دنبال کننده ها

۲۵ بهمن ۱۴۰۰

شما گاو هستید ؟


میگوید : رفته بودم قصابی . خیلی هم شلوغ بود …
قصابه گوشت هر کی آماده میشد اینجوری صداش میزد:
گوساله کی بود ؟
گوسفند بیا اینجا
به من گفت: تو گوسفندی ؟
مونده بودم چی بگم با لکنت گفتم : نَــ....نَــــ...نَــه مــــن گاووووم !
گفت : اینجا ما گاو نداریم همه یا گوسفندن یا گوساله !

زمستان های بی بهار

چشم باز کردم دیدم بهار از راه رسیده است. همه جا گل و سبزه و سبزینه و شکوفه.درختان بادام و گیلاس غرق شکوفه اند .
زمستان را دوست نمیدارم . آدم های زمستانی را هم دوست نمیدارم .
بهار و شکوفه را دوست میدارم . و آدم های بهاری را . آنها که وقتی سخن میگویند از دهان شان گل و شکوفه میبارد .
با خودم میگویم : یعنی میشود شب بخوابیم و صبح بیدار بشویم ببینیم بهار میهن مان هم از راه رسیده است ؟
آه از این زمستان های بی بهار !
May be an image of flower, stone-fruit tree and nature

۲۲ بهمن ۱۴۰۰

کوچه آشتی کنان

آقای امریکا و آقای روس برای هم شاخ و شانه میکشند. آقای بایدن همین حالا به همه امریکایی ها اخطار کرده است طی بیست و چهار ساعت خاک اوکراین را ترک کنند . یکبار دیگر سایه سیاه و شوم جنگی خانمانسوز بر سراسر گیتی گسترده شده است. توپ و تانک و خمپاره انداز و هواپیماهای جنگی و هزار نوع ابزار و آلات آدمکشی به صف ایستاده اند که بارانی از بمب و گلوله بر سر آدمیان ببارانند .
اگر جنگی در گیرد بدون شک دامن بشریت را خواهد گرفت و خشک و تر را با هم خواهد سوزانید و ویرانی های دهشتناک بر جای خواهد گذاشت.
اگر جنگی در گیرد دامنه اش تا فراسوی جهان گسترده خواهد شد .
ما بعنوان آدمیانی که با هر نوع جنگ و خون و خونریزی مخالفیم باید فریاد اعتراض مان را بلند کنیم و در برابر پوتین و چکمه و حشرات الارض چینی و اسلامی و داعشی و طالبانی بایستیم .
من که از ابتذال این جهان هشلهف به تنگ آمده ام دست به دامان طنز میشوم و خطاب به آقای امریکا و آقای پوتین و آقای حجت الاسلام و آقای کون چون تانک می گویم : مگر در اوکراین کوچه آشتی کنان وجود ندارد ؟ بیایید سری به کوچه آشتی کنان بزنید و توپ و ترقه و تفنگ و موشک و بمب های تان را زمین بگذارید و به همدیگر صبح به خیر و شب به خیر بگویید و دست همدیگر را بفشارید که جهان زخمی و درد مند امروز دیگر تاب تحمل جنگ و کشتار و ویرانی و بیخانمانی را ندارد .
May be an image of outdoors and brick wall

دختر فروش

به پایمردی دوست نازنینم آقای ابوالقاسم غضنفر شاعر و هنرمند افغان ، دو مجموعه شعر به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده است
یکی از این مجموعه ها گزیده ای است از اشعار چند سخنسرای ایرانی و مجموعه دیگر سروده های شاعران افغان را در بر می‌گیرد .
اشعار این دو مجموعه توسط آقای غضنفر به زبان انگلیسی بر گردانده شده است.
چند بیت از یکی از اشعار این دفتر بنام « دختر فروش » از سروده های خانم شکیبا شمیم را اینجا میگذارم.
دختر فروش
دختر شش ساله دارم جای گندم می خرید ؟
برف میبارد ، به یک پشتاره هیزم می خرید ؟
های مردم ! شام شد ، خالی است دستر خوان ما
های مردم ! های مردم ! های مردم ! می خرید ؟
دختری دارم سیه چشم و کمان ابرو ، سفید
دختر زیبا تر از گل ، خوب‌تر از برگ بید
دختری پسته دهن ، نازک بدن ، رعنا ، قشنگ
های مردم ! های مردم ! های مردم ، می خرید ؟
این مجموعه را می توانید از سایت آمازون خریداری کنید .

