دنبال کننده ها

۱۸ شهریور ۱۳۸۸

پول بحتر است يا سروت ؟؟؟

موضوع انشا این هفته ی ما عبارت است از پول بحتر است یا سروت.

به نضر من پول خیلی چیز خوبی است. انسان ها می توانند با پول به خوشبختی زیادی برسند.آنها میتوانند با پول خیلی چیزها بخرند، مثلاٌ می توانند آب نبات چوبی، ماشین، هواپیما، آدم و غیره... بخرند. پدرمن زیاد پولدار نیست. آخر من وقتی به او می گویم 100 تومان پول بده، باید ببرم مدرسه، به من میگوید:" از کجا بیاورم؟ از اونجای بابام؟ " بعداٌ فهمیدم اونجای بابای پدرم همان قبر پدبزرگ من است.ولی پدربزرگ من اثلاٌ قبر ندارد. او گورش کجا بود که غبرش کجا باشد.

مادرم همیشه می گوید: " حشمت جان، درس بخوان تا پولدار شوی و مثل پدر خاک بر سرت انگل این وآن نباشی."من همیشه صعی می کنم به حرف او گوش کنم ودرس بخوانم ولی نمیدانم چرا همیشه رفوزه میشوم، فکر کنم من اصتعداد ندارم. پدرم همیشه به من می گوید:" تو به خر گفته ای زکی!" ولی خواهرم می گوید:" درس به درد نمی خورد، مگر دایی کریم این همه پول نداد داتشگاه آزاد دارغوز آباد درس خواند، ولی الان شپش درون جیب هایش بادی بیل دنگ می زند" دایی کریم من لیسونس دارد، او کارمند شهرداری است و شغلش سخت است، او خیابان ها را متر میکند.دایی کریم خیلی خوب است، همیشه برایم شکلات می خرد او می گوید:" آدم اگر پولدار باشد و دلش باد کند واز اون کار ها انجام دهد مردم می گویند چی فرمودید، ولی اگر بی پول باشد و حرف بزند می گویند دوباره تو از اون کار ها کردی؟! "می گوید:" اگر پول را روی مرده بگذاری، بلند میشود برایت بندری می زند".

دیشب مادرم با پدرم دعوایش شد، من گوش نمیدادم به حرف هایشان. ولی مادرم می گفت:" مرده شورت را ببرند که اینقدر بی پول و آس وپاسی.حیف من برای تو. من1000 تا خواسگارپولدار داشتم. اگه به حرف بابام گوش می کردم، شوهر تو قزمیت نمی شدم.." پدرم هم خیلی عصبانی شد و یک حرف خیلی بی تربیتی به خواهر و مادر پدر بزرگم زد، ولی من نشنیدم. ولی فکر کنم مادرم دروق می گوید آخه دایی کریم می گوید:" ما مادرت را از توی سرکه بیرون کشیدیم و انداختیم به پدر ابلهت" و بعد می خندد ولی من معنی حرفش را نمیفهمم.

مادرم میگوید:" ما شانص نداریم، همه مردم شب ها می خوابند و روز ها پول پارو میکنند ولی پدرت مثل خر کار می کند ولی هنوز هم گداست."پدر من کارگر ساختمان است. او برج میلاد را ساخته است. پدرم خیلی زور دارد ولی مادرم می گوید درون مخ او به جای مغز خدا پهن ریخته است".مادرم پر کم بیراه هم نمیگوید ، چون من یک روز خودم دیدم پدرم به جای اینکه آجر ها را با فرقون به بالای برج میلاد ببرد ، آن ها را به بالا پرت میکرد.

من می خواهم وقتی بزرگ شدم در آینده پولدار شوم و برای خودم کسی شوم. من اگر پولدار شوم با پولم کار های خیر انجام میدهم، مثلاٌ خانه ی سالمندان میسازم تا بچه ها وقتی پدر و مادرشان پیر شدند، آنها را به آنجا ببرندو سواب کنند.همچنین برای خودم دوچرخه و تعدادی زن می گیرم تا این همه دختر مانند خواهرم روی زمین نمانند و با این کار به مردم خدمات کنم.

من یک دوستی دارم که پدرش خیلی پولدار است و رییس بانک است و یک عالم پول دارد. من دیروز با دوستم دعوا کردم. او به من گفت :" غیافه ات خیلی تخم مرغی، تخیلی است." وقتی این را به مادرم گفتم، او خیلی عسبانی شدو گفت:" غلت کرد اون دوست کره خرت، ما مثل آن مرفحان بدون درد پول نداریم هر شب مرغ بخوریم واسه همین تخم آن را میخوریم . غیافه ی خودش شبیه ته مرغ است."

بنا برین ما نتیجه می گیریم پول چیز خیلی خوبی است وهر کس که پول دارد خوب وآدم حسابی است و هر کس که پول ندارد بد ویابو است.

این بود انشای من.

وحید میرزایی- دانشگاه سهند -۱۳


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر