دنبال کننده ها

۱۱ مرداد ۱۳۹۹

به تماشای جهان


میخواستیم به تماشای جهان برویم . من و عیال.
خودمان را بازنشسته کردیم و گفتیم امسال را به تماشای اسپانیا و پرتغال میرویم. دو سه ماهی اینجا و آنجا میمانیم و زمستان را راهی ویتنام و کامبوج و لائوس میشویم
بارسلونا را پیش از این دیده بودیم. میخواستیم به دیدار مادرید و غرناطه و کردوا و والنسیا و مالاگا و ساره گوسا وقرطبه و گرانادا برویم وآنگاه سر از لیسبون وسینترا و پورتو و کاسکایش در آوریم اما ناگهان بلایی آسمانی بنام کرونا از راه رسید و همه نقشه ها و آرزوهای مان را به باد داد و :
چنان زد بر بساطم پشت پایی
که هر خاشاک ما افتاد جایی
حالا که نه میشود مهمانی داد . نه میشود به مهمانی کسی رفت .نه میشود با دوستی ،رفیقی ، همدلی ، به رستورانی رفت و جامی نوشید ، ما هم تصمیم گرفته ایم چند روزی برویم جنگلی، مرغزاری، کنار دریاچه و آبی چادری بزنیم و چند روزی از قیل و قال زمانه بیاساییم
◦ در این سفر نوا جونی و آرشی جونی همراه و رفیق راه مان خواهند بود و نمیدانید نوا جونی چقدر شادمان بود که می تواند سه چهار روزی با بابا بزرگ و مامان بزرگ زیر یک چادر بخوابد و دوتایی مان بتوانیم خرس های گرسنه را ببانگ طبل برانیم
◦ اگر حریف خرس ها نشدیم از ما به مهربانی یاد آرید!!

اینجا کسی به کسی نیست


آقا رضا رفته بود ایران . رفته بود زیارت آرامگاه سیمین بهبهانی.آقا رضا معینی را میگویم .
حالابرای ما سوغات آورده است . آنهم چه سوغاتی .
برای مان شعر تازه ای از سیمین آورده است. شعری که تاکنون هیچ جا منتشر نشده است.شعری که درد و رنج و خشم و اندوه از بند بند آن می بارد.
شعر این است :
بگذار ساده بگویم :این جا کسی به کسی نیست
بیداد از پی بیداد. دادا که دادرسی نیست
گویند آن که غریق است ،بر هر حشیش زند دست
با من بگو که چه بایست، گر دسترس به خسی نیست
محکوم پنجه ظا لم ،خرد از شکنجه ظالم
فریاد پیشکشم باد ، در سینه ام نفسی نیست
تا بسته اند دهانم ، آواز شاد نخوانم
آن قمری ام که مکانم ، جزگوشه قفسی نیست
خاموش و خسته به کنجی ، از پا نشسته به کنجی
دیگر برای رسیدن ،درسر مرا هوسی نیست
ای من که صبر نداری ، عجزوزبونی وزاری
درگوش دشمن بد خواه ، جز ناله ی جرسی نیست
برخیز ‌و سینه سپر کن ، دستی بر آروخطر کن
کبریت سرخ بترکان ، فرصت که مانده بسی نیست
بشکن ، بسوز، فنا کن ، بنیاد تازه بنا کن
یاری طلب مکن از کس ، کاین جا کسی به کسی نیست
Image may contain: Reza Moini, sitting

تناقض

تناقض
می‌گوید : توی اتوبوس پیرمردی کنارم نشسته بود .
پرسید : ایستگاه بعدی چیه ؟
گفتم : ائمه اطهار
گفت: خواهر و ‌مادر هر چه ائمه اطهار را گاییدم.
اما وقتی میخواست پیاده بشود دستی برایم تکان داد و گفت : یا علی!

استخاره


آقای هالو - شاعر طنز پرداز - با یک آیت الله ایرانی که سالها رنج زندان و داغ ودرفش های حکومت نکبت اسلامی را کشیده به گفتگو نشسته است. اسم آیت الله یادم نمانده است .
آقای آیت الله برای آنکه عمق عقب ماندگی فکری ما ایرانیان را نشان بدهد داستانی را تعریف میکند که شنیدنی و تامل کردنی است.
او میگوید : مردی ایرانی از امریکا بمن زنگ میزند و میگوید :
حاج آ قا! من پنج سال است با یک خانم ایرانی زندگی میکنم و تازگی ها تصمیم گرفته ایم ازدواج کنیم . از شما میخواهم استخاره ای برایم بگیرید که خوب میآید یا بد ؟
آقای آیت الله با نوعی خشم پنهان میگوید : آخر مرد حسابی ! تو پنج سال است با زنی زندگی میکنی و هنوز او را نشناخته ای ، چطور توقع داری من با باز کردن صفحه ای از یک کتاب سرنوشت ات را تعیین کنم؟

چه مردمان مومن خدا پرستی !
یک وکیل دادگستری بنام سعیده رود سرابی می نویسد :
چند سال پیش یک پرونده سرقت اتومبیل داشتم . وقتی ماشین توی یکی از شهرستانهای اطراف پیدا شد و رفتیم تحویل بگیریم، دیدیم دزد محترم به در و شیشه و آفتابگیر ماشین
دعای سفر و دعای فرج و غیره چسبانده وتو ی داشبوردهم قرآن گذاشته است. 😑
حقیقتا چه مردمان مومن خدا ترسی داریم ! عینهو حکومتگران ما . می دزدند اما نماز هم میخوانند
Like
Comment
Share

۲۱ تیر ۱۳۹۹

تربت امام حسین چینی

این رفیق ساده دل خوشباورمان - آقا مورتوز - یک نهضت انقلابی تحریم کالاهای چینی راه انداخته و خطاب به امت همیشه گرفتار ایران می‌گوید : اگر یک جو همت دارید از خریدن کالاهای چینی خود داری کنید !
میخواستیم به این رفیق مان بگوییم :
شما کجای کارید یولداش؟ وقتیکه مهر و تسبیح و قبله نما و رکعت شمار و صلوات شمار و عمامه و نعلین مان از چین میآید شما میخواهید ملت ایران از خرید بنجل های چینی خود داری کند ؟ شما لابد خبرندارید که چینی ها سنگ قبرهایی به ایران صادر میکنند که هر شبانه روز سه بار برای مردگان حمد و سوره میخواندو اذان می‌گوید !
شما لابد خبر ندارید که امت اسلام دهها میلیون تومان می‌دهند و چنین سنگ قبرهایی را میخرند تا برای مردگان شان حمد و سوره بخواند .
جالب اینجاست که یک بنده خدایی از ایران نوشته بود : اینجا تربت امام حسین هم از چین میآید آنوقت شما نهضت تحریم کالاهای چینی راه انداخته اید ؟

الهی نان بخوری بترکی


رفته بودم نان بخرم. یکی نیست به ما بگوید آخر گیله مرد جان ! ترا چه کار به نان ؟ مگر گیله زاکان نان هم میخورند ؟ مگر همان پلو یا بقول همولایتی ها « پلا » چه اشکالی دارد که شما میروید یک ساعت زیر تیغ آفتاب توی صف میمانید که نان بخرید؟
پاسخ مان این است که : برار جان ! زن مان شیرازی است ، لاجرم از جناب آقای« گیله مرد پلاخور » چنان گیله مرد نان خوری ساخته است که بیا و تماشا کن !
رفتیم آنجا دیدیم سی چهل نفری توی صف ایستاده اند و همه شان هم سرشان توی تلفن شان است . ما هم گفتیم : این هم اندر عاشقی بالای غم های دگر !
رفتیم توی صف . دیدیم جلوی فروشگاه یکی از آن فاطمه اره های زبان باز شیرین زبان ایستاده است و نمیگذارد کسی سرش را بیندازد همینطور الله بختکی برود توی فروشگاه . دو نفر میرفتند داخل و خریدشان را میکردند میآمدند بیرون آنوقت ایشان اجازه میفرمودند دو نفر دیگر بروند توی فروشگاه. یک عالمه هم مواد ضد عفونی کننده آنجا چیده بودند که مبادا عالیجناب کرونا یواشکی از راه برسد و خلایق را فتیله پیچ کند .
میخواستیم از خیر نان بگذریم دیدیم پس جواب این شکم بی هنر پیچ پیچ را چه بدهیم ؟مگر از جان مان سیر شده ایم ؟
داشتیم این پا آن پا میکردیم دیدیم یکی از آن پریروهای خندان با یک عالمه بطری آب سرد آمده است بیرون و به هریک از ما یک بطری آب سرد همراه با یک فقره لبخند زیر ماسک ! تحویل میدهد
گفتیم : خدا پدر جنابعالی را بیامرزاد ! کم مانده بود از گرما هلاک بشویم
باری ، رفتیم نان مان را خریدیم و وقتی راهی خانه مان بودیم یاد خاطره ای افتادیم که بد نیست برای شما هم تعریفش کنیم
در عهد ماضی - در زمان آن خدا بیامرز که الهی نور به قبرش ببارد- یک آقا و خانم تهرانی آمده بودند رادیو رشت همکار ما شده بودند . ظهر که میشد این طفلکی ها با شرمساری میرفتند نانوایی سر گذرمان و دو سه تا نان تافتون برای ناهارشان میخریدند . اما میبایست نان ها را در بقچه ای ، روزنامه ای ، پارچه ای ، چیزی پنهان کنند زیرا اگر همولایتی ها می فهمیدند آنها ناهارشان نان است با دلسوزی میگفتند آخی ... بیچاره ها ! ببین چقدر فقیر هستند که ناهارشان نان است !
در همان ایام مبارک ! اگر مادری میخواست بچه اش را نفرین کند میگفت : الهی آنقدر نان بخوری بترکی !
شوخی نمیکنم به حرضت ابلفضل!از گیله زاکان بپرسید !!


