دنبال کننده ها

۱۶ مرداد ۱۳۹۸

کوریم و نمی بینیم ؟


میر حسین موسوی در سال ۱۳۶۲ در پیام خود بمناسبت دومین جشنواره تئاتر فجر چنین فرمودند:   البته بودند روشنفکرانی که با نفس جادویی خود میخواستند استخوان های پوسیده کسرایان را زنده سازند و از این راه به ناسیونالیسم ادعایی شاه کمک برسانند .
و فاجعه موقعی عمیق تر خود را نشان میداد که میدیدیم مارکسیست ها و رژیم شاه حد اقل در اسلام زدایی فرهنگ این کشور سیاست واحدی را دنبال میکردند ولی امت ما هیچگاه نتوانست خود را راضی کند که بر سرنوشت کسرایان و اسطوره های باستانی دل بسوزاند
ایشان در بخش دیگری از پیام خود فرموده اند : دریغ از روشنفکرانی که خواستند از افسانه مرگ آرش بر پایه خاک و خون حماسه بسازند و حماسه واقعی کربلا را نتوانستند ببینند

"اما « نخستین تکلیف هنرمندان متعهد ما شناسایی رد پای خناسان و پاکیزه داشتن ساحت هنر انقلاب از این وسوسه هاست
وما چنان ملت کور و کری هستیم که برای چنین مردک ضد ایرانی پفیوزی ناله و ندبه سر میدهیم و یاحسین میر حسین گویان به سر و سینه خود میکوبیم تا او را دوباره بر مسند قدرت بنشانیم تا ملت ما را دیگر بار بر نطع خون بنشانند و با شمشیر اسلام عزیزشان همگان را گردن بزنند
براستی آیا کوریم و نمی بینیم ؟

هنگامه های بی سر و سامانی


آخر چه میرود بر این جهان ؟
که در همه جاده های آن
هنگامه های بی سروسامانی است 
و کوچ ؟

من به روشنی اندیشیده ام .... به صبح


من به روشنی اندیشیده ام....به صبح...
یک روز بهاره نوشته بود :«پدرم هر روز هفت هشت کیلو متر توی گل و لای پیاده میرفت تا به مدرسه برود . نفر پنجم کنکور سراسری ایران شد . در دانشکده پزشکی دانشگاه اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت . ملاها آمدند او را گرفتند اعدام کردند »
بهاره دختر عباسعلی منشی رودسری است . یعنی همان کسی که در آزمون تلخ و جانکاه پیکار ظلمت و آفتاب ، همچون سربداران ، در بستری از عشق و آرزو در کشتار تابستان شصت و هفت به جوخه اعدام سپرده شد
اینک اما مجموعه شعر های عباسعلی منشی رودسری - زیر نام « من به روشنی اندیشیده ام ... من به صبح » - به همت همسر او - بانو صابری - منتشر شده و یک نسخه آن در اختیار من قرار گرفته است
شعر هایش را میخوانم . سراسر شور و آزادگی است . سراسر عشق و شیدایی است . سراسر بازتاب آمال و آرزوهای مردی است که آرزویی جز نیکروزی میهن و شادکامی مردم سرزمینش ندارد
او در زمره انسان هایی است که در درون آنها شعله همه عصیانها و غریو همه توفانها زبانه میکشد و تا چراغی بر افروزد در جستجوی عدالت بر سنگ خاره پای میگذارد
«اینک من
پرنده ای زخمی
تنها
بر بیکرانی این خاک سوزناک
پرواز میکنم
از هر کرانه این دشت
در پی من تیری است
بگذار
در سایه سار گیسوی شبرنگت
پنهان شوم »
او انسان آرمانخواه عاشقی است که از دالان هزار توی تاریکی ها و ظلمات ، دمیدن سپیده سحری و بر آمدن خورشید را چشم براه است :
هان !
تا سحر
راهی دراز مانده است
شاید که
باز گردی و خواب من
تعبیری خوش شود
او از فراسوی مرزهای ماندن و خواستن و زیستن در میگذرد تا شاید با جادوی خون و مرگ ، رستم وار بر دوام زمستان بتازد و بازگشت بهاران را جانمایه حیات خویش کند
عباس فرزند چهارم یک خانواده پر جمعیت در روستای بی بالان از توابع کلاچای گیلان بود که در چهاردهم بهمن ۱۳۳۸ بدنیا آمد ودر کشتار تابستان شصت و هفت بدست دژخیمان اسلامی اعدام شد
کتاب « من به روشنی اندیشیده ام ...به صبح » حاوی شعر ها ونامه ها و اسنادی است که بگونه ای با زندگی و مبانی تفکر و سیر اندیشه ها و آرمان های عباسعلی منشی رودسری ارتباط دارند
کوشش بانو صابری برای فراهم کردن و انتشار چنین مجموعه ای ستودنی است و برگ دیگری است از تاریخ خونبار ملتی که در جستجوی آزادی به سیاهچال قرون وسطایی یکی از جنایتکار ترین حکومت های تاریخ بشری در غلتیده است

تعطیلات کجا برویم ؟


تعطیلات کجا برویم ؟
پدر از بی پولی گفت و قسط های عقب مانده
مادر از سختی راه و بیخوابی و ملافه و حمام
ساعت شد دوازده نیمه شب
گفتیم برویم سر اصل مطلب
یکی گفت : برویم شیراز
دیگری گفت :نه خیر ! مشهد
ساعت شد پنج صبح
مادر گفت : بالاخره کجا برویم ؟
پدر گفت : برویم بخوابیم 
« اکبر اکسیر »

اگر پادشاه بشوم


من مرید و مخلص آن مرد روستایی هستم که میگفت : اگر روزی پادشاه بشوم صد روبل بر میدارم و فرار میکنم 
«از نامه های آنتون چخوف »

نقطه


زمان جنگ بود . آقای امام در جماران نشسته بود اخبار تلویزیون نگاه میکرد
در خبرها آمده بود که : هواپیماهای عراقی چهار نقطه قم را بمباران کرده اند
امام با شنیدن این خبر عصبانی شد و گفت : لاکن این مدیر تلویزیون را بر کنار کنید تا دیگر اینجور خبرهای دروغ پخش نشود 
پرسیدند : کدام دروغ؟
فرمودند : همین که میگویند چهار نقطه قم را بمباران کرده اند دروغ است ، برای اینکه قم فقط دو تا نقطه دارد !!

۸ مرداد ۱۳۹۸

احمد کسروی : ملایان ایران را به پهنه نابودی خواهند کشاند


احمد کسروی در سال ۱۳۲۲ - یعنی بیش از هفتاد و پنج سال پیش ، نامه ای به آقای بیات نخست وزیر وقت نوشت و طی آن نگرانی خود را کارشکنی های ملایان ابراز داشت .
کسروی در این نامه می نویسد :
«امروز در جایی سخن از بدبختی‌های تودۀ مردم ميراندم و از چارۀ آن گفتگو ميكردم ناگهان مردی قمی گفت : خدا لعنت كند که تخم همۀ اينها را عمَر كاشت. ناچار گفتم خداوند آن انديشه‌های پست تو را لعنت كند !!
در اين باره نخست بگويم كه در اين كشور بيش از ده كيش هست که با نام‌هایی مانند شیعه ، سنی ، زردشتی ، مسيحی ، علی‌اللهی ، صوفی ، بهايی ، شيخی ، اسماعيلی و مانند اينها در گوشه و کنار ایران زندگی میکنند ، این موضوع که مذهب جعفری مذهب رسمی است و قانون اساسی هم آنرا تصريح نموده حرفی نیست، اما این موضوع که شیعیان به تحريك ملايان به خود حق میدهند بر مذاهب دیگر با آسودگی تف و لعنت بفرستند خلاف مشروطه و دموکراسی است .
جناب آقای بیات حقیقت آن است كه اينها معنی مشروطه را نيک نمی‌دانند زیرا مشروطه معنايش اینَست كه تودۀ مردم ، ایران را میهن خود بدانند و كوشش به آبادی و آزادی آن کنند و قانون را نیز پاس بدارند اما مُلّایان میگویند که خدا تمام جهان را به پاس چهارده معصوم آفريده پس بايد آنها را دوست داريم و بر مقبرۀ آنها گنبد و بارگاه بسازیم و از راه دور به زيارت آنها برويم ... آیا شما در اين سخنان نامی از كشور و كوشش در راه آبادی آن می‌بینید؟ انديشه يک مُلّا این است که باید بدی‌ها روز به روز فزونتر گردد و جهان پر از ستم شود تا هنگام ظهور امام زمان فرا برسد و جهان را پر از داد کند!!
اينكه مشروطه در ايران به نيكی ممالک غرب به نتیجه نمیرسد همين ناسازگاری ملايان با قانون و از جمله قانون مشروطه است،
می‌بینید که برابر هر گام كه میخواهیم به سوی پيشرفت برداریم چه ايستادگی‌ و كارشكنی‌ میکنند می‌گویند عدليه خلاف شرع است، دبستان خلاف شرع است ، نظام وظيفه خلاف شرع است، سِجل و ماليات خلاف شرع است . دانشكده خلاف شرع است، اصلا هر آنچه بيرون از دستگاه آخوندی‌ست خلاف شرع است.
جناب آقای بیات نخست وزیر ایران، ما بيگانۀ اين كشور نيستيم و از جای ديگر به اينجا نيامديم، ما هم نيكی ایران را ميخواهيم و به آرامش و آسايش مردم دلبستگی داريم، ما خود هوادار دين هستیم و برآنيم كه تمام جهانيان بايد با دين زندگی كنند. اما اینکه ملايان بپندارند كه میشود با زور و تف و لعنت سخن مخالف خود را ساکت کنند دولت بايد به آنها بفهماند كه چنین نيرویی به آنها سپرده نشده.
پيشنهاد مي كنيم اعليحضرت بفرمايند كه ملايان نمايندگانی بفرستند، تا آگاهان در اين زمينه كه رعايت قانون براى همه لازم الاجراست با آنها گفتگو کنند تا كار يكسره گردد، يعنى اگر اجرا كردند كه هيچ، درغير اينصورت سخت مجازات گردند، باور بفرمایید اين داستان ملاها امروز گرفتاری بزرگيست و اگر آن را سرسری بگيرید و با آنها مماشات كنید، روزى خواهد رسيد كه اين بيخردان ايران را به پهنه ى نابودى كشند.....»
***با تشکر از دوستانم خانم فاطمه اقبال و جناب اسد مذنبی که امکان دسترسی به این نامه را فراهم کردند

۷ مرداد ۱۳۹۸

من به روشنی اندیشیده ام .... به صبح


یک روز بهاره نوشته بود :«پدرم هر روز هفت هشت کیلو متر توی گل و لای پیاده میرفت تا به مدرسه برود . نفر پنجم کنکور سراسری ایران شد . در دانشکده پزشکی دانشگاه اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت . ملاها آمدند او را گرفتند اعدام کردند »
بهاره دختر عباسعلی منشی رودسری است . یعنی همان کسی که در آزمون تلخ و جانکاه پیکار ظلمت و آفتاب ، همچون سربداران ، در بستری از عشق و آرزو در کشتار تابستان شصت و هفت به جوخه اعدام سپرده شد
اینک اما مجموعه شعر های عباسعلی منشی رودسری - زیر نام « من به روشنی اندیشیده ام ... من به صبح » - به همت همسر او - بانو صابری - منتشر شده و یک نسخه آن در اختیار من قرار گرفته است
شعر هایش را میخوانم . سراسر شور و آزادگی است . سراسر عشق و شیدایی است . سراسر بازتاب آمال و آرزوهای مردی است که آرزویی جز نیکروزی میهن و شادکامی مردم سرزمینش ندارد
او در زمره انسان هایی است که در درون آنها شعله همه عصیانها و غریو همه توفانها زبانه میکشد و تا چراغی بر افروزد در جستجوی عدالت بر سنگ خاره پای میگذارد
«اینک من
پرنده ای زخمی
تنها
بر بیکرانی این خاک سوزناک
پرواز میکنم
از هر کرانه این دشت
در پی من تیری است
بگذار
در سایه سار گیسوی شبرنگت
پنهان شوم »
او انسان آرمانخواه عاشقی است که از دالان هزار توی تاریکی ها و ظلمات ، دمیدن سپیده سحری و بر آمدن خورشید را چشم براه است :
هان !
تا سحر
راهی دراز مانده است
شاید که
باز گردی و خواب من
تعبیری خوش شود
او از فراسوی مرزهای ماندن و خواستن و زیستن در میگذرد تا شاید با جادوی خون و مرگ ، رستم وار بر دوام زمستان بتازد و بازگشت بهاران را جانمایه حیات خویش کند
عباس فرزند چهارم یک خانواده پر جمعیت در روستای بی بالان از توابع کلاچای گیلان بود که در چهاردهم بهمن ۱۳۳۸ بدنیا آمد ودر کشتار تابستان شصت و هفت بدست دژخیمان اسلامی اعدام شد
کتاب « من به روشنی اندیشیده ام ...به صبح » حاوی شعر ها ونامه ها و اسنادی است که بگونه ای با زندگی و مبانی تفکر و سیر اندیشه ها و آرمان های عباسعلی منشی رودسری ارتباط دارند
کوشش بانو صابری برای فراهم کردن و انتشار چنین مجموعه ای ستودنی است و برگ دیگری است از تاریخ خونبار ملتی که در جستجوی آزادی به سیاهچال قرون وسطایی یکی از جنایتکار ترین حکومت های تاریخ بشری در غلتیده است

گیله مرد هشتاد و پنج ساله


آقای گیله مرد اگر هشتاد و پنجساله بشود این شکلی خواهد بود ! ترسناک است آقا ! پیری ترسناک است آقا !

طفلکی


میگوید : نامزدم آمده بود خانه ما . نشستیم و از اینور و آنور حرف زدیم
مادرم با یک کیک شکلاتی خیلی قشنگ آمد توی اتاق . کیک را گذاشت روی میز و رفت
من برگشتم به نامزدم گفتم : این کیک را خودم درست کرده ام . وقتی ازدواج کردیم کیک های خوشمزه تری برایت درست خواهم کرد 
نامزدم نگاهی بمن انداخت و چیزی نگفت و چند لحظه دیگر پاشد و خدا حافظی کرد و رفت
رفتم پیش مادرم و گلایه کردم چرا نامزدم از کیک‌من تعریف نکرده است ؟
مادرم گفت : کدام کیک ؟ آن کیک شکلاتی را خودش آورده بود