دنبال کننده ها

۲۹ خرداد ۱۳۸۸

خاک مرا به باد مده ....

سیمین بهبهانی:
خاک مرا به باد مده!

• سیمین بهبهانی، تازه ترین سروده خود را با نام «خاک مرا به باد مده»، به ملت آزادیخواه ایران تقدیم کرد ...


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۲۹ خرداد ۱٣٨٨ - ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹


گر شعله های خشم وطن / زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود

پر گوی و یاوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی ی تو / اسباب ریشخند شود

هرجا دروغ یافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود

باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود

بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود

بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شود

***

نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود

خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود

سیمین بهبهانی
۲۵ خرداد ۱٣٨٨

۲۸ خرداد ۱۳۸۸

توده ای ها هنوز سنگ روسيه را به سينه ميزنند !!!

حالا که مردم ايران يکپارچه عليه حکومت ملايان شوريده اند ؛ همه مردگان سياسی که در اين سی سال گذشته به شغل شريف دلالی و رمالی مشغول بوده اند يکباره سر از لحدهای خود در آورده و با انتشار بيانيه ها و اعلاميه های شداد و غلاظ ؛ به مردم ايران رهنمود های بظاهر سياستمدارانه ميدهند .
در اين گير و دار ؛ خنده دار ترين و مضحک ترين اعلاميه از طرف ته مانده های حزب توده صادر شده که کلی برای آقای پوتين و مدد اف سينه چاک داده و پستان به تنور داغ چسبانده اند .

اين اعلاميه را بخوانيد و به ريش ته مانده های از نفس افتاده توده ای بخنديد ...

-------------------------

مردم را به دام
ستاد جنگ روانی نیاندازید!





بدنبال اظهارات احساسی محسن مخملباف در مصاحبه مطبوعاتی حاشیه حضور در پارلمان اروپا که در آن بشدت از حمایت روسیه از کودتای 22 خرداد و احمدی نژاد انتقاد کرد، مفسران نان به نرخ روز خوری که در رادیوهای لس آنجلسی وقت پر می کنند و کوچکترین احساس مسئولیتی در برابر جان و مال و خون مردم ندارند، از دیروز ساز "روسیه" را چنان کوک کرده اند که اصل کودتا و ستاد کودتا در بیت رهبری و فرماندهان کودتا در سایه قرار گرفته و فرصت سنگر بندی برای آنها فراهم ساخته است. با صراحت باید به مردم ایران گفت: این که چه دولتی از کودتا حمایت کرده یا نکرده و یا حتی در آن نقش داشته یا نداشته، اساس و مرکز توجه مردم برای مقابله با کودتا نباید باشد. آدرس اشتباه نباید داد و ستاد جنگ روانی کودتا را نباید یاری رساند. این شیوه، یعنی پاس دادن تحولات داخل کشور به خارج از کشور، همان شیوه ایست که در تمام 30 سال گذشته، علیه هر نوع جنبش مردم ایران، حاکمیت بدان متوسل شده و پشت هر حادثه ای دست خارجی را معرفی کرده است. این ساز را اکنون نباید، به نوع دیگری کوک کرد، چرا که به نوع دیگری خدمت به کودتاچی هاست.

روسیه، امروز هیچ تفاوتی با آلمان و امریکا و فرانسه و هر کشور سرمایه داری دیگر جهان ندارد و به شوروی ستیزان حرفه ای باید گفت، عقده گشائی تاریخی خود را برای وقت دیگری ذخیره کنید و به جنبش ضد کودتا ضربه نزنید. با تمام قدرت و توجه باید علیه ستاد کودتا در سپاه پاسداران، دولت، بیت رهبری و صدا و سیمای جمهوری اسلامی بسیج شد و یک گام، حتی یک وجب از خیابان و پشت بام عقب ننشست. کودتاچی ها اگر فرصت پیدا کنند و بتوانند موقعیت خود را تثبیت کنند، با همه آنها که دستگیر شده اند و یا هنوز دستگیر نشده اند و با مردم بی پناه ایران، همان کاری را خواهند کرد که شاه و تیمور بختیار و سپهبد آزموده پس از تثبیت کودتای 28 مرداد کردند.

