دنبال کننده ها

۸ تیر ۱۳۸۹

کیست آنکس که در این دایره سر گردان نیست ؟؟


جای تان خالی ، رفته بوديم مهمانی . بساط مهمانی در باغ درندشتی بود با درختانی سر به آسمان ساييده و استخری با آب زلال .
من و عيال ، پای درختی ، پشت ميزی نشستيم و نم نمک شرابی خورديم و به تماشای آدميان پرداختيم . آدميانی که هيچکدام شان را نمی شناختيم .

چند لحظه ای گذشت . آقا و خانمی امريکايی به ما نزديک شدند و سری تکان دادند و پرسيدند :
-- اجازه ميدهيد کنارتان بنشينيم ؟؟
گفتيم : بفرماييد !
آمدند و نشستند و دستی دادند و خودشان را معرفی کردند :
--من آقای رابرت فلانی . اين هم همسرم خانم ماری فلانی ...
ما هم خودمان را معرفی کرديم : - حسن بن نوروزعلی ...و عيال مربوطه !! و شروع کرديم به گپ زدن و اختلاط کردن .
هنوز سه چهار دقيقه ای از اختلاط مان نگذشته بود که خانم و آقای ديگری از راه رسيدند و پرسيدند :
-- ميشود ما هم افتخار اين را داشته باشيم که در کنار شما بنشينيم ؟؟
ما همگی به صدای بلند گفتيم : بفرماييد !! چه بهتر از اين ؟
آقا و خانم آمدند نشستند و خودشان را معرفی کردند و دستی به ما دادند و جمع مان به شش نفر رسيد و شروع کرديم به حرف زدن .
يکی از خانم ها پرسيد : شما خارجی هستيد ؟
گفتيم : بله !
پرسيدند : عرب هستيد ؟
گفتيم : خير !
پرسيدند : خاورميانه ای هستيد ؟؟
گفتيم : ايرانی
پرسيدند : مسلمان هستيد ؟؟
گفتيم : نه ! و من اين " نه " را با چنان شدت و غلظتی گفتم که بيچاره زنک کمی جا خورد .
من از ترس اينکه نکند طفلک ناراحت بشود ،به توضيح بر آمدم که :
-البته ما در خانواده ای بظاهر مسلمان به دنيا آمده ايم .اما از زمانی که نوادگان امام زمان ! در مملکت ما ن صاحب قدرت و مسند و رياست و کياست و پول و زور و چماق و زندان شده اند و هر پشکل جمع کنی وزير و وکيل و فقيه و امام و جانشين خدا شده است ، ما از مسلمانی استعفا داده ايم !!
پرسيد : حالا چه مذهبی داريد ؟ مسيحی شده ايد ؟؟
و من آن گفته ی نغز ابوالعلا معری ، شاعر نابينای عرب را مو به مو برايش ترجمه کردم که :

مردم دنيا دو گروه اند . آنها که دين دارند و عقل ندارند . و آنها که عقل دارند و دين ندارند !
و اضافه کردم : البته ما از گروه دوم هستيم !

آقای رابرت که تا اين لحظه در سکوت به گفتگوی ما گوش ميداد ، ليوان شرابش را به سلامتی همه ی ما نوشيد و خطابه ی مفصلی در باره ی مسيح مقدس ايراد کرد و با اطمينان کامل گفت اگر به دين مقدس مسيحيت مشرف بشويم ، همه ی گناهان ما آمرزيده خواهد شد و يکراست به بهشت برين پرواز خواهيم کرد و به دوزخ راهی نخواهيم داشت !!

وقتيکه خطابه ی آقای رابرت به پايان رسيد ، من که کله ام از آن شراب قرمز ناب گرم شده بود جامم را به سلامتی آقای رابرت و ديگران نوشيدم و گفتم :
- ميدانيد يکی از مردان بزرگ ميهن من ، چه تعريف و تعبيری از اديان دارد ؟؟
همگی گفتند : نه ! نمی دانيم !
و من با صلابت و آرامش کامل ، آن گفته ی ابوسعيد گناوه ای از رهبران جنبش قرامطه ايران را برای شان ترجمه کردم که :

" سه کس مردمان را تباه کردند . شبانی و طبيبی و شتر بانی . و اين شتربان از همه مشعبد تر و محتال تر بود
"
وقتيکه حرفهايم به پايان رسيد ، آقای رابرت نشانی خانه ام را از من گرفت تا چند حلقه ويديو و فيلم سينمايی در باره زندگی و مرگ مسيح مقدس برايم بفرستد . آنوقت دست کرد توی جيبش و کارتی را بيرون آورد و به دست من داد . روی کارت نوشته بود : دکتر رابرت فلانی کشيش کليسای فلان ....

با خودم گفتم : از مسلمانی مان که خيری نديده ايم ! لابد اين آقای " پدر رابرت " خيال ميکند با مسيحی کردن مان ، کوره راه ما به بهشت را آسفالته خواهد کرد !!!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آقا هر كي دم از خدا و آخرت ميزنه يه هفته بفرستش ايرون عزيز تا تحت لواي علماي اسلام، از اسم خدا و پيغمبر و آخرت و .....بيزار بشه

ارسال یک نظر