دنبال کننده ها

۲۶ مرداد ۱۳۹۳


رفیق امریکایی ام میگوید :
آقا ! ما بد جوری گیر افتادیم
میگویم : چه بلایی به سرت آمده ؟
میگوید : ما به بچه هایمان گفتیم بهیچوجه حاضر نیستیم زندگی گیاهی داشته باشیم و غذای مان هم از یک بطری شیشه ای به تن مان تزریق بشود
می پرسم : خب ، بعدش چی ؟
میگوید : هیچی آقا ! بچه هامان اولین کاری که کردند کامپیوترمان را از ما گرفتند بعدش هم همه بطری های شراب مان را زدند خرد و خاکشیر کردند !
فرمانروایی قانون

امروز پلیس آمده بود کنار مزرعه مان یک آقای چینی را دستبند زده بود وانداخته بود توی ماشینش ببرد زندان
پرسیدم : چیکار کرده بود؟
گفت : شاشیدن در انظار عمومی
و من بی اختیار بیاد خاطره ای افتادم
سالها پیش زمانی که من در شیراز بودم هر وقت از کنارقلعه کریمخانی نزدیکی های شهرداری شیراز میگذشتم میدیدم چند تا حاج آقا و چند تایی هم از آستین چرکان شیرازی هر کدام شان یک لیوان پر آب در دست گرفته اند و پای این برج تاریخی سرگرم شاشیدن اند و هیچ هم حالی شان نیست که زن و بچه خلایق از پای این برج رد میشوند
من هر وقت از کنار این برج رد میشدم حالت استفراغ بمن دست میداد و هیچ تنابنده ای هم صدایی به اعتراض بر نمیداشت که آقای حاج آقا ! اینجا مگر توالت عمومی است ؟
حالا در امریکا اگر شما میخواهید مزرعه تان را شخم بزنید به حکم قانون باید یک یا دو تا توالت سیار کنار مزرعه بگذارید تا کارگران تان مجبور نشوند توی همان مزرعه قضای حاجت بکنند . همچنین به حکم قانون شما باید سایبان و یخ و آب برای کارگران تان فراهم کنید
در همین سر زمین کفار بوسیدن عاشقانه و بوس و کنار های آنچنانی در انظار عمومی ممنوع است و شما هرگز حق ندارید دست به روی کسی بلند کنید که جرمش زندان و جریمه سنگین وپیامد های بیشمار است
وقتی بیاد ایران و آن بی قانونی ها وبی اعتنایی های مردم نسبت به همه موازین قانونی و حتی اخلاقی میافتم تنم میلرزد
بگمانم اگر روزی روزگاری مجبور شوم در ایران زندگی کنم همان هفته نخست سکته قلبی خواهم کرد       . م
L

۲۳ مرداد ۱۳۹۳



بیچاره انوری .....!
گویند در عهد دولت سنجر، حکیم انوری که سرآمد منجمان (ستاره شناسان) زمان بود....حکم کرد که طوفان هوایی شود(طوفانی بزرگ رخ دهد) . جمعی از این حکم مخوف شده (ترسیدند) محکمها برای خود ساختند و تشویش عظیم داشتند. اتفاقاً همان شب شخصی چراغی روشن بر سر مناره ای بلند نهاد. از غرایب امور اینکه این قدر نسیم حرکت نکرد که آن چراغ فرونشیند .( حتی یک نسیم هم نیامد که چراغ خاموش شود ) علی الصباح سلطان و ندیمان با او معارضات نمودند( بر او خشم گرفتند) و او را معاتب ساختند و حکیم متمسک به معاذیر شد.( پوزش خواست)

گویند آن سال خرمنها نیز از نوزیدن باد در صحراها ماند. انوری از تشویش بولایت بلخ گریخت !

شاعری درباره ٔ حکیم انوری گوید:

گفت انوری که از اثر بادهای سخت
ویران شود سراچه و کاخ سکندری
در روز حکم او نوزیده است هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری
همین انوری بیچاره شعری دارد که حال و روز او را بخوبی تصویر میکند . شعر این است
هر بلایی کز آسمان آید
گر چه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نا رسیده می پرسد :
خانه انوری کجا باشد ؟

۱۲ مرداد ۱۳۹۳

هی ! جناب آقای اسراییل

هی ! آقای اسراییل ! جناب آقای اسراییل  ! آقای نتان یابو !
حالا که دارید  از زمین و هوا و دریا با توپ و تانک و خمپاره و موشک  غزه را بمباران میفرمایید ؛میشود بما بگویید آیا تا الان خون از دماغ یکی از همین حماسی ها جاری شده ؟
شما دارید با تروریست های حماس میجنگید یا با پیر زن ها و پیر مرد ها و کودکان فلکزده ؟
آقای نتان یابو ! حالا که شما پول و قدرت و پشتیبان های غربی و زراد خانه و بمب اتمی و نمیدانم هواپیماهای سوپر مدرن دارید میشود بما بگویید این زن ها و بچه ها و یک مشت آدم فلکزده فلسطینی چه گناهی کرده اند که باید اینگونه لت و پار بشوند و خانه و کاشانه شان بر سرشان خراب بشود ؟
آقای نتان یابو !  حیف یابو . 

