دنبال کننده ها

۹ آبان ۱۳۸۹

اینو باش ....

از : بیژن صف سری




داشتم دست نوشته ها و اوراق بهم ریخته در قفسه ی کتاب هایم را مرتب می کردم که ناگهان دست نوشته ا ی از رفیق طنز پردازم ، مرحوم عمران صلاحی را پیدا کردم ، شعر طنزی بود بنام " رند" ، بگذریم که با دیدن این دست نوشته از عمران چه حالی شدم و چه خاطراتی از آن شاعر طنز پرداز برایم تداعی شد ، بماند، اما خوب بیاد دارم که آن د ست نوشته را کی و کجا ، از رفیق شاعر طنز پردازم گرفتم . در یکی از روز های تابستان سال 85، یعنی درست چند ماه قبل از فوت عمران بود که بنا به دعوت مهندس فیروزان که آن زمان رئیس وقت شورای عالی ویرایش صدا و سیما بودند به دفترش رفتم ، این جناب فیروزان که در حال حاضر مدیر عامل مجموعه فرهنگی شهر کتاب هستند و نگارنده یک سالی مشاور فرهنگی ایشان در مجموعه شهر کتاب بودم ، به گواهی اکثر قریب به اتفاق اهالی فرهنگ و ادب این آب و خاک ، انسانی فرهیخته و فرزانه ایست ، و بنا به آن مثل معروفی که می گویند بچه حلال زاده به دائیش می رود ، ایشان هم ، چه به لحاظ شکل و ظاهرو چه در منش واخلاق و رفتار ، شباهت عحیبی به دایی خود ، یعنی امام موسی صدر دارند . الغرض آن روز که به دفتر مهندس فیروزان رفتم ، شاید یک سالی بود که از مرحوم عمران صلاحی ، رفیق شاعر طنز پردازم بی خبر بودم ، به همین دلیل وقتی از آقای فیروزان شنیدم عمران در آن موسسه مشغول به کار است انقدر خوشحال شدم که جناب فیروزان از ان همه اشتیاق من برای دیدار دوست به وجد امده و تلفنی خبر امدنم را به عمران اطلاع می دهد و او هم فی الفور به اتاق مهندس فیروزان می آید . انگار همین دیروز بود که یک بغل سیر همدیگر را در آغوش گرفتیم و بی توجه به حضور جناب رئیس، شروع به گپ و گفتتگو کردیم ، و از انجا که همیشه بذله گو و خوش کلام بود در خلال صحبت ها دست در جیب پیراهن خود برد و کاغذی چند لا زده را بیرون کشید و گفت این هم اخرین کارم که چند ساعت قبل گفتم و تازه از تنور در اوردم مواظب باش هنوز داغ است ، اما وقتی خواستم کاغذ لا زده را برای خواندن باز کنم ، دستم را گرفت و مانع شد و به شوخی گفت ، آمدی اینجا که ما رو از کار بی کار کنی ؟ بعدا بخوان ، و بعد رو به مهندس کرد و با همان شوخ طبعی منحصر به فردش که شهره عام و خاص بود گفت ببخشید دشنامی است در قالب شعر طنزکه خواندنش در حضور شما باعث خجالت من کارمند می شود.

امروز پس از چهار سال از درگذشت آن شاعر طنز پرداز وقتی بار دیگر این سروده طنز را می خوانم که به دست خط خود شاعر است و در هیچ یک از آثار منتشر شده آن مرحوم وجود ندارد ، خالی از لطف نمی دانم که این شعر طنز زیبا را در این فضای مجازی منشر نمایم و در دسترس علاقمندان به عمران صلاحی قرار دهم ، روحش قرین شادی باد.

رند

به همه درس شجاعت میده و اهل فراره اینو باش

عاشق موسیقیه ، دشمن تاره اینو باش

میگه عاشقی چیه ؟ ، غیر خریت چیزی نیست

با یه عشوه تا قیومت بی قراره اینو باش

میگه : هر کس خری دید سوار نشه خیلی خره

با نفوذ سخنش رو ما سواره اینو باش

باز میگه هر کسی دم به خمره زد جهنمی است

شبا مزه ی غذاش ماست و خیاره اینو باش

دشمن خونی مطرباس ، توی سخنرانی

دائما تو واکمنش رنگ نواره اینو باش

چه تلاشی میکنه که با ادیبون بشینه

در آوردیم که آقا سابقه داره اینو باش

· · · Share

۶ آبان ۱۳۸۹






سايپا بزودي خودرو اسلامي هوشمند ميسازد.

اين خودرو هنگام حركت صلوات ميفرستد. سرعت 80 به بالا آيت الكرسي مي خواند. درصورت بروزحادثه فاتحه ميخواند، ودرصورت سواركردن زن نامحرم صيغه ميخواند.

خر ...و دانشگاه ..؟؟؟


اعتراض یک دانشجو به کمبود بنزین صبح روز ۴ آبان ماه ۱۳۸۹ یک دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد چالوس در اعتراض به کمبود بنزین با خر به دانشگاه آمد که این کار موجب بازداشت وی توسط حراست دانشگاه شد. دانشگاه آزاد واحد نوشهر و چالوس - ایران

۴ آبان ۱۳۸۹

خیابان پنج دندان .....

کدام الاغی شهردار منطقه سه تهران است ؟؟؟
Language Bookmark google.com



۳ آبان ۱۳۸۹

نماز مورد علاقه شیرازی ها ....!!!


آقا ! ما عیال مان شیرازی است . خودمان هم چندین سال در شیراز زندگی کرده ایم و در آنجا کلی دوست و رفیق داریم . نوشته ای را که می خوانید یک آدم شیر پاک خورده ای برایمان فرستاده . ما اول می خواستیم نادیده اش بگیریم و خودمان را توی هچل نیندازیم ؛ اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان ما خودمان شیرازی ها را خوب می شناسیم . اهل دعوا مرافعه و کشمکش های آنچنانی نیستند . روز جمعه که میشود عمه و خاله و پسر عمه و پسر خاله و پسر دایی و همه قوم و قبیله ریسه میشوند میروند باغ ! ما خودمان هم وقتی در شیراز بودیم روز جمعه اگر سنگ هم از آسمان میبارید باید بار و بند یل مان را می بستیم و میرفتیم " بید زر " . آنجا پای درختی و لب آبی می نشستیم و از آن زهر ماری ها می خوردیم . رفیق های مان هم مثل خودمان بودند . اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد ...

حالا ما داریم اینجا بلبل زبانی میکنیم . خدا کند عیال اینها را نخواند و گرنه بگمانم شب را باید توی گاراژ بخوابیم .

طبق نظرسنجی در شیراز بهترین نماز، نماز میّت است؛

چون:

وضو ندارد

سجده و رکوع ندارد

با کفش هم می توان خواند

امام جماعت همه اش را می خواند

صبح زود هم نمی خواهد بلند شویم

واجب نیست

سالی یکی دو بار بیشتر خوانده نمی شود

بعد از آن هم ناهار میدن