دنبال کننده ها

۱۲ تیر ۱۳۹۳

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

جناب مولانا میفرماید : زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
ما هر وقت دل مان میگیرد و از نامردمی ها و نا بکاری ها و ریا کاری های برخی از هموطنان بجان میآییم ؛  برای تسلای خاطر خودمان این مصرع زیبا را زمزمه میکنیم . اما از شما چه پنهان وقتی میخواهیم مصرع دومش را بخوانیم لحظه ای تامل میکنیم و به خودمان میگوییم : یعنی شیر خدا و رستم دستانت آرزوست ؟
شیر خدا ؟؟
- یعنی خونخواره مردی با ذوالفقار دو سر که برای غصب نخلستان فدک دهها یهودی را در چشم بر هم زدنی گردن میزند ؟
و رستم دستان ؟؟
- یعنی شیر آهنکوه مردی پسر کش ؟
و مانده ایم حیران که حضرت مولانا وقتی دلش از همرهان سست عناصر میگرفت و از دیو و دد ملول میشد ؛آرزو میکرد با چنین خونخوارگان پسر کشی همدم و همراه شود ؟
و آیا کسی پاسخی برای این حیرانی مان دارد که چرا
- قهرمان اسطوره ای مان پسر کش است ؟
-قهرمان دینی مان مدام گردن میزند ؟
قهرمان تاریخی مان سلطان محمود غزنوی است  که بقول بیهقی  " انگشت در جهان کرده بود و قرمطی میجست و هر جا می یافت بر دار میکشید و باز بقول بیهقی  " اگر در مذهب کسی مشکوک شدی اگر ابوحنیفه به علم بودی بر دار کشیدی " ؟
- و چرا رهبر انقلاب مان مردی از سلاله " هیچ " بود که میفرمود : لکن قرآن امر به کشتن و شلاق و شکنجه میکند . پس بکشید این مرتدان و منافقین را !!
و ما چه معجون غریبی هستیم آقای گیله مرد ؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر