دنبال کننده ها

۹ اردیبهشت ۱۳۹۴


انسان باوجود همه کجروی ها وکاستی هایش ، محور عالم است
ما همه گرسنه دوست داشتن همنوعان خود هستیم
برای آدم گرسنه نان نپخته نیز همچون عسل گوارا و شیرین است
" ماکسیم کورکی "
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان
جمله بی معنی و بی مغز و مهان
جمله شان گشته سواره بر نی ای
کاین براق ماست یا دلدل پی ای
" مولانا "

ما را نفرمودند !!
------
در مجلسی که چندین و چند سال پیش بیرجندی ها برای تجلیل از اسدالله علم (وزیر دربار و نخست وزیر و ....) ترتیب داده بودند بطور اتفاقی یاتصادفی یا به توصیه ابراهیم صهبا ، خسرو شاهانی را هم دعوت کرده بودند 
شاهانی میگفت :
آنجا همه با خانم های شان بودند و من تنها بودم و کسی را نمی شناختم 
گیلاس مشروبی داشتم وگاهی لبی با آن تر میکردم
ناگهان یکی از آقایان نظامی گیلاس خود را بلند کرد و گفت :
- می نوشم بسلامتی جناب آقای علم
همه گیلاس های خود را بلند کردند . من هم گفتم : بسلامتی شما عزیزان که حضور دارید .
باز مشغول کار خود شدم و توجهی به دیگران نداشتم
دقایقی بعد آقایی که فرمان بسلامتی جناب آقای علم داده بودمرا مخاطب قرار داد و گفت :
چرا گیلاس خودتان را به سلامتی آقای علم بلند نکردید ؟
من هم گفتم :
در دیاری که شعور همه کم میگردد
صدر اعظم اسدالله علم میگردد !
آقا ! چشم تان روز بد نبیند ، بساطی بر پاشد و همه از من فاصله گرفتند و هر چه فحش و بد و بیراه بود نثارم کردند
نفهمیدم چطور از آن مجلس مرا بیرون انداختندو چطور خودم را به خانه رساندم
خلاصه اینکه : فقط مرا نفرمودند !!
"از یاد داشت های نصرت الله نوح "
نقل از : دفتر هنر -
شماره ۲۲

مقام خدایی 
میگویند : حق سبحانه و تعالی پیش بهلول فرشته ای را فرستاد که : چه خواهی که بتو دهم ؟
بهلول در جواب گفت : 
یک وجوب وجود است که بکار آید که عبارت از خدایی است ، آنرا برای خود برداشته ای دیگر چه کار آمدنی که به من دهی ؟ 
همت ات همین است ؟

۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

علی آقای جهنم فروش

این رفیق مان علی اقا نمیدانم چرا پایش را توی یک کفش کرده است و خودش را به در و دیوار میزند بلکه بتواند قطعه ای از قطعات جهنم را بما بفروشد !
حالا چرا از میان همه پیغمبر ها جرجیس و از میان همه گناهکاران و جهنمیان عالم این گیله مرد آواره فلکزده مادر مرده مظلوم را انتخاب کرده است خودمان هم نمیدانیم .
صبح که از خواب پا میشویم می بینیم یک پیام فدایت شوم از طرف آقای علی آقا برای مان آمده است که :
ای فلان بن فلان !من فلان نوشته ات را خواندم . خیلی هم خوشمان آمد . چطور است بیایید یک قطعه از قطعات مرغوب جهنم را کنار قطعات صادق هدایت و بزرگ علوی و ساعدی و گلشیری و نمیدانم ارسطاطالیس و ارشمیدس و مارکس و هگل و لنین از ما خریداری بفرمایید که به شرطها و شروطها  ؛  بشما ده درصد - گاهی هم بیست درصد - تخفیف میدهیم
هر چه گلوی مان را پاره میکنیم و میگوییم : آقای علی آقا جان !  ما اصلا نمیخواهیم به جهنم نزول اجلال بفرماییم ؛ شما چه اصراری دارید که ما را روانه جهنم بفرمایید  ؟  نه تنها به گوش مبارک شان فرو نمیرود بلکه هی پیغام و پسغام میفرستد که :
- ای آقای گیله مرد . اگر حالا از تخفیف مخصوص استفاده نفرمایید  فردا پس فردا که قیمت ها ده برابر بشود  انگشت حسرت و ندامت به دندان نگیرید ها !!
گاهی اوقات هم بما وعده وعید میدهد که سند منگوله دار جهنم را برایمان خواهد فرستاد .و ما میمانیم مات و متحیر که سند منگوله دار دیگر چه صیغه ای است ؟ و اصلا سند منگوله دار را توی کدام سوراخ سنبه ای توی گورمان بگذاریم ؟
چند وقت پیش ما نشسته بودیم و جای تان خالی چای دیشلمه کهنه جوش تازه دم مان را با یک مشت کشمش مرغوب و اعلای  کالیفرنیا نوش جان میفرمودیم و همینطور نرمک نرمک سوت میزدیم و  روزنامه میخواندیم . دیدیم یک شرکت اسراییلی کلی تبلیغات راه انداخته است و میگوید زمین های کره ماه را به خلایق میفروشد ! . ما با خودمان گفتیم : کره ماه ؟؟
و باکمال تعجب دیدیم یک آقای اسراییلی آمده است پنج هکتار از زمین های کره ماه را خریده است تا آنجا یک رستوران بسازد و پنج هکتار هم برای خواهرش خریده است که آنجا شنبلیله و گل گاو زبان و بادنجان و خیار و خربزه و گوجه فرنگی بکارد .
اینکه این شرکت اسراییلی قباله مالکیت کره ماه را از کجا بدست آورده است لابد در تورات یا در تلمود ؛ آیه ای ؛ سوره ای ؛ حدیثی ؛ حکایتی ؛ افسانه ای ؛ چیزی پیدا کرده است که نشان میدهد حضرت باریتعالی  همان روز ازل  ؛ قباله مالکیت کره ما ه  بانضمام سند مالکیت فلسطین و توابع را  بنام حضرت کلیم الله سلام الله علیه صادر فرموده است .
بر گردیم به داستان این آقای علی آقای جهنم فروش مان :
ما میگوییم : ببین علی آقا جان !مدینه باد به اهل مدینه ارزانی . ما بکوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین میخواهیم برویم بهشت آنجا با امام زین العابدین بیمار و امام خمینی عزیزمان کنار جوی های شیر و عسل راه برویم و اختلاط بکنیم . اصلا آقا ما میخواهیم برویم بهشت با آیات عظام و علمای اعلام  - که الحمد الله قاف تا قاف در حیطه تصرف آن عالیجنابان است  - گل بگوییم و گل بشنویم . شما چه اصراری دارید که میخواهید ما را از این نعمت عظما محروم فرموده و راهی جهنم بفرمایید ؟ اما مگر گوشش به ناله ها و ندبه ها و استغاثه های ما بدهکار است ؟
بدبختی اینجاست که قیمت هایی که علی آقای جهنم فروش مان روی قطعات جهنم گذاشته اند هر روز  همپای مظنه طلا و دلار  بالا و پایین میرود و گرنه میآمدیم چکی ؛ سفته ای ؛ قولنامه ای ؛ چیزی برای علی آقا میفرستادیم بلکه یقه مان را رها کند و برود ماستش را بخورد و سرنایش را بزند
اینکه این علی آقای ما از کی مالک دوزخ شده و سند مالکیت جهنم را از کجا بدست آورده است ما بی خبریم . 

۳۱ فروردین ۱۳۹۴

من میگویم خسن ؛ شما هم بگو خسن !!

از یکی پرسیدند : چیکاره ای ؟ 
گفت : والله خودم خان ام برادرم سلطان . خودم پیراهن ندارم برادرم تنبان !
حالا حکایت ماست . 
آقا ! انگاری این مملکت فلکزده ما بکلی دیوانه خانه شده است . آمده اند یک مشت فضول آغاسی و لسان الدوله و فصاحت السلطان و فصیح الاسلام و بیکار الدوله حاکم خندق را از سامره و نجف و جبل عامل و ری و روم و بغداد جمع کرده اند و آورده اند تا مملکت ما را به گنداب بکشانند . 
یک آقای حجت الاسلامی که تا همین دیروز پریروز تاپاله را عوض نان تافتون میگرفت و اخ و تف را عوض شاهی سفید ور میداشت حالا شده است رهبر معظم انقلاب و هی پنبه لحاف کهنه باد میدهد و قرت و قراب راه می اندازد و هر روز یک قبای تازه برای ملت در مانده ما میدوزد و کم مانده است هفت پشت خود را به سگ آبی برساند و گویا نفهمیده است که : 
اگر خسی بهوا رفت از کشاکش باد 
به یک دمی دو سه ؛ ناچار بر زمین افتد .
 از طرف دیگر یک مشت وامانده پا ردم ساییده که از خر برهنه پالان بر میدارند و بقدرتی خدا یمین را از یسار باز نمیشناسند ؛ پای منبر حضرت آقا می نشینند و با نعره های گوشخراش " این مباد آن باد " بخیه به آبدوغ زدن و آب غربال کردن و گره بر باد زدن را تمرین میفرمایند . 
آقای عظما هم به مصداق قحبه چون پیر شود پیشه کند دلالی و از حال و روز شان پیداست که آب شان به کرت آخر است چنان یابو ورشان داشته که شبانه روز از انبان ابوهریره شان شرح کشافی از حدیث و حکایت و تفسیر و تاویل صادر میفرمایند و کم مانده است بگویند جد بزرگوار ایشان در جنگ خندق شرکت داشته و از آن آش جابر انصاری هم میل فرموده اند . 
بقول عبدالرزاق اصفهانی : 
تو بدین کوتهی و مختصری 
اینهمه کبر و ناز بوالعجبی است 
یک وجب نیستی و پنداری 
کز سرت تا به آسمان وجبی است 
معروف است که : ملا نصرالدین از خرش افتاد زمین . پاشد خودش را تکاند و گفت : همینجا میخواستم پیاده بشوم . حالا حکایت این آقای عظمای ماست .
در مملکتی که دست به دمبک هر که بزنی صدا میدهد ؛ یک مشت آتا و اوتا ؛ بلند و کوتاه  - از کدخدای جوشقان بگیر تا آفتابه دار مسجد زواره و دره گز - توی مشهد جمع شده اند و پس از گرفتن مقداری حق البوق و مختصری هم قاقا لی لی ؛ یک سمیناری راه انداخته اند بنام " سمینار بزرگداشت پدر بزرگ مادری رهبر انقلاب " ! و ضمن آبغوره گیری برای اسیری زینب و ناکامی قاسم و گلوی عطشان علی اصغر ؛ روز ها و ساعتها در باب اندیشه های آن عالم جامع و فقیه پارسا  - یعنی جد بزرگوار آقای عظما  - سخن فرسایی فرموده اند و کسی هم نیست به این فلکزده ها بگوید آخر ای بندگان ببوی حضرت باریتعالی ؛ عروسی را که ننه اش تعریف کند برای آقا دایی اش خوب است 
پار بودی حیدرک امسال گشتی حیدرا 
سال دیگر گر بمانی قطب دین حیدر شوی !
باز خدا پدر آن آقای شاهنشاه آریامهرمان را بیامرزد که آن خدا بیامرز اگر چه خطاب به مرحوم کورش کبیر میفرمودند آسوده بخواب ما بیداریم اما دستکم ادعا نمیکردند که سگ آقای کورش آمده است روی پرچین ایشان شاشیده است . 
 و اما داستان " من میگویم خسن شما هم بگو خسن  " چیست ؟ 
راستش میخواستیم این داستان را هم برای تان تعریف کنیم اما از ترس اینکه نکند بقول همولایتی هایمان فردا پس فردا از ما ماست و پلو و باقلا قاتوق بخواهید از خیرش گذشتیم و ماجرایش را هر وقت دل مان خواست برای تان تعریف میکنیم . 
ها ؟ چرا اخم کرده اید ؟ مگر طلبکارید آقایان و خانم ها ؟!!

۲۹ فروردین ۱۳۹۴

شاملو و سانسور چی ها

نقل می‌کنند هنگامی که احمد شاملو برای مجوز کتاب "فرهنگ کوچه" به ممیزی کتاب ارشاد احضار شده بود، ممیز به او گفته بود: " این چه شعری است در کتاب آورده‌اید؟ نه شیر داره نه پستون, گاوش رو بردن هندستون. پستون را که نمی‌شود چاپ کرد" .
احمد شاملو در پاسخ گفته بود: "مانعی ندارد می‌نویسم: " نه شیر داره نه سینه " ! ممیز گفته بود:" خوب اینطوری که با قافیه جور درنمی‌آید" . شاملو پاسخ داده بود: آن‌را هم درست میکنیم، نا سلامتی ما شاعریم، می‌نویسم " نه شیر داره نه سینه ، گاوش رو بردن مدینه " ! 

۲۷ فروردین ۱۳۹۴




شهامت
استاد روانشاد دکتر جعفر شهیدی تعریف میکرد :
یک روز عاشورا با دکتر دبیر سیاقی گوشه ای از یک چهار راه ایستاده بودیم ونظاره گر عبور دسته های سینه زن و زنجیر زن بودیم وگاهگاهی به هیجان میآمدیم و آرام آرام دستی بر سینه یابر سرمان میزدیم
ناگهان پرسیدم :
فکرمیکنی اگر در زمان امام حسین در کربلا حاضر بودیم در کدام لشکر جا میگرفتیم ؟
گفت : خوب ، خیلی آشکار است که در سپاه یاران امام حسین . اینکه پرسیدن نداشت !
گفتم : نه ، من و تو آن اندازه دل و جرات وشهامت و ایمان نداریم که برویم در سپاه امام حسین
گفت : یعنی میفرمایید میرفتیم در سپاه عمر بن سعد ؟
گفتم : نه ، آن اندازه هم بی وجدان و بی دین و نامرد نیستیم که برویم در حلقه دشمنان امام حسین
پرسید : خوب ، میفرمایید چیکار میکردیم ؟
گفتم : هیچ ! مثل الان یک گوشه ای روی یک بلندی یا تپه ای می ایستادیم و از دور آرام آرام توی سرو سینه مان میزدیم !
این را نوشتم تا بگویم ما هم همین الان در برابر آنهمه بیداد و فاجعه ای که آفاق تا آفاق نسل بشر را در نوردیده است کاری نمیکنیم مگر اینکه در پای فیس بوک بنشینیم و آرام آرام به سر و سینه مان بزنیم و احیانا قطره اشکی هم بیفشانیم

۲۶ فروردین ۱۳۹۴

شیر تو شیر ....
آقا ! دنیا بد جوری شیر تو شیر شده .
امریکا در عراق همراه پاسداران ایرانی علیه آدمخواران داعش میجنگد . -
دولت عراق میگوید : هم شام کوفه را دیده ایم هم صبح کربلا را . حالا که ما غرقیم ده گز هم رویش .
- امریکا در یمن ؛ کنار سربازان عربستان علیه ایران میجنگد .
ایران میگوید : حالا که هم ریسمان پاره شد هم دوک شکست هم خیک درید و هم خر افتاد ؛ حاضر به جنگ باش اگر صلحت آرزوست !
امریکا میگوید : اگر نی زنی چرا بابات از حصبه مرد ؟ یکشاهی بیشتر بده وسط لحاف بخواب
- امریکا در سوریه خواهان آن است که حکومت بشار اسد به گورستان برود .
ایران میگوید : ترا که خانه نئین است بازی نه این است
امریکا میگوید : گر وا نمیکنی گره ای ؛ خود گره مباش
و بشار اسد میگوید :
گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
- امریکا در سودان جنوبی با توپ و تانک و پول و موشک و وعده و وعید از حکومت پا در هوای آن سامان جانبداری میکند . ایران اما رفیق گرمابه و گلستان دیکتاتور آدمخواری بنام ابوالبشیر است .
ایران میگوید : یک یار یار به از صد برادر ناسازگار
امریکا میگوید : برادری مان بجا ؛ جو بده آلو زرد ببر
- ایران خواهان بازگشت طالبانی ها به افغانستان نیست .امریکا هم برای جلوگیری از قدرت گیری طالبانی ها میلیارد ها دلار خرج کرده و میکند .
ایران میگوید : نشود بز به پچ پچی فربه .
امریکا میگوید : شتر ؛ خوابیده اش هم از الاغ بلند تر است .
در این میان بامی کوتاه تر از بام خلایق بی دست و پای فلکزده افغانستان پیدا نمیشود و با آش نخورده و سق سوخته نمیدانند به کجا پناه ببرند .
- پاکستان در یمن همراه عربستان خواهان جارو کردن جنگجویان شیعی است .ایران اما در یمن بر پایی یک حکومت شیعی را آرزو میکند .
امریکا میگوید : دو زار بده آش به همین خیال باش
ایران میگوید :
تو که بر بام خود آبگینه داری
چرا بر بام مردم میزنی سنگ ؟
- مصر در یمن و عراق با شیعیان و داعشیان میجنگد . ایران خواهان سرنگونی حکومت نظامیان مصری و بازگشت ریشو های اخوان المسلمین بر اریکه قدرت است .
امریکا میگوید : ظل عالی لایزال باد . با خواب دیدن آبستن نمیشوند .
گر تضرع کنی و گر فریاد
جوجه را گربه پس نخواهد داد
ایران میگوید :
سخن تو ده گز به نیم گوز . برو عقل پیدا کن و بنگ از دکان بقالی مستان که ترا خیالها در بند بلا اندازد .
-در این میان ترکیه و روسیه از آب گل آلود ماهی میگیرند . هم دو دستماله میرقصند . هم با گرگ دنبه میخورند و با چوپان ضجه میزنند . هم نماز علی را میخوانند و هم آش معاویه را میخورند .
اینکه لیبی چگونه از شر ابوجمال ها وابو دجال ها و ابو کمال ها و ابو حمار ها خلاص خواهد شد یکی داستانی است پر آب چشم .
شیر تو شیر غریبی است .اینکه دیگر یکدانه موی سیاه روی کله مبارک آقای اوباما پیدا نمیشود بی دلیل نیست . من اگر جای رییس جمهور امریکا بودم تا حالا هفت تا کفن پوسانده بودم.
این هم از افاضات گیله مردانه امروز ما .
یکوقت نگویید این آقای گیله مرد از سیاست میاست چیزی نمیداند ها !! ما خودمان یکپا سیاستمداریم ! اگر تا امروز نمیدانستید پس بدانید .
این را هم محض خالی نبودن عریضه از قول حضرت عطار نیشابوری اضافه کنیم که انگاری خطاب به علمای اعلام و فقهای گرام سروده است :
هر که را در عقل نقصان اوفتاد
کار او فی الجمله آسان اوفتاد .

۲۴ فروردین ۱۳۹۴




وقتی آدمها تنها هستند
پروفسور تیخوینسکی شیمیدان در اتاق پذیرایی من نشسته بود . خطاب به عکس خود در سینی برنجی گفت : " خوب پیر مرد ،زندگی چطور است ؟ "
ولا دیمیرسکی کشیش یکبار پوتینی در مقابل خود گذاشت وخطاب به پوتین گفت : " حالا اگر می توانی برو ! پس نمی توانی ؟ "
آنگاه با وقار و اطمینان افزود : " فهمیدی ؟ بدون من هیچ جا نمیتوانی بروی ! "
درست در همین لحظه من وارد اتاق شدم و پرسیدم : " پدر ، چیکار میکنید ؟"
به دقت نگاهی بمن کرد و گفت :" با این پوتین بودم ! تمام پاشنه اش ساییده شده ،پوتین هم پوتین های قدیم "
زنها اغلب اوقات وقتی مشغول کاری یکنواخت یا آرایش خویش هستند با خودشان حرف میزنند
من یک روز پنج دقیقه تمام زنی را که تحصیلات عالی هم داشت و در تنهایی مشغول خوردن شیرینی بود تماشا کردم
او هربار با چنگال کوچکی یک شیرینی بر میداشت و با آن حرف میزد :
" آها ! الان میخورمت ! " و بعد آنرا فرو میداد و دوباره یکی دیگر بر میداشت و میگفت : " الان میخورمت ! "
"از حرف های ماکسیم گورکی "

بلای اندیشیدن
آقای تولستوی در کتاب " خاطرات دوران جوانی " که بسال ۱۸۵۱ نگاشته است میفرماید :
آگاهی ، بزرگترین دشمن معنوی انسان است .دشمنی که میتواند انسان بیچاره را از پای بیندازد
جناب نیکلایف هم میفرمایند :
دانش و آگاهی ، خواسته ها را افزون میکند، خواسته ها نا رضایی می پرورانند ، و انسان ناراضی همواره بیچاره و اندوهگین است
بگمانم حضرت سنایی غزنوی است که میفرماید :
بیچاره آنکسی که گرفتار عقل شد
خوشبخت آنکه کره خر آمد الاغ رفت
صد البته ما قصد توهین به حیوان بارکش زبان بسته بی آزاری بنام خر را نداریم بلکه منظور مان همان الاغان سه پشته زبان داری هستند که در مجلس شورای ملایان ومجلس خبرگان و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام جلوس فرموده اند