دنبال کننده ها

۲۳ دی ۱۳۹۷

سرزمین دزدان


سرزمین دزدان
از ایران برگشته بود . خسته و خواب آلود . رفته بود ایران فک و فامیلش را ببیند .
می پرسد : چند سال است ایران نرفته ای؟
میگویم : تقریبا چهل سال 
میگوید : هیچوقت هوس نکنی ایران بروی ها ! همه شان دزدند ! همه شان کلاهبردارند ! همه بی مروت و قالتاق و دزد و دغل شده اند . صبح که از خواب پامیشوند فکرو ذکرشان این است چطوری سر همسایه و رفیق و برادر و پدر و خواهر و خویش و بیگانه کلاه بگذارند . ملایان چنان بهشتی ساخته اند که در هیچ کجای دنیا نظیرش را نمی توانی پیدا کنی! همه دزد ! همه نابکار ! همه عمله ظلم ! و همه برادرانه کنار هم زندگی میکنند . این کلاه آن را بر میدارد آن کلاه این را ! تماشایی است آقا ! تماشایی!
به حرف هایش گوش میدهم . با دقت هم گوش میدهم . این زنگ فروپاشی اخلاقی یک ملت است . زنگ در غلتیدن ملتی به ژرفای چاه ابتذال .
اما روی دیگر سکه را هم باید دید :
باران می بارد . هوا سر د است . زنی از فروشگاهی بیرون میآید . چترش را باز میکند . سگی در حاشیه دیوار خوابیده است . سگی ولگرد . از همان سگ ها که شهرداری به گلوله شان می بندد یا مسموم شان میکند .
زن لحظه ای درنگ میکند . شال گردنش را باز میکند روی سگ می اندازد تا سردش نشود . و راهش را میکشد می‌رود . منتظر هورا ی کسی هم نمیماند
وقتی این را می بینم از ته دلم خوشحال میشوم . این هم یک روی دیگر سکه جهان ماست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر