشد یا کلامی در باب سیاست های داخلی و خارجی دیده نمی شود .
مثلا می نویسد :
صبح بر خاستیم به عادت معمول آب خوردیم و راه رفتیم . موسیو دمرگان که دوازده سال قبل در میاندوآب شرفیاب شده بود به حضور آمد ، چند جلد کتاب از نوشته های خودش را آورد تقدیم کرد.
در صفحه دیگری از این سفرنامه با عواقب حمام رفتن اعلیحضرت همایونی در ایتالیا آشنا می شویم . نوشته است :
« دو شنبه دهم صفر از خواب بیدار شدیم . دیشب الحمدالله خوب خوابیدیم . الحمد الله احوال ما خیلی خوب است. امروز بناست دو سه کار بکنیم . اول باید حمام برویم . اما حمام بسیار بدی بود . رفتیم توی حمام لخت شدیم . یک حوضی بود . توی حوض نشستیم خود را شستیم. آمدیم بیرون از حوض آب ریختیم روی سرمان . غافل از اینکه از این اتاق آب می‌رود می ریزد سر مردم ! از حمام بیرون آمدیم .
وقتیکه اعلیحضرت همایونی به فرانسه تشریف فرما شده بودند آنجا هم شاهکارهایی آفرید که شرح و تفصیل آنرا مهماندار ایشان بنام « پائولی» در کتابی تحت عنوان « اعلیحضرت ها » نقل کرده است .
او می نویسد : « واقعه ای که شاید بیش از همه موجب تفریح خاطر ما شد پیشامدی بود که در موقع تماشای تجارب مربوط به فلز رادیوم رخ داد .
روزی من در حین صحبت از کشف بزرگی که بدست موسیو کوری( شوهر خانم مادام کوری کاشف رادیوم و پلونیوم و برنده دو جایزه نوبل در رشته فیزیک و شیمی ) صورت گرفته سخنی بمیان آورده و گفتم : این اکتشاف ممکن است اساس بسیاری از علوم را زیر و رو کند .
شاه فوق العاده به این صحبت من علاقه نشان داد و مایل شد این فلز قیمتی اسرار آمیز را ببیند .
به موسیو کوری خبر دادیم . با اینکه بسیار گرفتار بود حاضر شد روزی به میهمانخانه الیزه بیاید .
چون برای نشان دادن خواص مخصوص رادیوم لازم بود عملیات در فضای تاریکی صورت بگیرد من با هزار زحمت شاه را راضی کردم به زیر زمین تاریک مهمانخانه که برای این کار آماده شده بود بیاید .
شاه و همراهان او قبل از شروع عملیات به این اتاق زیر زمینی آمدند . موسیو کوری در را بست و برق را خاموش کرد و قطعه رادیوم را که همراه داشت روی میز گذاشت.
ناگهان فریاد وحشتی شبیه به نعره گاو یا کسی که میخواهند سر او را ببرند بلند شد و پشت سر آن فریاد هایی شبیه ناله اتاق را پر کرد . همگی ما وحشت کردیم . دویدیم چراغ ها را روشن کردیم .دیدیم شاه در میان ایرانیانی که همگی زانو به زمین زده بودند دست هایش را محکم به گردن صدر اعظم انداخته در حالیکه چشمانش از ترس دارد از کاسه بیرون میآید ناله میکند و میگوید مرا از اینجا بیرون ببرید !
همینکه تاریکی به روشنایی تبدیل شد حالت وحشت شاه تخفیف پیدا کرد و چون دانست با این حرکت خود موسیو کوری را ناراحت کرده است خواست به او « نشان » بدهد اما موسیو کوری که از نشان و حمایل واینجور چیزها بیزار بود آنرا نپذیرفت »
‌شگفت انگیز اینجاست که از درون چنین ظلماتی انقلاب مشروطه بوجود میآید و مردان بزرگی ظهور میکنند و با تصویب یکی از مترقی ترین قوانین اساسی دنیا و ایجاد مجلس شورای ملی و انجمن های ایالتی و ولایتی و دادگستری مدرن و آموزش و پرورش نوین میکوشند ایران را از ورطه نیستی و تباهی بیرون بکشانند اما حیف که دوران چنان دولتمردانی در واقع دولت مستعجل بود و اینک:
بر جای رطل وجام می گوران نهادستند پی
بر جای چنگ و نای نی آواز زاغ است و زغن .
و چه دریغ.

دوباره پدر بزرگ شدم

دوباره پدر بزرگ شدم
امروز برای سومین بار پدر بزرگ شدم .
ما آرزو داشتیم زنده بمانیم نوه پسری مان را هم ببینیم . این آرزو بر آورده شد و امروز پسرمان - الوین جونی- صاحب دختری شد گیس گلابتون که به ماه میگوید تو‌در نیا من در آمدم.نامش Tessa
راستش را بخواهید آدمیزاد موجود شگفت انگیز طرفه معجونی است ، اگر همین حالا از من بپرسید چه آرزوی دیگری داری با پر رویی خواهم گفت : آرزو دارم آنقدر زنده بمانم تا فارغ التحصیلی نوا جونی و آرشی جونی و این شازده خانوم گیس گلابتون از دانشگاه را هم ببینم ! لابد اگر تا آن زمان هم زنده ماندیم و همچنان شلنگ تخته انداختیم خواهم گفت دوست دارم آنقدر زنده بمانم تا عروسی و بچه دار شدن نوه ها را هم ببینم !
جالب اینجاست که پنج سال پیش درست در همین روز - دهم جون ۲۰۱۷- ، الوین جونی و همسرش رزا جونی از دانشگاه کالیفرنیا دکترای خود را دریافت کرده بودند
Warmest Congratulations on the birth of sweet baby girl to Rosa joony and Elvin joony
I’m not Retired
I’m a professional Grandpa
چه آرزویی داری؟
آدم گاهی مریض میشود . گاهی شاد است ، گاهی دلگیر است. گاهی نمیداند چرا دلگیر است .گاهی حوصله حرف زدن با هیچکس را ندارد . گاهی آنقدر حرف میزند که دیگران به ستوه میآیند و میگویند : میشود خفقان بگیری ؟ میشود خفه خون بگیری! ؟ میشود لال بشوی؟
من هم گاهی بیمار میشوم ، همین حالا که این پرت و پلاها را می نویسم بیمارم . معده ام درد میکند . از بس جوش و جلا زده ام دوباره زخم معده گرفته ام . شب خوابم نمی برد . حوصله هیچکس را ندارم . حوصله خودم را هم ندارم .
امروز یکی از من پرسید چه آرزویی داری؟
می گویم : آرزو دارم به چنان خوابی فرو بروم که وقتی بیدار شدم دیگر نام و نشانی از جمهوری اسلامی و پوتین و سناتور تد کروز نباشد .
من از این سناتور تد کروز بیشتر از آسید علی آقای روضه خوان و آقای کون چون تانک و آقای چکمه بدم میآید .

آقای سلطان صاحبقران

چگونه بدستور سلطان صاحبقران ده سرباز گرسنه را خفه کردند
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون پارس
Sattar Deldar 06 08 2022

غروب جلال