به هوش باشید! مردم ایران را گمراه نکنید! آدرس های گمراه کننده به مردم ندهید! فریب جنگ روانی ستاد کودتا را نخورید و اخباری را منتشر نکنید که هراس در دل مردم ایجاد می کند. ما با پوتین و مدویدف – نخست وزیر و رئیس جمهور روسیه- روبرو نیستیم، ما با ستاد کودتا در قلب فرماندهی سپاه و بیت رهبری روبرو هستیم.

خسته نباشی مادر جان ....!

۲۷ خرداد ۱۳۸۸

در جلسه انتخاباتی احمدی نژاد چه گذشت ؟؟؟

انتشار متن مذاکرات جلسات محرمانه و خصوصی

____________________________________________
احمدي نژاد به حاضران مي گويد برنامه انتخابات رياست جمهوري دوره دهم به گونه يي مديريت شده است كه پيروزي ما درآن قطعي است و ما اهدافي بسيار فراتر از اين انتخابات داريم...
درجلسه انتخاباتي مهمي كه با حضور محمود احمدي نژاد، مجتبي هاشمي ثمره، اسفنديار رحيم مشايي، غلام حسين الهام و برخي نمايندگان مجلس كه مورد اعتماد احمدي نژاد هستند، چون آقا تهراني و اسماعيل كوثري و چند تن از مسئولان مهم ستاد انتخاباتي محمود احمدي نژاد برگزار شده است، احمدي نژاد از قصد خود براي تغيير قانون اساسي خبر داده و گفته است كه هيچ معنايي ندارد رياست جمهوري در ايران دو دوره يي باشد و همانگونه كه نمايندگي مجلس در ايران نامحدود است، دوران رياست جمهوري هم بايد نامحدود باشد.

به گزارش جمهوريت، در اين جلسه انتخاباتي كه چند روز پيش از استعفاي مجتبي هاشمي ثمره از مقام مشاورت رياست جمهوري برگزار شده است، احمدي نژاد گفته است كه ماموريت همه طرفداران دولت به ويژه نمايندگان مجلس اين است كه زمزمه هاي تغيير قانون اساسي را سر بدهند.

در اين جلسه غلام حسين الهام با طرح مباحث حقوقي و اسماعيل كوثري با طرح مباحث سياسي گفته اند كه در سال آخر رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني هم برخي نمايندگان در مجلس نطق كردند و گفتند كه مي بايستي شرايط قانوني براي حذف محدوديت دو دوره يي انتخابات رياست جمهوري فراهم شود اما افكار عمومي، احزاب و گروههاي سياسي ازاين ايده استقبال نكردند لذا طرح ياد شده در همان ابتدا مسكوت گذاشته شد. احمدي نژاد پاسخ مي دهد اشتباه آنان اين بود كه طرح شان را پيگيري نكردند و مي بينيد كه تاوان آنرا هم پس مي دهند كه انشاالله در دوره دوم تمامي پست هاي سياسي و مراكز مهم مالي را كه در اختيار آنان است، از دست شان خارج مي كنيم و در اختيار خود خواهيم گرفت.

احمدي نژاد مي افزايد: البته آنان در انتخابات شوراي شهر دوم هم همين اشتباه استراتژيك را مرتكب شدند و در واقع با برگزاري آن انتخابات در حاليكه مي توانستند فضا را مديريت كنند، ولي اين كار را نكردند و يك سنگر مهم را از دست دادند و آن سنگر سكوي پرش ما به مراحل بعدي شد و اكنون به جايي رسيده ايم كه آنان ديگر از نظر سياسي مرده اند و كارشان تمام است. و البته اين سنگر هم سكوي پرش ما به مرحله نهايي خواهد بود.
احمدي نژاد سپس به تجارب سياسي خود اشاره مي كند و مي گويد البته فكر نكنيد به اين راحتي به اينجاها رسيده ايم. كساني كه به ظاهر دوست ما هستند اما در پشت ديوار خانه مان « اشاره به مجلس » مي نشينند و طرح مي دهند كه مثلاً به بهانه تجميع انتخابات طول دوره رياست جمهوري بنده را كم بكنند تا شايد زودتر از دست من خلاص شوند، اما ديديد كه به نتيجه نرسيدند و نمي دانستند كه ما حالا حالا ها در خدمت آنان خواهيم بود. در اين لحظه حضار مي خندند و احمدي نژاد ادامه مي دهد اولين اشتباه در سياست آخرين اشتباه هم خواهد بود... به نظر شما چرا هرچقدر به ما فشار آوردند كه يكي از نزديكترين همراهان حاضر در اين جمع « اشاره به مشايي » را از قطار دولت پياده كنيم، زير بار نرفتيم؟ چون اگر زير بار مي رفتيم داستان ادامه پيدا مي كرد و روياي كساني كه مي خواستند زمستان ٨٧ دولت را از اكثريت بيندازند تحقق پيدا مي كرد و شكست طرح آنان به خاطر ايستادگي ما بود وگرنه معلوم نبود اين دولت الان به چه سرانجامي رسيده بود.

احمدي نژاد مي گويد كساني بودند كه مي خواستند با اختياراتي كه با امضاي ما به دست آورده بودند با اين تصور كه از قدرت فراواني برخوردارند مسير پرونده هسته يي را عوض كنند ولي ديديد نتوانستند و ناچار صحنه را ترك كردند هرچند اكنون در جاي ديگري مشغول حفر سنگر براي مقابله با دولت اند و برخلاف قول و قرارها، كارهايي مي كنند كه قول داده بودند، انجام ندهند كه البته اين اقدامات از ديد ما پنهان نيست و ان را به حسابشان ميگذاريم.

احمدي نژاد به ماجراي كردان اشاره مي كند و مي گويد البته در جاهاي ديگري هم گفته ام و مي گويم من حاضر بودم جناب كردان را در كابينه دهم هم جا بدهم و اگر مجلس استيضاح نكرده بود قطعاً او اكنون وزير كشور باقي مانده بود چرا كه همه شما مي دانيد من در عزل و نصب مقامات دولت هيچ ملاحظه يي ندارم اما به همان ميزان هم كه از ناحيه خارج حتي آن بالايي ها يا قم به بنده براي عزل و نصب ها توصيه يا فشار وارد شود من زير بار نمي روم ومحترمانه مي گويم شما يا كاره يي نيستيد كه در اين صورت الزامي به پذيرش راي شما ندارم و اگر هم قانون به شما اجازه عزل و نصب داده است، خوب خودتان از اختيار قانوني تان استفاده كنيد چرا مي خواهيد بنده مايه بگذارم درحاليكه به همكارانم اعتماد كامل دارم.
احمدي نژاد مي افزايد: البته به شما بگويم من برخي از اين آدم ها را از عرصه خارج كرده ام، فعلاً با برخي مدار مي كنم تا موقع مناسب اش برسد و آنان را غربال خواهم كرد و يك سرندي را با سوراخ هاي ريز درست كرده ام كه آدم ها به اين راحتي ها نتوانند از آن عبور كنند... هركس از اين سرند عبور كرد دوست ما محسوب مي شود ولاغير!

الهام پاسخ مي دهد كه اما تغيير قانون اساسي شرايطي دارد كه ممكن است با مقاومت مجلس مواجه شود. احمدي نژاد مي گويد كه ما بايد ازتجارب دوستان مان در آمريكاي لاتين ياد بگيريم. مگر آقاي چاوز نبود كه با مقاومت وصف ناشدني همين تغييرات را در قانون اساسي خودشان اعمال كردند پس ما هم مي توانيم چنين اقداماتي را انجام دهيم فقط يك شرط دارد و آن هم نترسيدن است

انتخابات خونين و معجزه سلطانی

اکبر گنجی

-----------

فرایند و فرآورده ی انتخابات در رژیم غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی از جهات گوناگون با معیارهای انتخابات دموکراتیک،آزاد و منصفانه تعارض دارد. نه تنها مخالفان حق داوطلب شدن ندارند، بلکه داوطلبانی که به قانون اساسی و اسلام هم اعتقاد و التزام دارند توسط شورای نگهبان حذف می شوند. در گام بعد، تمامی امکانات تبلیغاتی - رسانه ای و مالی کشور در اختیار کاندیدای مطلوب نظام قرار می گیرد. در روز رأی گیری با سازماندهی نیروهای نظامی- انتظامی- اطلاعاتی برای کاندیدای مطلوب شان رأی به صندوق می ریزند، و در نهایت با تقلب های باور نکردنی، کاندیدای مورد نظرشان را پیروز انتخابات معرفی می کنند. مهمترین اشکال ساختاری انتخابات ایران آن است که منجر به "انتقال قدرت" نمی شود. انتخابات آزاد افریقای جنوبی قدرت را از دکلرک به ماندلا منتقل کرد. انتخابات آزاد لهستان قدرت را از ژنرال یاروزلسکی به لخ والسا منتقل کرد. انتخابات آزاد چک قدرت را به واسلاو هاول منتقل کرد. ژنرال پینوشه پس از مذاکره با مخالفان سازمان یافته انتخابات آزادی برگزار کرد که منجر به انتقال قدرت به مخالفان گردید، و اکنون یکی از زندانیان سیاسی پینوشه،خانم میشله باچلت سوسیالیست، رئیس جمهور آن کشور است. در ایران اگر هم انتخابات کاملاً آزاد، رقابتی و منصفانه برگزار شود، قدرت از خامنه ای و نهادها و افراد تحت امر او به اصلاح طلبان منتقل نخواهد شد. هر فرد یا گروهی که پیروز انتخابات آزاد شود مجبور است تحت امر ولایت مطلقه فقیه و نهادهای تحت امر او کار کند. انتقال قدرتی در کار نخواهد بود.اما خامنه ای همین روزنه های تنگ تنفس را هم می بندد تا افراد و مردمی که تماماً گوش به فرمان سلطان نیستند در زیر سلطه "سرداران سرمایه دار" له شوند.
اما انتخابات متقلبانه دهمین دوره ریاست جمهوری از جنس دیگری بود. رهبر به مشارکت اکثریت مردم نیاز داشت تا در زمانه ای که سه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ایران را تحریم کرده است، نظام را مشروع جلوه دهد. شرایطی ایجاد شد که مردم ایران گمان کردند می توانند از طریق صندوق های رأی به تحقیر، فساد سیاسی ساختاری، فقرگسترده، سرکوب سازمان یافته، نقض گسترده حقوق بشر، بی عدالتی، زوال اخلاق، و دروغگویی "نه" بگویند و از این راه شرایط وحشتناک کنونی را تغییر دهند. مردم، خصوصآً جوانها، عرصه عمومی ای به رنگ زرد و سبز آفریدند که با شال خامنه ای و احمدی نژاد تفاوت داشت. تفاوت فقط در رنگ ها نبود، تفاوت شادی و اندوه، لبخند و گریه، و از همه مهمتر، تفاوت راه ها و مشرب ها بود. این چنین بود که خامنه ای به راه خود رفت، معجزه کرد و معجزه هزاره سوم را از صندوق ها در آورد، صدای انا لله و انا الیه راجعون را نهاد جامعه برآورد، و مردم را سرخ و جامعه را سیاه پوش کرد. و البته اکنون به امر او، منکرانی که از تصدیق این "معجزه الهی" سرباز می زنند باید به خون کشیده شوند.
نظام ولایت مطلقه فقیه، یک بار دیگر در حال پوست انداختن است. انقلاب سوم آنها، یادآور انقلاب فرهنگی چین است. قرار است نسل دهه اول نظام، به نام مبارزه با فساد و رانت خواری، از ساختار سیاسی حذف شود. هر از گاهی بساطی برچیده و بساطی تازه پهن می شود. نظام سلطانی(ولایت مطلقه فقیه) متکی به نظامیان و دلارهای نفتی است. دلارها در سپاه ، بسیج ، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات تزریق می شود. محصولی،وزیر کشورکنونی، و کردان، وزیر کشور سابق، نمادهای این طبقه جدید هستند. این طبقه جدید حامی تمام عیار سلطان و تابع فرامین اوست.
سلطان اپوزیسیون خارج از کشور را هم نمی تواند تحمل کند. به دستور او بسیاری از مخالفان قربانی ترورهای سازمان یافته شدند. او تخم نفاق ، شک ، تردید ،منیّت و حسادت را به جان همه افشاند، و سرانجام با تعیین "دستور کار سیاسی"همه را به فریب انتخاباتی متقلبانه خود کشانید تا به طور ضمنی به همگان گوشزد کند که نظام سلطانی فاقد مخالفان رادیکال و ساختار شکن است. عجبا! مگر می شود نظام مطلقه مخالفان ساختار شکن نداشته باشد؟ مگر امکان دارد که اکثریت مخالفان در زمینی که سلطان تعیین کرده مطابق قواعد او بازی کنند؟ در این بازی، زمین سراشیبی است، داوران همه گماشته سلطان هستند، و شمارشگرها پیروزیهای شما را پیروزی تیم سلطان وانمود می کنند. این هم یکی دیگر از معجزه های سلطان است. این حقیقت از فرط روشنی دیده نشد. اما پروژه متقلبانه سلطان نتیجه معکوس داد و شرکت در انتخابات به جای آنکه مشروعیت بخش به نظام سلطانی باشد همگان را به این نتیجه رسانید که نظام سلطانی بزرگترین نظام متقلب و یکی از غیراخلاقی ترین رژیم های موجود است. در واقع مردم ایران هوشمندانه با شرکت در انتخابات کوشیدند با نه گفتن به احمدی نژاد به شخص خامنه ای نه بگویند، و به این ترتیب افسون نیرنگ را باطل کنند. او نیز که این معنا را دریافته بود تصمیم گرفت که بدون هیچ پروایی از احمدی نژاد و در واقع از شخص خود دفاع کند.
این انتخابات از جنس دیگری بود. وقتی خاتمی از دور انتخابات کناره گرفت یکی از اصلاح طلبان دردمند و نظر ورز گفت: "کنار رفتن خاتمی بدین معناست که دیگر اصلاحات از بالا در جمهوری اسلامی ناممکن است." این انتخابات هر نتیجه و پیامد بدی که داشت، این نتیجه مثبت را نیز به بار آورد که پس از آن برخی از صاحب منصبان سابق نوشتند که از طریق صندوق های رأی دیگر نمی توان اصلاحاتی صورت داد و به دموکراسی رسید. آری، دولت دموکراتیک محصول جامعه قدرتمند است. جامعه قدرتمند جامعه ای است که در آن افراد و گروه ها، بر اساس علائق، ترجیحات، و منافع و مشترکات خود سازمان می یابند. جامعه مدنی قدرتمند (برخلاف جوامع فاشیستی توده وار) جامعه ای است که در آن تنوع و تکثر واقعی موجود در جامعه در قالب نهادهای متنوع سازمان می یابد. تغییر و تحولات جدّی و بنیادین تنها از دل جامعه قدرتمندی که زیر بار زور نمی رود برمی آید.
حضور یک پارچه مردم در خیابان ها، و نافرمانی مدنی مسالمت آمیز جوان ها یکی از دستاوردهای حرکت اخیر است. این حضور مهم اگر به شیوه های پوپولیستی صورت پذیرد به نتایج ماندگار و ارزشمندی نخواهد انجامید. مهمترین هدف این حرکت را نباید در برکناری احمدی نژاد خلاصه کرد. هدف اصلی این حرکت دستیابی به یک جامعه قدرتمند است. یعنی تنوع و تکثر واقعی جامعه، در انواع تشکل ها سازمان یابد ، رهبری برسازند،و با استراتژی و تاکتیک، اهداف و علائق خو را دنبال کنند.
اگر جامعه قدرتمند شود، در آن صورت گذر مسالمت آمیز به دموکراسی امکان پذیر خواهد شد. دموکراسی از پائین ساخته می شود. اصلاح از بالا در جایی امکان پذیر است که قدرتمندترین افراد در ساختار سیاسی اصلاحات از بالا را آغاز کنند(مانند اصلاحات سیاسی گورباچف در شوروی، اصلاحات اقتصادی هواکوفنگ در چین). در جامعه ای چون ایران که قدرتمندترین فرد(یعنی سلطان) دشمن اصلی اصلاحات است، اصلاحات از بالا ناممکن است. انتخابات اخیر نشان داد که سلطان نه تنها ورود معتقدان به نظام را به ساختار سیاسی تحمل نمی کند، بلکه قدرتمندترین فردی را که در رهبر شدن او نقش کلیدی بازی کرد هم برنمی تابد و می کوشد او را تحت لوای مبارزه با اشرافی گری، فساد و رانت خواری از ساختار سیاسی حذف کند.
مردم و جوان ها رفته رفته به این نتیجه رسیده اند که کار دیگری باید کرد. آنان راه خود را از نیروهای سیاسی برج عاج نشین جدا کرده اند. البته خامنه ای راه تصحیح خطا را به روی خود بسته است. وقتی خطا ها بزرگ، و شکست ها عمیق باشد خطاکار راه تصحیح را بر خود می بندد. سلطان معجزه کرد و مار از صندوق آراء بیرون کشید . فردای انتخابات عاشق معجزه خود شد و به سرعت تمام آن را تأیید و تصویب کرد. دو روز پس از انتخابات، معجزه خود را "اعجاز الهی" خواند. عوامل او دست به کار شده اند تا این معجزه را تأیید کنند. برخی را با دلارهای نفتی می خرند، برخی را با وعده های قدرت، و برخی دیگر را از طریق تهدید و ارعاب به تبعیت وا می دارند. او برای آنکه به عقب نشینی های متوالی مجبور نشود باید به هر طریق ممکن مردم را به خانه ها بازگرداند. بازگرداندن مردم به خانه ها به او امکان می دهد تا اهداف خود را تعقیب کند. به همین خاطر به مهندس موسوی می گوید:"جنس شما با اینگونه افراد[یعنی مردم حاضر در خیابان ها]متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید". هیچ فردی بدون پشتوانه مردم قدرتی از خود ندارد. اگر مردم به حضور همه جانبه خود ادامه ندهند سلطان امکان می یابد که حکومت وحشت را جایگزین نظام سلطانی کند.
مردم می توانند به این رویداد به عنوان یک "فرصت تاریخی" برای قدرتمند کردن جامعه بنگرند. قدرتمند شدن جامعه بزرگترین دستاوردی است که اگر مردم بدان دست یابند با هیچ دستاورد دیگری قابل قیاس نخواهد بود. در تاریخ ما استبداد پدیده ای استثنایی نبوده است، تاریخ ما، تاریخ استبداد و سرکوب بوده است. این واقعیت حاکی از آن است که استبداد با ادب و فرهنگ و دین و مذهب و روحیات و خلقیات ما سازگار بوده است. اگر چه بسیاری از پیش شرط های اجتماعی گذار به دموکراسی در ایران وجود دارد، اما به صرف وجود پیش شرط های اجتماعی دموکراسی، و با یک اقدام خاص و منفرد نمی توان به دموکراسی گذار کرد. گذار به دموکراسی نیازمند مجموعه ای از اقدامات است، و این اقدامات باید نهایتاً به قدرتمند شدن جامعه بینجامد، و جامعه قدرتمند از جمله مهمترین ارکان گذر به دموکراسی است.
انتخابات اخیر نیازمند کشف حقیقت است. اگر چه همگان می دانند که آرای مردم به دستور شخص رهبر صورت گرفته است. اما می توان و باید با تشکیل کمیته ای حقیقت یاب مرکب از چهره های ملی و مردمی این واقعیت را علنی کرد و به اطلاع همگان رساند.