Like
Comment
Share

قربان حواس جمع


میگویند : آدم دستپاچه دو جا میشاشد . حالا حکایت ماست .
سه چهار روز پیش بود . انگار از آسمان آتش میبارید . خیال میکردی جناب آقای باریتعالی دروازه های جهنم را باز کرده است بلکه جهنمیان هوای تازه ای بخورند ! گرمای هوا به صد درجه فارنهایت رسیده بود .
غروب که شد نگاهی به گلهای حیاط خانه انداختیم و گفتیم : آخی ...طفلکی ها ! بد جوری تشنه شان است . باید آب شان داد و گرنه پژمرده میشوند و میمیرند .
رفتیم شیلنگ آب را باز کردیم و به همه گلدان ها آب دادیم . بعدش هم دست و روی مان را شستیم و مثل یک آقا !معقول و مودب آمدیم نشستیم پای کامپیوترمان .
نیمه های شب بود که صدای شرشر آب به گوش مان خورد . آمدیم نگاهی به حیاط انداختیم و بمصداق " شب گربه سمور می نماید " چیزی به چشم مان نیامد . آمدیم گرفتیم یکسره تا صبح خوابیدیم . صبحش هم کفش وکلاه کردیم و رفتیم پی بد بختی هامان . غروب که بر گشتیم خانه دیدیم جلوی خانه مان از یک سوراخی آب می جوشد . عینهو چشمه های آب گرم سادات محله رامسر . خیال کردیم لابد یکی از لوله های آب همسایه مان ترکیده است و آنها خبر ندارند . رفتیم سراغ شان . گفتیم : آقا جان . همسایه جان . پنداری لوله آب تان ترکیده .
زن و شوهر آمدند بیرون و نگاهی به آن چشمه جوشان انداختند و گفتند : جناب گیله مرد ! گاوتان زاییده . انگاری توی باغچه تان لوله ای چیزی ترکیده . خداوند بشما صبر جزیل عنایت بفرماید ! چهار صد پانصد دلاری نقره داغ میشوید .
تشکری کردیم و رفتیم توی باغچه مان . اول خواستیم تلفن بزنیم لوله کشی کسی بیاید و ما را از مخمصه برهاند . بعدش گفتیم مگر ما خودمان چه مان است ؟ مگر بلال بمیرد اذان گو قحط میشود ؟ ماشاءالله هزار ماشاءالله ما خودمان ناسلامتی کدخدای ولایتی هستیم ! این بود که آستین ها را بالا زدیم و دو تا چشم داشتیم دو تا چشم دیگر هم قرض کردیم و رفتیم دنبال پیدا کردن محل شکستگی .
آقا ! جای تان خالی بود . حقیقتا جای تان خالی بود . وقتی قدم مبارک مان را توی باغچه گذاشتیم دیدیم همان شیلنگ آبی را که 24 ساعت پیش باز کرده بودیم آنجا روی چمن ها افتاده است و آب از آن فوران میزند . معلوم شد که باز سر بهوایی کار دست مان داده و یادمان رفته است آب را ببندیم .
بخودمان گفتیم : خسته نباشید جناب آقای گیله مرد !واقعا دست مریزاد ! حکایت حضرت مستطاب عالی حکایت همان کوسه ای است که رفته بود دنبال ریش اما سبیل مبارک اش را هم گذاشته بود رویش ! قربان حواس جمع ! باز هم از این کارها بفرمایید قربان ! تعارف نفرمایید ! کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست !
اینکه چه نقره داغی بابت این سر بهوایی خواهیم شد داستانی است که فقط حضرت باریتعالی و اداره مستطاب آبرسانی ولایت مان از آن خبر دارند .
باری پس از کشف این مصیبت عظما! همسرجان مان چنان نگاه ملامت باری بما انداخت که کم مانده بود زهره مان آب بشود . سرمان را انداختیم پایین و معقول و مودب گفتیم : خانم جان ! چیکار کنیم ؟ جناب آقای باریتعالی ما را اینجوری سر به هوا خلق فرموده ! تقصیر خودمان که نیست . هست ؟!