۲۱ بهمن ۱۴۰۰

ماجرای مصادره اموال قوام السلطنه


در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون پارس
Sattar Deldar 02 09 2022

رفیقان را مرنجان

این رفیق شاعرمان- مسعود سپند - چند گاهی است گرفتار بیماری و بیمارستان و درد و بستر و درمان و دکتر و مداوا ست .
تلفن کردم دیدم جواب نمیدهد. به این و آن زنگ زدم و دانستم باز در بیمارستان بوده است و زیر تیغ جراحی.
دیشب خواب به چشمانم نیامد . در عالم خواب و بیداری خطاب به سپند گفتم : سپند جان . غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد . ترا بجان امشاسپندان از بستر بیماری برخیز و بیا با ما باش و برای مان شعر بخوان ، والله یک داغ دل بس است برای قبیله ای !
امیدم این است این شاعر معرفت و صفا و شعور و شعر و رفاقت ، از بستر بیماری بر خیزد و با شعر تازه ای حلاوت دیگری به زندگی مان ببخشد و برای مان بخواند که :
مبر به موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی
حیفم میآید شعری را که هادی خرسندی خطاب به مسعود سپند سروده است نخوانید :
به تو جان سپندا، ضعف و بیماری نمیآید
بغیر از مجلس آرائی، سپنداری نمیآید
رفیقان را مرنجان، دوستداران را مکن غمگین
که از تو بیوفائی، مردم آزاری نمیآید
بدان طبع لطیف و هیکل ورزیده میدانم
ز تو جز شاعری و وزنه برداری نمیآید!
بگیر این چاربیتی را و از بستر بیا بیرون
که از من هم پزشکی و پرستاری نمیاید
آرزو میکنم این رفیق هزار ساله ام از چنبر درد و بیماری بسلامت برهد و باز برایم بخواند که :
ای همچو من ویلان و سرگردان حسن جان
دندان چه خواهی چون نداری نان حسن جان ؟
May be an image of 3 people and people standing

سرزمین عجایب

‏کیارستمى میگفت : «وقتی نخل طلا گرفتم کسی به من تبریک نگفت. حتی زمانی که وارد فرودگاه تهران شدم پاسپورتم را که مهر کردند گفتند از در پشتی برو، عده‌ای جمع شده‌اند و قصد دارند کتکت بزنند.»

۱۸ بهمن ۱۴۰۰


6m
 
Shared with Public
Public
در تریبون رادیو زمانه
دوره شاه بازی گذشت | تریبون زمانه
TRIBUNEZAMANEH.COM
دوره شاه بازی گذشت | تریبون زمانه
دکتر علی امینی نخست وزیر پیشین ایران تعریف میکرد: در جریان اوج گیری انقلاب روزی شاه بمنظور مشورت مرا به حضور پذیرفت.

دیو چو بیرون رود

قرار بود دری واشود فرشته در آید
قرار بود شب تیره بگذرد سحر آید
قرار بود که با دست های مرد تبر دار
صنوبر و سمن و نسترن به باغ در آید
آقا ! جای شما سبز . یکوقت دیدیم بجای فرشته، یک هیولای سپید موی سیاه دل نابکاری از راه رسیده است و با داس کین به جنگ یاس ها رفته است.
ما را گرفتند انداختند زندان . گفتیم : آقا ! ما مگر چیکاره ایم ؟ سر پیازیم ؟ ته پیازیم ؟ کدخدای جوشقان هستیم . پای شمس العماره بغبغو گفته ایم ؟ ازمقامات مملکت بوده ایم ؟ مال کسی را خورده ایم ؟ چیکار کرده ایم ؟ چرا میخواهید ما را جلوی کوره خورشید کباب بفرمایید؟دانشجو هستیم و میگوییم این اسلام ابوذری است یا اسلام ابوزری؟اما مگر این نسق چی باشی ها حرف حالی شان می‌شد ؟
آقا ! کم مانده بود زبان مان را از حلق مان بیرون بکشند . کم مانده بود ما را بفرستند بالای دار .دیگر بلایی نبود بر سرمان نیاورده باشند .
وقتی از زندان بیرون آمدیم پوستی و استخوانی بودیم . وزن مان شده بود چهل کیلو . زخم معده و زخم اثنی عشر هم گرفته بودیم. مدتها کابوس میدیدیم .
حالا چهل و چند سال از آن روزهای بی پناهی گذشته است . اگر چه توانستیم از آن کویر هراس بگریزیم اما هنوز هم یاد آوری آن روزهای تلخ و ترس لرزه بر جان مان می اندازد .
اما خودمانیم ها ! عجب سبیلی داشتیم! داشتن چنین سبیلی آیا کافی نبود ما را بالای دار بفرستند ؟
May be a black-and-white image of 1 person and sitting