۲۵ خرداد ۱۳۸۸

بگو رايم کجا رفت ....؟ از : هادی خرسندی

دوباره احمدی تا دسته جا رفت
بگو رأیم کجا رفت؟
به امر رهبری در خیک ما رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

پرزيدنت با يک قل هو الله
زده زيرآب آرا
گمانم پيش آقا مجتبا رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

تقلب در تقلب در تقلب
نزن جیک و بگو خب
که باتوم های برقی‌شان هوا رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

لباس-شخصی ببین با دشنه آمد
به خونم تشنه آمد
به هرکس ضربه‌ای زد در کما رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

مهندس موسوی با رأی بسیار
به منزل شد گرفتار
ملاقاتش پزشکی با دوا رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

ببین کروبی افتاده به ناله
شده طفلک مچاله
همی‌گوید ببین بر ما چه‌ها رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

وقاحت خیمه زد در بیت رهبر
بگو الله اکبر
که راه جعل را تا انتها رفت
بگو رأیم کجا رفت؟

۲۳ خرداد ۱۳۸۸

درمملکت که غرش شيران گذشت و رفت ....اين عوعوی سگان شما نيز بگذرد .

بمناسبت کودتای آخوند ها در ايران ؛ بی مناسبت نيست که اين شعر زيبای سيف الدين فرغانی را بار ديگر با هم بخوانيم .




هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد
..هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
…بردولت آشیان شمانیز بگذرد

بادخزان نکبت ایام ناگهان
……برباغ و بوستان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران نماند ورفت
..این عوعوی سگان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلو گیر خاص و عام
..برحلق و بردهان شما نیز بگذرد

ای تيغ تان چونیزه برای ستم دراز
..این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد.
.بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست.
.گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت.
.هم برچراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
..پس نوبت کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن.
.تاثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
..نوبت زناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دوروز بود از آن دگر کسان .
.بعداز دوروز از آن شما نیز بگذرد


برتیر جورتان زتحمل سپر کنیيم.
.تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دیگران بود مدتی .
.این گل زگلستان شما نیز بگذرد

آبی است ایستاده درین خان مال و جاه
..این آب از ناودان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع.
.این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا به حکم اوست
..هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف
//یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

۲۲ خرداد ۱۳۸۸

دکتر چيز .......و ...مير چيز ...!!!

شاهين نجفی

----------
آن روزها وقتی در خیابان با پرده های رنگین سینما ها روبرو می شدم بغض می کردم .وقتی در تاکسی و خانه و مغازه ها موسیقی ایرانی می شنیدم بغض می کردم .وقتی مادر یا خواهرانم برای موفقیت و سلامتی من به فلان چاه پول و نامه می انداختند یا زن های لکاته و مردان خنزرپنزری حلقه می زدند و سفره می انداختند بغض می کردم . وقتی در سالن های شعر خوانی صدایمان را می شکستند .وقتی برای مرگ شاملو حتی اجازهء نصب یک پردهء ساده را به ما ندادند. وقتی رئیس ارشاد از اتاقش بیرونم کرد. وقتی در بازداشتگاه اطلاعات گفتند که همان گیتار را در ماتحتم فرو می کنند.دوره ء اصلاحات بود. اسم آن جوان چه بود خدایا؟ . ما سر خیابان بودیم و مردم هم نگاه می کردند وقتی مامور با مشت به بینی اش کوفت .روی زمین خون بود و زن هایی که چشمان کودکان شان را می گرفتند و مردان نگاه می کردند. من با این بغض ها بالیدم . نه لهیده شدم .دورهء اصلاحات بود. هی پسر آن روز که مست بودیم را می گویم و تو لورکا می خواندی . بعد گفتی شاهین چرا همیشه برای ما ساعت پنج عصر است و من بغض کردم .یادت می آید وقتی از آن تنهایی عظما حرف می زدم و کلاه کجی بر سر داشتم و 57 می کشیدم .صبح که چشمانم را باز کردم ,دیدم در بیمارستانم . گفتند تصادف کردی . ما سه شب بعد, باید دور هم جمع می شدیم .چند ساله بودیم ؟ریش هایم کم کم پر می شد و تازه جاذبهء اندام زن را فهمیده بودم .تو با من از تجسم اندام انسان در دورهء هلنی حرف می زدی و من "فاطمه فاطمه است " را کنار گذاشتم.لنگ می زدم ,اما آمدم .با اسپری در و دیوار شهر را سیاه کردیم . شنیده ام که امروز ایران را سبز گرفته اند و من خاکستری ام پسر ,خاکستری .با شیاری که در صورتم کشیده شده است و دانه دانه موهای سفیدی که کودکی ام را از من دور تر می کند .گفتم یا باید بروم یا خودم را خلاص کنم ;چون نمی خواهم دیوانه شوم .من طاقت دیدن این روزها را ندارم .من حالم از همه چیز به هم می خورد و تو هی از صدای آن فلوت بغض کرده در آهنگ "حکومت نظامی "حرف می زدی .این صدای ما بود نه؟ما بیشمار نبودیم و نخواهیم بود .گفتی هر جا حجم شکل می گیرد ,یعنی حماقتی در کار است .می دانستم از چه حرف می زنی .گفتم نمانم که وطن را بسازیم؟ پوزخندی زدی و یک پک عمیق سیگارت را نصف کرد .گفتم تو می گی بشاش به اینها و جملات قصار لنین را بر سرم می زدی .لیاقت شان است.گفتی در مردابیم وقتی رفتی میبینی که چقدر حقیریم .گفتی این جماعت را با نان تلیت شده در آبی گندیده می شود به خیابان کشاند .گفتی هر چه می کشیم از همین آل احمد ها و حاج سید جوادی ها ست .گفتی همان ها که "سربداران "را در جنگل های آمل قلع و قمع کردند و بعد خودشان هم از سفره ء خلیفه بی نصیب ماندند ,می شوند فعالان عرصهء تحریم یا انتخاب. تو اگه آدمی صادق هدایت را جلو چشمت داشته باش . حقیریم پسر .چند سال می گذرد و چه حقارت غمگینی . چه خوب نیستی که ببینی. سال 67 بود. درب خانه که با مشت کوبیده شد مادرم چادر به سر کرد و من هم پشت سرش دویدم .درب را که باز کرد خواهرم با گریه در آغوشش رها شد . گفت با دوستش می آمدند که کمیته دنبالشان کرد و فرار کردند . نفس های تند و گریه و ترس اش معجونی رقت بار شده بود . روسری رنگی به سر داشت .آن روزها هیچ چیز سبز نبود . انسان کرامت نداشت .ما مثلا زنده بودیم و کسی از حالمان خبری نداشت .آنگاه تو از اعدامی های در زندان حرف میزنی که حتی بالایی ها هم از آن بی خبر بودند حتما!خوش به حالت پسر . تا چند روز دیگر همه چیز تغییر می کند . دیگر گشت در خیابان بر سر مردم خیمه نمیزند . دیگر دانشجو ها ستاره دار نمی شوند .دیگر کارگران اعتصاب نمی کنند . دیگر کتاب ها در انبار ارشاد برای مجوز گرفتن خاک نمی خورند . دیگر کسی شهروند درجه دار به حساب نمی آید .موسیقی به روی زمین نقل مکان می کند و خارجه نشین ها که مایهء مباهات و افتخار اسم ایرانند به وطن باز می گردند.جای ما را خالی کن .اگر آزادانه شعر خواندی و اطلاعات شب به خانه ات نریخت . اگر کسی برای حجاب و مشروب و رقص و قدم زدن در پارک کارش به بازداشتگاه نکشید .ما خوشبخت می شویم . ما آزاد می شویم . یک بار دیگر هم چون گذشته, نفت را بر سر سفره هایمان میبینیم .یک بار دیگر به اندازهء تاریخ مان چیز می شویم.دیدی چه زیبا "چیز چیز " می کرد . از خودمان است .اهل چیزبازی ست. ما چیزمداران را دوست داریم ."دکتر چیز" با ما راه نیامد ولی "میرچیز" چیزی دیگر است .امام هم خوب چیزی بود. من به تصمیم تو اعتماد دارم .به تصمیم پدران و مادرانمان هم اعتماد کردم.من فعالان سیاسی ام را دوست دارم .من صد بار دیگر با همهء وجودم همراه با هنرمندان مردمی سرزمینم , همراه با محسن مخملباف و مهرجویی ,داوود رشیدی , علی دایی ,علی پروین ,معتمد آریا ,عباس عبدی , عمو ابراهیم نبوی ,مجمع روحانیون مبارز , حاج آقا خلخالی, یاسر و فائزه هاشمی, حسین شریعتمداری, بچه های ادوار تحکیم وحدت ,آیت الله جنتی ,فداییان اکثریت و بی بی سی فارسی و...برای سرنوشت سرزمین ام ارزش قائل می شوم و یک دل و یک صدا یک بار دیگر , خاطرهء رای دادن به نظام مقدس جمهوری اسلامی را تجربه می کنم .تک تک این برگه های رای است که سرنوشت ما را رقم می زند همان طور که تا الان زده است .انشاالله سایه مقام عظمای ولایت همچنان بر سر این مردم و رئیس جمهور منتخب برقرار باشد .ما پشیمان نمی شویم .ما هیچ گاه نبودیم........پشیمان.

۱۸ خرداد ۱۳۸۸

آهويی که مسلمان شد ....!!!!

راونـدى و ابـن بـابـويـه از امّ سـلمـه روايـت كـرده انـد كـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در صحرائى راه مى رفت ناگاه شنيد كه منادى ندا مى كـند: يا رسول اللّه ! حضرت نظر كرد كسى را نديد؛ پس بار ديگر ندا شنيد و كسى را نديد و در مرتبه سوّم كه نظر كرد آهوئى را ديد كه بسته اند، آهو گفت : اين اعرابى مرا شـكـار كـرده اسـت و مـن دو طـفـل در ايـن كـوه دارم مرا رها كن كه بروم و آنها را شير بدهم و برگردم . فرمود: خواهى كرد؟ گفت : اگر نكنم خدا مرا عذاب كند مانند عذاب عشّاران ؛ پس حـضـرت آن را رها كرد تا رفت و فرزندان خود را شير داد و به زودى برگشت و حضرت آن را بـسـت . چـون اعـرابـى آن حـال را مـشـاهـده كـرد گـفـت : يـا رسـول اللّه ! آن را رهـا كـن . چـون آن را رهـا كـرد دويـد و مـى گـفـت : اَشـْهـَدُ اَن لا اِله اِلا اللّهُ وَ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ....
منابع: بحار الانوار 17/390 ـ 421، باب پنجم//2-ابن شهر آشوب 1/132