دنبال کننده ها

۸ مرداد ۱۳۹۱


بازگشت به خویش ؟؟ یا بازگشت به ریش ؟؟

از : م- سحر

یازگشت به خویش یک شعار بسیار جذاب ایدئولوگ های سطحی نگر سالهای 50 بود/ این شعار حتی دل از پادشاه مملکت هم برده بود.

این شعار در سال 57 واقعیت پیدا کرد و معلوم شد که مقصود از «بازگشت به خویش » ، «بازگشت به ریش» بوده است.
و البته خود پیداست ، هنگامی که ریش آمد، همینجوری خشگ و خالی نمی آید ، ریش با ابواب جمعی خودش می آید.
«آری اینچنین بود برادر » (این برادر هم سوغات همان ریش هاست) که در سال 57 ریش با شپش آمد و با ملا ها آمد و با تیغ و اسید و لات و لوت میدان بار آمد. با جهل آمد و به خصوص با پست فطری وریاکاری کسانی آمد که می خواستند برای خودشان جایی در وضعیت جدید پیدا کنند و در طرفةالعینی ریش هاشان درآمد. تغار گندهء ایران شکسته بود ، جهان به کام کاسه لیسان بود و یکی از ابزار مهم کاسه لیسی داشتن ریش بود . همه یکباره ریش در آوردند و بعدش هم دندان نیش در آوردند. باورکنید آدم دلش می خواست یک دریا جیش در مثانه می داشت تا همهء آن ریش های انقلابی نورستهء آن سالها را که پر از دروغ و ریا و پدرسوختگی بود شستشو بدهد. یک دریا بلکه یک اقیانوس جیش لازم بود برای آنهمه ریش.
پس یادتان بماند بازگشت به خویش معنایش بازگشت به ریش بود!
· ·
صفحه اصلی | متفرقه | صداقت، صداقت! حسن رجب نژاد

صداقت، صداقت!

توسط
اندازه حروف Decrease font Enlarge font

www.gilehmard.com

*به خرچنگ گفتند: از کجا میآیی؟
گفت: از جلو داری !
گفتند: با این دست و پا که تو داری!

حالا حکایت ماست.

ما ایرانی ها ضرب المثلی داریم که میگوید: دلاک ها بیکار که میشوند سر خودشان را می تراشند . حالا ما نه از سر بیکاری؛ بلکه از زور درد می خواهیم سفره دل مان را مثل صحرای مورچه خورت باز بکنیم و مختصری هموطنان مان را مشتمال بدهیم بلکه حضرت باریتعالی لطفی بفرماید و از عمر ما بردارد بگذارد روی عقل شان!

آقا! ما ملت شگفت انگیزی هستیم. ملتی هستیم که بقدرتی خدا میان شتر صالح و خر دجال فرقی نمیگذاریم.

ما ملت "این مباد آن باد!" هستیم و بهمین خاطر است که قرن هاست هر پالان دوز پهن پا زن تاپاله بند چاچول بازی - که پی خر مرده میگردد تا نعلش را بردارد - از راه میرسد و با چهار تا شعر و شعار الکی و بی مایه؛ خام مان میکند و بعدش هم تسمه به گرده مان میکشد و از ما سواری میگیرد و ول مان هم نمی کند و از بز نر هم میدوشد.

بعضی از هموطنان مان میگویند : چیکار داری به جو درو؟ نانی بخور راهی برو!

ما میگوییم: مرده شور چنین نانی را ببرد. آخر این چه نانی است که برای یک لقمه خشک و خالی اش باید پیزر توی پالان هر پیزی افندی پهلوان پنبه رستم در حمامی بگذاریم و بخاطر این شکم بی هنر پیچ پیچ منت هر خر مگس پار دم ساییده اکوان دیوی را بکشیم و به هر ننه غلامحسین مافنگی مشنگی اجازه بدهیم چوب توی آستین مان بکند و خون مان را بخورد؟؟

ما سال های سال است دزدان را شب پای بازار کرده ایم و بره را دست گرگ سپرده ایم و شغال را کدخدای مرغدانی کرده ایم و صد ها هزار بار گول شغالان را خورده ایم ؛ اما هنوز که هنوز است مدام از باران به ناودان میگریزیم و مدام منتظریم جناب " دخو " از راه برسد و سر گاو را از خمره در بیاورد.

ما ایرانی ها معتقدیم که میان حق و باطل چهار انگشت بیشتر نیست؛ اما وقتی پای منافع مان به میان میآید هزار چهچه بلبل میزنیم تا خرمان را از پل بجهانیم و تا دم گاوی به دست مان بیفتد چنان نوکر داروغه میشویم که بیا و تماشا کن!

ما ملت زنده باد مرده بادیم .هر گز هم از خودمان نمی پرسیم مایی که اینگونه زیر علم و بیرق فلان بخو بریده ای نعره میکشیم و کف به دهان میآوریم وپستان به تنور داغ می چسبانیم آیا دو کلام در باره این "رهبر کبیر آینده" میدانیم؟؟ آیا هرگز از خودمان پرسیده ایم چرا باید مثل گله گوسفند پشت سر آقای فلان بن فلان بع بع بکنیم و دست آخر هم راهی سلاخ خانه بشویم؟؟

اجازه بفرمایید داستانی را برایتان تعریف کنم که اگر چه ظاهرا ربطی به بحث مان ندارد اما نشان میدهد ما چه ملت پرتی هستیم و بقول مرحوم اخوان بوجار لنجانیم.

چند وقت پیش ؛ آقای حسین علیزاده موسیقیدان معروف؛ در تهران کنسرتی داشتند . آنطور که شنیده ام عده زیادی هم آمده بودند تا در آن کویر هراس ؛ لحظاتی را دور از های و هوی خفاشان و شب پرستان؛ با نوای موسیقی سپری کنند.

آقای علیزاده آمدند پای میکروفن. ادای احترامی به خلایق کردند و آنگاه زخمه ای بر تار زدند و درنگی کردند. دو باره زخمه ای زدند و تاملی کردند و نگاهی به گوشه سالن انداختند و گفتند : صداقت!!
خلایقی هم که در سالن جمع بودند نگاهی به گوشه سالن انداختند و همگی فریاد کشیدند: صداقت!!

آقای علیزاده دو باره زخمه ای به تار زدند و درنگی کردند و گفتند : صداقت!!

خلایق شروع کردند به دست زدن و سوت کشیدن . بعدش هم از جای شان بر خاستند و مشت های شان را گره کردند و چند دقیقه ای فریاد زدند: صداقت ...!! صداقت ...!

حتی یکی از میان جماعت بر خاست و نعره کشان خطاب به آقای علیزاده گفت : جا نا سخن از زبان ما میگویی!

آقای علیزاده دو باره زخمه ای به تار زدند و نگاهی به گوشه سالن انداختند و این بار شمرده تر گفتند : بابا ! صدا قطعه!!!

حالا شما هر چه ناسزا در چنته دارید نثار من بفرمایید اما خدا بسر شاهد است این ماجرا مرا بیاد انقلاب نکبتی سال پنجاه و هفت می اندازد. این ما بودیم که پشت سر چهار تا روضه خوان شارلاتان راه افتادیم و حکومت اسلامی را خواستیم .هر کس غیر از این بگوید دروغ میگوید.


۵ مرداد ۱۳۹۱

فرمایشات ملا حسنی....!!!



شما اگر انسان بودی می رفتی تحقیق می کردی ببینی آقای مکارم چی گفته، نه اینکه من حسنی از اون دنیا بیام ترو ارشادت کنم ای حیوان الی الابد. برو ببین پیغمبر اسلام مرغ می خورد؟ برو ببین ائمه معصومین مرغ می خوردن؟ ای مرغدار، ای نادان، ای ابله، تو چرا شتر پرورش نمی دهی؟ شتر بدبخت خار میخوره دویست کیلو گوشت میده، این مرغ از صبح تا شب میخوره اونوقت دو کیلو نهایت دو کیلو و سیصد گرم گوشت داره، از قدقدش خوشت میاد؟ از فضله اش خوشت میاد؟ ای نادان برو سیب زمینی بکار، برو تو دریاچه ارومیه هویج بکار.
ای بی شهور، ای ابله، ای موسوی، ای کروبی، مرغ می خوری؟ من از همون اولش گفتم که در راس این مرغ خورها برلینی ها هستند، بیل کلنگها هستند، اوباماها هستند، ای خردادیان، ای رقاص، الان تو خوشحالی؟ قر می دهی؟ ای حیوان اگر در ارومیه بودی من خودم ترو اعدام می کردم.
این زنهایی که سگ می گیرند دستشان و به مغازه می روند تا مرغ بخرند، من با اینها یک صحبتی دارم، ای زن سگ باز، مرغ می خری می دهی به سگ پاکوتاهت بخورد تا مرغ به دست مومنین نرسد؟ شما از شاه هم بدترید از سلمان رشدی هم بدترید، دست و پای شما را باید برید، وگرنه چرا سیب زمینی نمی خری که مثل حیوان آرام یک گوشه نشسته؟ حالا برو بگو حسنی خشونت گر است، من ابایی ندارم، همین الان دو تا حوری بهشتی اینجا نشسته اند منتظر من، خانم....خانم....
همین اسرائیل و عزالدین و ایرلندیها بودند که شما را مرغ خور کردند، دشمنان اسلام این مرغ را وارد سفره ما کردند وگرنه در زمان اون ملعون کی مرغ می خورد؟ مغازه ها پر از مرغ بود چون کسی مرغ نمی خرید....تو نشانه ها را ببین ای احمق، صفها را ببین، ای زرشک پلو خور ملعون.
توی داهاتی هم که مرغ در خانه ات داری، تو هم همدست جنیفرهایی، همدست خردادیانیهایی، همدست سازگارایی، وگرنه چرا شتر نگه نمیداری؟ هان؟ شتر بده، مرغ خوبه؟ همین واحدیها همین گنجیها همین سروشها هستند که رفتن در دامن دشمن و هی مرغ مرغ می کنند، همین لعنت الله علیه ها هستن که می خواهند مردم ران مرغ بخورند، ای خاک بر سرتان.
من شما را نصیحت می کنم، شما را فتوا می دهم: مرغ حرام است، گوشت حرام است، شیر حرام است، هر چیزی که نیست حرام است، حالا تو خود دانی.

منبع ؟؟: از طریق ایمیل دریافت شد

۲۹ تیر ۱۳۹۱

امان از این شاعران و واعظان ....

....هلاکو خان را چون بغداد مسخر شد ؛ جمعی را که از شمشیر بازمانده بود بفرمود تا حاضر کردند .
حال هر قومی باز پرسید .چون بر احوال مجموع واقف گشت ؛ گفت : از محترفه (کارگران ؛ پیشه وران ؛ صنعتکاران ) ناگزیر است .ایشان را رخصت داد تا بر سر کار خود رفتند . تجار را مایه فرمود دادن ( سرمایه در اختیارشان گذاشت ) تا از بهر او بازرگانی کنند .جهودان را فرمود قومی مظلوم اند ؛ به جزیه از ایشان قانع شد (راضی شد فقط از آنها جزیه بگیرد ) . قضات و مشایخ و صوفیان وحاجیان و واعظان و معرفان و گدایان و قلندران و کشتی گیران و شاعران و قصه خوانان را جدا کرد و فرمود : اینان در آفرینش ؛ زیادت اند و نعمت خدای به زیان می برند ( یعنی اینها آدم های زیادی هستند و نعمت خدا را حرام میکنند ) حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند و روی زمین را از خبث ایشان پاک کرد ..." عبید زاکانی "

- کاشکی هلاکوی دیگری پیدا میشد و این کره خاکی را از شر وجود کثیف روضه خوانان و مفتی ها و حجت الاسلام ها و آیات عظام و شجره خبیثه پاچه ورمالان و راهزنان اسلامی پاک میکرد .

۲۷ تیر ۱۳۹۱

من حکم میکنم

توسط Decrease font نقل از : خبرنامه گویاEnlarge font

www.gilehmard.com

وقتیکه رضا خان میر پنج در اسفند 1299 با همکاری سید ضیا دست به یک کودتای نظامی زد و مقدمات انقراض سلسله قاجار را فراهم ساخت ؛ اطلاعیه ای منتشر کرد تحت عنوان " من حکم میکنم " و آنرا به در و دیوار چسباند


مردم که غافلگیر شده بودند زیر اطلاعیه رضا خان یک ماده دیگر اضافه کرده و نوشته بودند : گه میخوری !!

متن اطلاعیه از اینقرار است :

ماده‌ی اول ـ تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.

ماده‌ی دوم ـ حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت 8 بعدازظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر، کسی نباید در معابر عبور نماید.

ماده‌ی سوم ـ کسانی که از طرف قوای ناظمی و پلیس مظنون به اخلال آسایش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده‌ی چهارم ـ تمام روزنامه‌جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و برحسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند.

ماده‌ی پنجم ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوه‌ی قهریه متفرق خواهند شد.

ماده‌ی ششم ـ درب تمام مغازه های شراب‌فروشی و عرق‌فروشی، تئاتر و سینما و فتوگرافی‌ها و کلوپ های قمار باید بسته شود و هر مست که دیده شود، به محکمه‌ی نظامی جلب خواهد شد.

ماده‌ی هفتم ـ تا زمان تشکیل دولت، تمام ادارات و دوائر دولتی، غیر از اداره‌ی ارزاق تعطیل خواهند بود. پست‌خانه، تلفن خانه، تلگراف خانه هم مطیع این حکم خواهند بود.

ماده‌ی هشتم ـ کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه‌ی نظامی جلب و به سخت ترین مجازات‌ها خواهند رسید.

ماده‌ی نهم ـ کاظم خان به سمت کماندانی شهر انتخاب و معین می‌شود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.

14 جمادی الثانی 1339
رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت
اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا ـ رضا
برای آنکه با اوضاع و احوال آنروز ایران آشنا بشوید نکاتی از کتاب " تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم " نوشته جعفر شهری را برایتان نقل میکنم تا بدانید تا رسیدن به ایران جدید چه راههای پر سنگلاخی را پشت سر نهاده ایم . دکتر عباس میلانی کتاب شش جلدی جعفر شهری را به مثابه یک دکان سمساری میداند و چنین می نویسد:

جعفر شهرى، در اين مجموعه از زمان هايى مى گويد كه در آن هنوز مردم تقويم تاريخ خود را گرد رخدادهايى بزرگ سامان ميدادند و شاخص هاى تاريخ شان ، وقايعى چون سال قحطى و سال مشمشه بود. شناسنامه اى در كار نبود و هر كس نام و كنيه اى داشت كه تبار يا حرفه يا ويژگى جسمانى اش را مى شناساند.

در تهران قديم، حتى براى رساندن نامه اى، مردم نيازمند اين روابط شخصى بودند، كما اينكه وقتى كسى براى گريز از غربت مشهد، نامه اى به مادرش به تهران ميفرستد، نشانى اش را چنين مى نويسد:

از مشهد به تهران ، حياط شاهى ، دم چنار ، بدست كربلايى بقال رسيده، زحمت كشيده به منزل حاج الله يار رسانيده ، خديجه خانم در يافت فرمايند، قبول زحمت كرده ، به حاج مهدى صراف كوچه ى حوله باف ها برسانند.

تهران آن زمان خندق داشت و از پنج محله تشكيل ميشد و سيزده دروازه حدود آنرا مشخص ميكرد. رفت و آمد به شهر تنها بين اذان صبح و غروب ميسر بود و عوارضى به همراه داشت.

خندق ها محل سكونت الواط و بقول جعفر شهرى " اراذل و فقرا و غربا و كولى ها و شتر دزدان و فواحش و دراويش و قلندران بود. چرس و بنگ و حشيش در آن رواج داشت و دوغ وحدتش مشهور بود، گاهى هم در شبهاى مهتاب محل تمرين ساز و كمانچه تازه آواز خوانها و مطربهاى مبتدى بود."
بعد از چندى، خندق ها را پر كردند و دروازه ها ويران شد و چهار خيابان شهباز، شاهرضا، سى مترى، و شوش، در محل آنها احداث گرديد.

شب ها ، بعد از غروب آفتاب و زدن شيپور بگير و ببند ، محله هاى تهران دويست و پنجاه هزار نفرى ، در قرق نايب هايى بود كه با مشتى داروغه ، جان و مال مردم را در چنگ قدرت خود داشتند، اصل حاكم بر نظام قضايى اين بود كه:

تا نباشد چوب تر ......فرمان نبرد گاو و خر ..!!

ديرى نپاييد كه اتومبيل و كاميون هم به تهران آمد . خيابان چراغ گاز كه پيشتر محل گرد آمدن و تعمير گارى ها بود به مركز گاراژ ها بدل شد . رانندگان منزلتى عجيب يافتند . در آمد شان سرشار بود و مايه مباهات هر دختر دارى اين بود كه شوفرى به خواستگارى دخترش برود.

سالها طول کشید تا مردم وسايل قديمى رفت و آمد ، مانند اسب و الاغ و قاطر و شتر و كجاوه و پالكى و عمارى و كالسكه و درشكه و دليجان را رها كرده و به ماشين روى آوردند.

بسيارى از مردم از ماشين گريزان بودند يا آنرا در شمار عجايب هفتگانه مى انگاشتند و مانند دوچرخه از علايم آخر الزما ن ميدانستند.

مى گفتند : همان مركب هايى هستند كه خبر شان رسيده كه نه خر هستند و نه اسب و بدون كاه و جو و يونجه و عليق حركت مى كنند . و با ظهور آنها زمان به آخر مى رسد!

همزمان با اين تحولات، چراغ گازى و ماشين دودى و اندكى بعد چراغ برق هم به تهران رسيد و بخش هاى مهمى از شهر را از خاموشى شبانه نجات داد.
طولى نكشيد كه سيد ضيا، كباده كش نوعى تجدد دوستى شد. شايد برنامه ى كابينه ى او كه به كابينه ى سياه و كابينه نيم بند شهرت داشت و به معمارى انگليس بر سر كار آمده بود به ناكامى تجربه ى تجدد در ايران كمك كرد.

جعفر شهرى ، سياهه اى از اقدامات و تصميمات كابينه ى سيد ضيا الدين تهيه كرده كه نمونه هايى از آن عبارتند از:

** هر كاسب ، بجز نانوا و كله پز و حمامى، بايد دكان خود را اول آفتاب باز، و اول غروب تعطيل كند .

** هيچ كاسب ، بجز بقال و پزنده و نانوا ، حق ندارد روز هاى جمعه دكان خود را باز و داد و ستد كند .

**هر نانوا ، مكلف است براى نان ها كه از تنور بيرون مى آيد ، سكوى آجرى بسازد .

**هر خوراكى فروش ، اعم از نانوا و قصاب و كله پز و آبگوشتى و كبابى و يخنى پز و فرنى پز ، بايد كف دكان خود را آجر فرش كند .

**سگ هاى خانگى بايد قلاده شده زنجير داشته باشند .

**كبوتر بازى اكيدا قدغن است .

** سر بريدن حيوانات ، امثال گوسفند و مرغ و خروس در انظار و ملا عام بكلى ممنوع است .

**داد زدن توى كوچه ها ، توسط طواف ، دوره گرد ، طبقى ، كاسه بشقابى ، قبا ارخالقى ، قفل و كليدى ، ميوه فروشى ، گردويى ، و امثال آن و همچنين تعارف و اصرار كسبه به مشترى و بفرما زدن چلويى و آبگوشتى و غيره ممنوع .

**از اين تاريخ ، كليه ى احزاب منحل ميشود .

**مصرف ترياك و شيره در انظار و قهوه خانه ها ممنوع .
هيچ كس از اهالى حق ندارد در معابر به قضاى حاجت بپردازد .

** قداره كشى و نزاع و عربده كشى و حمل كارد ، چاقو ، قمه و قداره ، موجب مجازات سنگين است .

**نا بينايان بايد بازو بند از پارچه ى زرد و عصا در دست داشته باشند.

**اجتماعات خيابانى قدغن است.

**معركه گيرى، مار گيرى، تلكه گيرى، گدايى، كلاشى، رمالى، دعا نويسى و ولگردى، ممنوع.

**آب خزينه هاى حمام بايد همه هفته تعويض شود.

**كوره هاى حمام بايد دود كش داشته باشند.

جعفر شهرى، در كتاب شش جلدى " تاريخ اجتماعى تهران " رمز و راز حركت هاى بزرگ اجتماعى را در جزئيات ذهن و زندگى مردم كوچه و خيابان سراغ مى كند و با گرد آورى بخش عظيمى از فرهنگ عوام، خدمتى ماندگار به تاريخ ايران مى كند.

خواندن اين مجموعه ى گرانقدر را به همه ى شما توصيه مى كنم .


۲۴ تیر ۱۳۹۱


گوسفند ها ...!!!

چند وقت پیش رفتم دفتر روزنامه همشهری آگهی بدم ماشینم رو بفروشم . دیدم یارو شروع کرد منو سوال پیچ کردن
که خونه تون کجاست , ماشینت کو , شمارت چنده و از این حرفها
حتی پاشد از اونجا زنگ زد به گوشیم ببینه شماره رو درست دادم یا نه
دیگه من شاکی شدم پریدم بهش که این رفتارا چیه ؟!!

برگشته میگه : آقا تورو خدا از دستم ناراحت نشو ؛ مجبورم , چند وقت پیش یه نفر اومد اینجا آگهی داد با این مضمون که : 300 راس گوسفند زنده موجود است . بعد شماره روابط عمومی مجلس شورای اسلامی رو داده بود ! ملت هم زنگ میزدن مجلس و می پرسیدند : این گوسفندا چند؟؟؟؟!!!!!!

" از یاد داشت های یک آدمیزاد ساکن ایران "

۲۲ تیر ۱۳۹۱

دین .... و باقی قضایا


شاید هدف از زندگی ما در این دنیا این نباشد که خدا را بپرستیم، بلکه این باشد که او را خلق کنیم.
"آرتورکلارک"

اگر خدا وجود میداشت، من فکر میکنم که بعید است او آنقدر بیهوده و لوس باشد که از اینکه افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود.
" برتراند راسل"

یک فیلسوف تابحال هرگز یک روحانی را نکشته است، در حالیکه روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند..
"دنیس دیروت"

وقتی که مردم بیشتر آگاه میشوند، کمتر به روحانی و بیشتر به معلم توجه میکنند.
"رابرت گریl† اینگر سول"

ادیان همه مانند یکدیگرند، مبتنی بر افسانه ها و اسطوره ها هستند.
" توماس جفرسون"

دین بهترین وسیله برای ساکت نگه داشتن عوام است.
"ناپلئون بناپارت"

وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمینهایمان را داشتیم، پنجاه سال بعد، ما در دست کتاب های مقدس داشتیم و آنها در دست زمین های ما را داشتند.
" جومو کیانتا"

خداوند زاییده ترس انسان از طبیعت است.
"آربیتر"

مذهب تنها برای بردگی انسان ها خلق شده است.
"ناپلئون"

روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبيعى دو جنس حساسيت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد.
"سوزان ارتس"

کشيش ها مى گويند که آنها به مردم بخشيدن و خيريه را مى آموزند. اين طبيعى است.چون آنها از پول صدقه مردم زندگى مى کنند. همه گداها مى آموزند که مردم بايد به آنها پول بدهند.
"رابرت گرین اینگر سول"

قسمتهايى از انجيل را که من نمى فهمم ناراحتم نمى کنند، قسمتهايى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند.
"مارک تواین"

به من بگوقبل ازتولد کجا بوده ای تا به تو بگویم پس ازمرگ کجا خواهی رفت.
"نیچه"

مذهب مردم را متقاعد كرده كه : مرد نامرئي در آسمانها زندگي ميكند كه كه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد ، لحظه به لحظه آن را . و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي ، او تو را به جايي ميفرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتي است و بايد تا ابد در آنجا زندگي كني ، رنج بكشي ، بسوزي و فرياد و ناله كني ... ولي او تو را دوست دارد !
" جورج كارلين"

ايمان يعني اين كه نخواهي بداني واقعيت چيست .
"نیچه"

يكي از بزرگترين تراژدي هاي بشريت اين است كه اخلاقيات بوسيله دين دزديده شده است .
" آرتور سي كلارك "
0
موضوع انشاء: فیس بوک

بنام لایک زنندهء مومنین و بلاک کننده ظالمین

ما بهمراه دوستمان عضو فیس بوک میباشیم . فیس بوک جای خوبی است اما بیشتر اعضایش باهم فامیل هستند و از نام خانوادگیشان میشود فهمید .مثل سبز یاایرانی یا پرشین یا پارسی .اکثراًهم شبیه هم هستند طوری که ما اوائل فکر میکردیم دوقلو باشند .

وقتی وارد فیس بوک شدیم تازه فهمیدیم که اسم این اقدس چپول دختر همسایه مان پرمیس بوده و چقدر هم خوشگل بوده و ما نمیدانستیم . یک عالمه دوست پسر دارد که مدام برایش عکس میفرستند . تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود اما یک شعرهایی میگذارد در والش که ما معنیش را نفهمیدیم .
از دختر عمویمان پرسیدیم گفت : جز جگر گرفته کپی پیست میکند ایکبیری . !

فیس بوک دونفر عضو فعال دارد که مدام حرف میزنند .یکی اسمش کورش است و نام خانوادگیش بزرگ و دیگری هم باید پزشک باشد که به او علی آقای شریعتی میگویند .

هرچقدر از خانه بیرون میرویم واز مردم فحشهای بد بد میشنویم در عوض در فیس بوک همش حرفهای گل و بلبل است و همه مهربانند .

البته یکی دوتا از همسایه هایمان که فحش بدبد میدهند را در فیس بوک شناختیم و دیدیم در فیسبوک قربان صدقهءهمه میروند و از انسانتیت حرف میزنند ،اما نمیدانیم چرا تا خودمان رامعرفی کردیم بلاکمان کردند.

فیس بوک جای عجیبی است .دیروز که به اتفاق پدرمان از کنار مسجد شهر رد میشدیم شنیدیم که حاج آقا طاهری امام جماعت مسجد پشت بلندگو میگفت:این فیس بوک ساخت شیطان است و میخواهد جوانان مارا از راه بدر کند . خدارا شکر میکنیم که حاج آقا طاهری که خودشان هم عضو فیسبوک هستند سنشان زیاد است وگرنه ایشان هم از راه بدر میشدند .
ما خودمان یکبار از ایشان پرسیدیم که چرا خودتان عضو فیس بوکید ؟ایشان فرمودند: برای تحقیق و بررسی مکر دشمنان در آنجا عضو شده ایم .
گفتیم :چرا فقط با دخترها دوست میشوید و عکس برایشان میفرستید؟
ایشان گفتند: میخواهیم براه راست هدایتشان کنیم و منظورمان امر به معروف است
دوباره پرسیدیم ؟پس چرا اسمتان را گذاشته اید پسر بلا؟
ایشان اخم کردند و گفتند:شما اصلاً مارا چجوری در فیسبوک شناختید؟
گفتیم ،خوب آخر عکستان را دیدیم که کلّه خودتان را روی بدن آرنولد چسبانده اید .
دیگر نشنیدیم ایشان چه گفتند چون یک چک بما زدند که تا دوساعت گوشمان بوق اشغال میزد .

خلاصه ما فیسبوک را دوست میداریم،آنجا اقدس چپول پرمیس جیگر میشود ،ابرام شتر خفه کن پسر آریایی میشود،همه مهربانند و حاج آقا طاهری هم آهنگ رپ میگذارد و گاهی هم حرفهای قشنگ میزند و از چک زدن خبری نیست .

،فیسبوک پر است از شریعتی و کورش و این آقاهه که تازه عضوش شده ،استیو جابز .
راستی ما نمیدانستیم خارجیها انقدر قشنگ فارسی مینویسند همین آقای جابز یکیش .

این بود انشای ما !

۲۰ تیر ۱۳۹۱

این سکته سگ مصب ....


شعر "فارسی" از کتاب این سکتۀ سگ مصب

اکبر ذوالقرنین
***
این زبان مادری
ـ فارسی خودمان را می گویم ـ
چقدر “کردن” دارد …
باید ببخشید
رویم سیاه
زبانم لال
نگاه را می کنیم
فکر را می کنیم
سلام را هم که می کنیم
از عشق و حال و احوال گرفته
تا شادی و کیف و بوسه
حتا زندگی را هم می کنیم
ورزش و ناز و نوازش را نیز
مثل صلح و جنگ و نیایش
چنان که هر چه آزمایش و ویرایش را
دم به دم می کنیم
حالا بگو
آدمی مانند من
همدانیِ زمین خورده ای بی دست و پا
با این بَر و ریخت “چه واشه ام”
که هم انقلاب را کرده
هم سکته ی سگ مصب را
غلطی مانده نکرده باشم؟
گمان را که نمی شود کرد
من هم نمی کنم
شما چطور؟

۱۵ تیر ۱۳۹۱


معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند ، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری ، مهریه ، نامزدی ، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی ، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند.
گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید :
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست

هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.

شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت ، پوست ، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
آقای .... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است استفاده می شود.
ما حتی از دستشویی بزرگ گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : عاشقت هستم"؟!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟ !!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاوها در جامعه شان فقر ندارند .
گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند
هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما
به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ......
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو..
ولی با همه منافع يادشده هیچ گاوی نگفت : من
بلکه گفت: ما