Like
Comment
Share

Comments


Most Relevant


جهان به کجا میرود؟


گوی زمین به چنبر دیوانگان فتاد
کار جهان به کام دل نابکار شد
و صائب تبریزی چند قرن پیشتر فرموده بود که:
جهان به مجلس مستان بی خرد ماند
که رنج بیش برد هر کسی که هشیار است .

۱۵ تیر ۱۳۹۹

پلوی معاویه چرب تر است


آقای ترامپ از ما دعوت کرده است برویم کاخ سفید ! بگمانم بخاطر سبیل های چخماقی مان که به سبیل های آقای جان بولتون شباهت دارد میخواهد ما رابجای ایشان مشاور عالی امنیتی اش بفرماید .
مانده ایم برویم یا نرویم . ترس مان این است نکند چهار صباحی پیزر لای پالان مان بگذارد و آنوقت شبی نیمه شبی سبیل مان را دود بدهد و ما را بفرستد بغل دست عمه جان مان .
از سوی دیگر یک دعوتنامه شداد و غلاظ هم از طرف شورای اسلامی روستای پاپکیاده لنگرود به دست مان رسیده با یکدانه « بسمه تعا لی » که زهره آدم آب میشود .
در این نامه از ما دعوت شده است که در اجلاس فوق العاده این شورا که بمنظور بر کناری ترامپ بتاریخ ۴/۴ /۹۹ - البته بعد از نماز مغرب و عشاء - در مقر دهیاری و شورای اسلامی پاپکیاده تشکیل میشود شرکت کنیم و گرنه سبیل مان را دود خواهند داد .
حالا عین نامه این شورای محترم را اینجا میگذاریم تا شما رهنمود‌ های لازم را بما بدهید که آیا به زیارت آقای ترامپ برویم یا به پابوس شورای اسلامی بالا محله پاپکیاده ؟ میخواهیم بدانیم پلوی معاویه چرب تر است یا آش جابر انصاری شورای اسلامی بالا محله پاپکیاده ؟
« بسمه تعالی»
از : شورای اسلامی بالا محله پاپکیاده
محترما به استحضار میرساند:
جلسه فوق العاده ای در روز جمعه مورخ ۴/۴ /۹۹ ساعت۲۰:۳۰ بعد از نماز مغرب و عشاء در دفتر دهیاری و شورای اسلامی بر گزار میگردد. لذا از شما دعوت بعمل میآید تا در این جلسه حضور بهمرسانید
موضوع جلسه:
۱-برکناری ترامپ ومحو کردن ایشان از صحنه روزگار
۲-بررسی مسایل خاور میانه
۳-مشورت در خصوص پل هوایی از شهرستان لنگرود به روستای پاپکیاده
۴-بررسی در خصوص بعضی از افراد که حقوق میلیونی میگیرند و اختلاس کردند و جفتک میزنند
عدم حضور در جلسه بمنزله انصراف از شورا میباشد
امضاء: رییس شورا سید موسی ترابی
راستش ما نمیدانیم آیا در این اجلاس فوق العاده در باره گاو مشدی حسن هم بحث و تبادل نظر خواهد شد یا نه ؟!
Mina Siegel, Susan Azadi and 18 others
8 Comments
1 Share
Like
Comment
Share