۱۱ مرداد ۱۳۹۳

این سرباز مامانی را آزاد کنید !


آقا ! ما دیشب تا صبح نتوانستیم پلک روی پلک بگذاریم . دور از جان شما  از ده شب تا کله سحر صد هزار بار از یک تا هزار و از هزار تا یک شمردیم اما خواب به چشم مان نیامد که نیامد !
رفتیم یکی دو تا از این قرص های فیل افکن هم بالا انداختیم اما حتی نتوانستیم یک چرت سه چهار دقیقه ای بزنیم !!
میدانید چرا ؟ ما همه اش نگران بودیم آقا ! بد جوری هم نگران بودیم ! اصلا تن مان تا صبح میلرزید .
آقا ! شوخی که نیست ؟ یک سرباز  اسراییلی توسط این فلسطینیان آدمخوار جنایتکار به گروگان گرفته شده !!
ما تا صبح همینطور بی ادبی نشود  رویم به دیوار گلاب به روی تان مثل خایه حلاج میلرزیدیم که نکند این فلسطینی های فلان فلان شده به این سرباز مامانی اسراییلی بگویند بالای چشمت ابروست !
آقا ! شما اگر جای ما بودید چیکار میکردید ؟ تن تان نمی لرزید ؟ مگر شوخی است آقا ! یک سرباز اسراییلی گروگان گرفته شده  !! این یک ضایعه بشری است ! یک تراژدی است آقا !مگر میشود سرباز اسراییلی را هم به گروگان گرفت ؟ پس این دم و دستگاه عریض و طویلی که نامش را سازمان ملل متحد گذاشته چه غلطی میکند ؟ چرا جلسه اضطراری شورای امنیت را تشکیل نمیدهد تا نمایندگان ملل متحد قطعنامه ای صادر بفرمایند و از فلسطینی ها بخواهند تا یک مو از سر این سرباز مامانی کم نشده فورا با سلام و صلوات و نمیدانم دسته گل بفرستندش اسراییل برود پیش مامان جانش !؟ 
 آقا ! ما که از سیاست میاست چیزی نمیدانیم . دست مان هم که بجایی بند نیست . علی الحساب دست به نقد یک اسکناس صد دلاری نذر آقای مان  حضرت ثامن الائمه  امام رضا کرده ایم و از آقای مان  با گریه و زاری  و استغاثه خواسته ایم که آقا جون ! شما که ضامن آهو شده ای میشود یک لطفی بما بفرمایی و معجزه ای بفرمایی تا این سرباز مامانی اسراییلی از چنگ این فلسطینی های پدر سوخته خلاص بشود و از گل نازک تر بهش نگفته باشند ؟!!

- واقعا ما در چه دنیای کثافتی زندگی میکنیم ها .


۲ مرداد ۱۳۹۳

عجب آدم شدیم ها ...!!؟


امروز مردم هلند با آرامش و وقاری که شایسته مردمان متمدن است نسبت به کسانی که در سقوط هواپیمای مالزیایی جان باخته اند ادای احترام کردند
نه کسی یقه درانید ، نه کسی بر سر و روی خود کوبید ، نه کسی غش کرد ، نه کسی نوحه ای خواند، نه کسی عربده ای کشید ودشنامی داد و نه کسی کف بر دهان تیر ملامت را بسوی روس و پروس و امریکا و اسراییل و ساحل عاج و بورکینا فاسو پرتاب کرد
کلیسا ها ناقوس های خود را به صدا در آوردند ومردم در جاده ها و خیابان ها از اتومبیل های خود پیاده شدند ونسبت به همه کشته شدگان ادای احترام کردند و اندوه خود را به نمایش گذاشتند نه خشم شان را .
من وقتی جریان ورود اجساد قربانیان این حادثه را در تلویزیون میدیدم با خودم میگفتم اگر چنین حادثه ای در ایران ، پاکستان و یایک کشور مسلمان اتفاق افتاده بود چه میشد ؟
لابد عده ای با ریش و پشم ونعلین و دمپایی پلاستیکی وقبا و ردا و نکبت و کثافت درخیابانها راه می افتادند و شیشه های چند سفارتخانه را می شکستند واز دیوار چند سفارتخانه دیگر بالا میرفتند و پرچم امریکا و اسراییل و روس و پروس وساحل عاج و بورکینا فاسو را آتش میزدند وبادهانی کف زده و مشت های گره کرده و گریبانی چاک چاک برای عالم و آدم خط و نشان میکشیدند و بعدش هم میرفتند چلوکباب و قیمه پلو وآش شله زرد شان را نوش جان میکردند و از فردا روز از نو روزی ازنو...
راستی ، این آقای امام خمینی نبود که بما وعده داده بود اسلام عزیز ما را آدم خواهد کرد ؟
عجب آدم شدیم ها ؟!

۳۱ تیر ۱۳۹۳

آیت الله پهلوی !!

میگفت : در خانه احمد شاملو نشسته بودیم که زنگ خانه بصدا در امد
پرسیدند : کیست ؟
جواب آمد : مسعود بهنود
شاملو به آیدا گفت : در را باز کن ؛ آیت الله پهلوی تشریف آورده اند !
** پی نوشت :
آقا ! به دستان بریده حضرت ابلفضل ما بی تقصیریم . ما چیزی شنیده بودیم اینجا نقلش کردیم
بقول آخوند ها : العهده علی الراوی 

۳۰ تیر ۱۳۹۳

فرشته رحمت ...!!

آن قدیم ندیم ها - در عهد پادشاه وزوزک - که ما در تبریز دانشجو بودیم ؛  یک فرشته خانمی داشتیم که میخواست هنر پیشه سینما بشود . 
بچه ها اسم این فرشته خانوم را گذاشته بودند فرشته رحمت !چرا که تنها خواجه حافظ شیرازی بود که ابواب رحمت این فرشته خانوم برویش باز نشده بود .
از آنجا که در دنیا همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد ؛ انقلابی شد و آقایانی رفتند و یک مشت آتا و اوتا بلند و کوتاه آمدند و یکوقت ما دیدیم سر و کله این فرشته خانم توی اداره مان پیدا شده و آنچنان خودشان را در چادر چارقد پیچیده اند و آنچنان امر و نهی و " این را بپوش آنرا نپوش " صادر میفرمایند که انگاری از روز ازل تاکنون هیچ بنی آدمی که نه ؛ بلکه هیچ آفتاب مهتابی زیر و بالا و جاهای خوب خوب  ایشان را ندیده است 
سالی گذشت و بمصداق " ده خوب است برای کدخدا و برادرش " ما بار و بندیل مان را بستیم و قبل از اینکه آواره کشور ها و قاره ها بشویم ؛ دو سه سالی از ترس آدمخواران اسلامی در غبار زمان و زمانه گم شدیم و مدتها از این فرشته رحمت خبری نداشتیم تا اینکه پریروز ها دیدیم ایشان در یک فیلم آبدوغ خیاری  نقش اول را بعهده دارند و الحمد الله به مشروطه شان رسیده اند .
وقتی داشتیم اسامی بازیگران این فیلم آبدوغ خیاری را نگاه میکردیم دیدیم این فرشته رحمت اسم مبارک شان را به  " هاجر " تغییر داده اند تا بقول معروف از مزایای آن بر خور دار بشوند . 
با خودمان گفتیم : وقتی جناب آقای فریدون اسم شان را به آ شیخ حسن تغییر میدهند چه اشکالی دارد فرشته رحمت ما هم بشود هاجر ؟ به گاو و گوسفند کسی که آسیبی نمیرسد . میرسد ؟ 

فقط نمیدانیم که درهای رحمت بیکران ایشان همچنان بروی طالبان و طلابان باز است یا نه  یا بقول شیرازی ها آدم آهک میشود !!

۱۸ تیر ۱۳۹۳

آخر عاقبت رشوه خواری در ینگه دنیا

شهردار سابق نئو اورلئان  - آقای ری ناگین - امروز به اتهام رشوه خواری محکوم به ده سال زندان شد .
آقای ناگین در سال 2005 بهنگام بروز طوفان وحشتناک کاترینا شهردار نئو اورلئان بود .
دادستان ایالتی برای آقای ناگین تقاضای بیست سال حبس کرده بود اما قاضی دادگاه - خانم هلن بریگان - مدت حبس او را به ده سال تقلیل داد .
آقای ناگین متهم است که معادل یکصد و شصت هزار دلار از یک شرکت مقاطعه کاری رشوه گرفته است و علاوه بر آن با خانواده خود به دو سفر تفریحی رایگان  به هاوایی و جاماییکا  رفته است .
آقای شهردار سابق در سپتامبر آینده  راهی زندان خواهد شد و ده سالی آب خنک میل خواهد فرمود
داشتم با خودم فکر میکردم اگر قرار بشود رشوه خواران ایرانی هم دستگیر و محاکمه شوند آیا تنابنده ای در دستگاه اجرایی مملکت باقی خواهد ماند یا همگی باید به یک زندان بزرگ منتقل شوند ؟ 

۱۷ تیر ۱۳۹۳

هدیه الهی


حضرت علامه مجلسی در کتاب مستطاب حليه المتقين از قول حضرت صادق نقل فرموده اند که چون حق تعالی بنده ای را دوست دارد؛ يکی از سه تحفه را برای او ميفرستد:  تب؛  درد چشم؛ يا درد سر

راستش؛ ما تا همين امروز  خيال ميکرديم با اين بار گناهانی که بر دوش ماست؛ ما يکی از بندگان منفور خدا هستيم و حضرت باريتعالی چون چشم ديدن ما را نداشته است اين سر درد لعنتی مزمن هزار ساله را برای ما به ارمغان فرستاده است. اما حالا که اين کتاب مستطاب را خوانده ايم؛ فهميده ايم که ما نه تنها يکی از بندگان مقرب درگاه حضرت احديت هستيم بلکه حضرت باريتعالی چون ما را خيلی دوست داشته اند اين سر درد مزمن هزار ساله را برای ما هديه فرستاده اند تا شب نيمه شب  از خواب پا بشويم و لابد به درگاه کبريايی اش دعا بکنيم! منتهای مراتب چون ما اهل دعا و اينجور مسخره بازی ها نيستيم؛ بجای دعا کفر ميگوييم و ستون های درگاه کبريايی را ميلرزانيم.

حالا؛ داستان ديگری را برای تان بگوييم. خدا کند که خنده تان نگيرد؛ خدا کند که خيال نکنيد اين پرت و پلاها را از خودمان در آورده ايم. خدا کند که خيال نکنيد داريم اسلام عزيز را مسخره می کنيم.

علامه مجلسی مرقوم فرموده اند: در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر منقول است که: يک شب تب؛ برابر است با عبادت يکساله! دو شب تب؛ برابر است با عبادت دو ساله! و سه شب تب؛ برابر است با عبادت هفتاد ساله

يعنی اينکه: اگر شما سه شب متوالی تب داشته باشيد؛ درست مثل اين است که هفتاد سال تمام  به درگاه حضرت باريتعالی عبادت کرده باشيد!

همچنين ميفرمايند: از حضرت رسول منقول است که هر که يک شب بيماری بکشد  و چون صبح شود و خدا را شکر کند؛ حق تعالی؛ به فضل خود ثواب عبادت شصت ساله بر او عطا فرمايد!

و در روايت ديگر وارد شده است که مومن چون تب ميکند؛ گناهانش مانند برگ درخت از او ميريزد. و اگر بر رختخواب بيفتد ناله اش ثواب سبحان الله دارد و فريادش ثواب لا اله الا الله دارد!!  و از پهلو به پهلو که ميگردد؛ مانند کسی است که در راه خدا شمشير ميزند! ( حليه المتقين -صفحه 147- در ثواب بيماری – انتشارات رشيدی-تهران)

ای بر پدر نادانی لعنت! انگار ما تا همين ديروز کور بوده ايم؛ انگار کر هم بوده ايم! ما چه ميدانستيم شبها که از زور سر درد هی از اين پهلو به آن پهلو ميشويم؛ داريم در راه خدا شمشير ميزنيم!!

ما چه ميدانستيم اين سر درد مان  لطفی است که خداوند به ما عنايت فرموده اند!

ما چه ميدانستيم که اگر سه شب تب بکنيم؛ ثواب عبادت هفتاد ساله را در ديوان اعمال ما می نويسند؟

ما چه ميدانستيم آقا! ما تا امروز خيال ميکرديم مرتد و ملحد و کافر و مهدور الدم و نميدانم بنده مطرود و منفور خداييم؟

نميدانستيم که با اين تب هايی که کرده ايم  همه گناهان مان آمرزيده شده و دفتر اعمال مان پاک پاک است؟

اگر اينها را ميدانستيم که نمی آمديم شب و نيمه شب؛ بارگاه کبريايی حضرت باريتعالی را با کفر های مان بلرزانيم! ميآمديم؟ البته که نمی آمديم!

خودمانيم ها؛ چطور است که ما ادعای پيغمبری بکنيم؟ ما که بار گناهی بر دوش مان نيست و معصوم و طيب و طاير و پاک و آمرزيده ايم! چه معنی دارد که همينطور بنشينيم و چشم به آسمان بدوزيم و ادعای رسالت نکنيم؟

آقا! نمی خواهيد مريد ما بشويد؟ برای شما خرجی ندارد ها!